eitaa logo
در جستجوی تحول | محمد روضه سرا
2.1هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
980 ویدیو
169 فایل
🟢 دکتر محمد روضه سرا ✅ رقابت با نداشته ها؛ مهارت معلمی من است. 💌پرسش و مشاوره با استاد؛ @mahd_i_1403 📣دعوت از استاد برای دوره ها؛ @Vida_HiN
مشاهده در ایتا
دانلود
💢دکتر گفت‌ »فوری ببریدش اتاق عمل. اورژانسیه.» طفلک بچه، یک دستش شیشه شیر بود، یک دستش پفک. ترکش نصف صورتش را برده بود. از اتاق عمل آمدم بیرون. مادرش گفت «خواهر، عمل تمام شد؟»  با اشاره گفتم «نه.»  🌹گفت «چه قدر طول کشید! خدا رو شکر شیرش رو داده بودم والا زیر عمل ضعف می‌کرد.»  دو زانو نشستم کنارش. شک کرد، گفت «عمل... تمام... شد...» گرفتمش توی بغلم و دو نفری زار زدیم.😭 ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆ ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🌺http://eitaa.com/tahavole
4_6014698078496360003.3gp
حجم: 19.11M
🎞برشی از کتاب دا مقاومت خرمشهر و نقش زنان در مقاومت شهر ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆ ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🌺http://eitaa.com/tahavole
🔰سه خاطره جانسوز از کتاب «جنایت های ما در خرمشهر» در مورد حضور عراقی ها در خرمشهر.- خیلی از خاطرات این کتاب آنقدر جانسوز است که قدرت انتشارش را نداشتیم. 1⃣... به خاطر دارم هنگامی که دو پاسگاه هیلیه و مای خضر به تصرف درآمد، ماهر عبدالرشید که در آن زمان سرهنگ دوم بود و فرماندهی یک ستون زرهی را به عهده داشت از روی یک دستگاه تانک فریاد می‌زد: بر آن‌ها بتازید! به آن‌ها حمله کنید! امروز روز پیروزی‌های بزرگ است، از حرف و حدیث دیگران درباره آن‌ها نگران نباشید،‌ بکشید آن‌ها را!‌ سرشان را از بدن جدا کنید!... 2⃣... کودکی در پی خانواده گم‌شده‌اش می‌گشت، گلوله‌ای از سلاح‌ سروان عبدالباقی السعدون به سویش شلیک شد. فرمانده‌ی سروان عبدالباقی، سرهنگ احمد الربیعی، به او گفته بود: دنیا برای او تیره و تار خواهد شد، با شلیک گلوله‌ای او را خلاص کن. در جای دیگری صحنه رقت‌بارتری رخ می‌داد: کودک خردسالی را دیدم که از شدت درد و رنج به خود می‌پیچید. آن‌چنان لگدی به او زده شد که برای همیشه نفسش بند آمد. آنگاه لودری مشتی خاک بر پیکرش مطهر و مقاوم او ریخت ... 3⃣...به خاطر دارم که ستوانیار «ترکی احمد» همراه با پنج سرباز در مقابل خانه‌ای ایستاد و با لگد به در خانه زد و. با زور وارد خانه شد و فریاد زد:‌ دست‌ها بالا! زن جوانی گفت:‌ برای چه، چه می‌خواهید؟ ستوانیار گفت:‌ طلا می‌خواهیم. آن زن از دادن طلاهایش خودداری کرد. اما یکی از سربازان با قنداق تفنگ ضربه‌ای به سر آن زد و او را نقش بر زمین کرد. ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆ ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🌺http://eitaa.com/tahavole
سید محمدعلی؛ مثل روزهای آخر مقاومت خرمشهر بیا به جوون های امروزمون بگو: 🇮🇷بچه های اگر شهر سقوط کرد آن را پس میگیرم... 🔔مراقب باشید ایمانتان سقوط نکند ... ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆ ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🌺http://eitaa.com/tahavole
4_6014698078496360006.mp3
زمان: حجم: 9.59M
🎧مقاومت جواب می دهد ⬅️این صوت را حتما گوش کنید.خیلی از مطالبش ناب و جدیده و برای اولین باره که می شنوید. ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆ ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🌺http://eitaa.com/tahavole
چند نمونه از محبت ها و نظرات عزیزان همسفر در مورد کاروان راهیان نور مجازی شما هم اگر دوست داشتید،پیشنهاد بدید،انتقاد کنید، نظر بدید، دلنوشته و متن بفرستید، خاطره خودتون رو از راهیان نور بنویسید یا عنایت شهیدی به خودتون یا اطرافیان رو ارسال کنید، فایل صوتی و تصویری (البته جدید) بفرستید و.... منتظرتونیم ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆ ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🌺http://eitaa.com/tahavole
9.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهید باکری در بیان رهبر انقلاب و حاج قاسم و حاج احمد کاظمی ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆ ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🌺http://eitaa.com/tahavole
🔰خاطره شهید همت از عملیات ✅ در آن وضعیت بحرانی، بعد از آن همه درگیری، دیگر مغزها خسته شده بود! یعنی برای مرحله‌ی سوم عملیات الی بیت المقدس هیچکدام از فرماندهان نمی‌دانستند چه تصمیمی بگیرند. با آن شرایطی که پیش آمده بود، تردید داشتند که آیا داخل خونین شهر بشوند یا نشوند؟ از طرف دیگر، چون تلفات داده بودیم، کیفیت نیروهایمان به شدت افت کرده و همین امر باعث شده بود که همه‌ی ما دودل شویم که آیا به داخل خونین‌شهر برویم یا نرویم؟ تا اینکه قرار شد برادران عزیزمان، محسن رضایی و صیاد شیرازی به محضر حضرت امام شرفیاب بشوند. به ایشان عرض کردند که ورود به خرمشهر دارای چنین سختی‌ها است. ما هرچه پیش‌بینی می‌کنیم می‌بینیم نیروی ما برای اجرای مرحله‌ی نهایی عملیات کافی نیست. استحکامات دشمن فوق‌العاده زیاد است و ما نمی‌توانیم به او حمله کنیم، ولی باز در عین حال قادر به تصمیم‌گیری نهایی هم نیستیم. شما نظر بدهید که ما چه باید بکنیم؟ امام در جواب آنها فرمودند: «تا توکل‌تان چقدر باشد.» ✳️ در این لحظه برادران ما رضایی و. صیاد شیرازی دیگر ننشستند و سریع حرکت کردند به سمت جنوب؛ کل فرماندهان لشگرها و تیپ‌ها را احضار کردند و به آنها گفتند ما مسائل و مشکلات‌مان را با امام مطرح کردیم و ایشان در جواب ما فرمودند: «تا توکل‌تان چقدر باشد.» این موضوع در روحیه‌ی برادران خیلی تأثیر گذاشت و باعث شد تا آنها با توکل به خدا، خودشان را برای اجرای مرحله‌ی سوم عملیات آماده کنند. 📚 منبع: کتاب همپای صاعقه، ص 678 ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆ ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🌺http://eitaa.com/tahavole
4_6016949878310045243.mp3
زمان: حجم: 3.01M
🎤سخنرانی حاج احمد متوسلیان قبل از شروع عملیات الی بیت المقدس ➕شعر ممدنبودی ببینی ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆ ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🌺http://eitaa.com/tahavole
🔶چند ثانیه‌ای از شهادت شهبازی نمی‌گذشت که حاج همت کنار پیکر او آمد. ترکش تمام صورت شهبازی را مجروح کرده بود. موهای خاکی اش میان لایه‌ای از خون قرار داشت. حاجی به یاد ساعتی پیش افتاد که حاج محمود در سنگر تاکتیکی بود و آخرین نماز شبش را می‌خواند. چفیه خون آلوده‌اش را از دور گردن او باز کرد و بر صورت مهربانش انداخت، و اندوهگین به طرف دیگر دژ رفت، نگاه حاجی که به همدانی افتاد، غم بر اعماق جانش پنجه انداخت. همه نیروها علاقه او را به شهبازی می‌دانستند برای همین قبل از اینکه او سخنی بگوید، گفت: «به نیروها بگو تا آفتاب نزده نمازشان را پشت دژ بخوانند. پس از نماز همه نیروها جلو می‌روند.» همدانی پرسید: «محمود کجاست؟» حاجی به طرف خرمشهر نگاه کرد و گفت:« الحمدالله محاصره خرمشهر کامل شده و بچه‌ها به نهر عرایض رسیده‌اند» دوباره پرسید: «حاجی، محمود کجاست؟» اشک در چشمان حاجی غلطید.و صورتش را در میان دستانش پنهان کرد. همدانی خودش را به بالای دژ رسانید. زانوانش سست شد، باور نداشت که سردار دلها با پیکری آغشته به خون بر روی زمین افتاده است. شهادت شهبازی قلب متوسلیان، همت و تمام رزمنده‌‌های لشگر ۲۷ محمد رسول الله را پر از اندوه کرد 🌺http://eitaa.com/tahavole
4_6016949878310045247.mp3
زمان: حجم: 1.46M
🔥 وقتی فرمانده زمین گیر می شود 🎤حجت الاسلام محمد ترابیان 🔔از قبل بابت انتشار این روایت سنگین عذرخواهی می کنیم. ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆ ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🌺http://eitaa.com/tahavole
😥خرمشهر با ایـن دلاوری‌ها آزاد شـد ! 😓 ‌ 💢این پل تنها پلی بـود که دشمـن از روی اون خرمشهـر رو پشتیبـانی می‌کـرد و برای او خیـلی حیاتـی بـود. دو تا از بچـه‌ها رو فرستـادم برای موادگـذاری و انفجار پـل. بچه‌هایـی که برای زدن پـل رفته بودنـد تماس گرفتنـد که دشمن نمی‌گذاره ما به پل برسیـم و با آتشباری سنگیــن از پل محافظت میکنـه. به بچـه‌ها گفتـم هر طور که شـده باید پل منفجـر بشه. مُدام حاج‌احمدمتوسلیـان تماس می‌گرفت و میگفت پـل چی شـد؟ هوا هنوز روشن نشده بـود که خبر رسیـد پـل رو بچـه‌ها زدنـد. اول خیلی خوشحال شـدم اما نگران حال بچه‌هایـی بـودم که رفته بودنـد. گفتند رضا اردستانـی و حسیـن زارع با دلاوری و شجاعت مواد منفجـره رو روی پل بردنـد و جاسازی کردنـد. مشغول آتشگذاری بودنـد که دشمن اونها رو با آرپی‌جی میزنـه و رضا و حسیـن و موادها و پل یـک‌جـا منفجـر میشه. پـُل که تخریـب شد حاج احمد‌متوسلیان هم رسیـد و خرمشهر آزاد شـد ! خرمشهر آزاد شـد و آبهای ارونـد پـاره‌های تن رضـا و حسیـن رو با خودش بـرد. واقعا اگر رضـا و حسین خطر نمی‌کردنـد و پـل منفجـر نمی‌شد و با روشنـی هوای روز سـوم خـرداد تانک‌های دشمـن از پـل عبـور می‌کردنـد چی می‌شد؟ سلام بر رضـا و حسیـن که اراده خـدا را محقق کردنـد و خرمشهـر را خـدا آزاد کــرد. ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆ ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🌺http://eitaa.com/tahavole