5⃣نمایندگان نجران : اگر مقصود از اسلام ایمان به خدای یگانه است ما قبلا ایمان آورده ایم و به دستورات پیامبران عمل کرده ایم
6⃣پیامبر ص در پاسخ آنان فرمودند:
اسلام علائمی دارد،چگونه میگویید،خدا را می درستید،
شما صلیب میپرستید و گوشت خوک می خورید
7⃣نمایندگان نجران گفتند آری او فرزند خداست زیرا مادر او ( مریم س) هیچ مردی را لمس نکرده و عیسی ع را به دنیا آورده است
لذا او فرزند خداست
پیامبر ص این واقعه را دلیل برتزی حضرت عیسی ندانستند ،در این موقع فرشته وحی بر پیامبر ص نازل شد .
8⃣مسیحیان نجران در مقابل منطق وحی،محبور به مجادله شدند
و یشنهاد مباهله دادند،
در آن موقع جبرئیل نازل شد و پیامبر ص را به مباهله مٱمور ساخت
9⃣آیه ۶۱ سوره مباهله نازل شد
هرکس با تو پس از آنکه آگاه شدی، به مباهله بر خیزد بگو بیایید تا فرزندان خود وفرزندان شما را،و زنان خود وزنان شما را ،وجان های ما وجان های شما را..
ولعنت خود را بر گروه دروغگو بفرستیم.
🔟طرفین به فیصله دادن مسئله از طریق مباهله آماده شوند
وقرار شد همگی فردا برای مباهله آماده شوند
1⃣1⃣ وقت مباهله فرا رسید وقرار بود مباهله درخارج مدینه و در دامنه صحرا انجام شود
پیامبر ص از میان مسلمانان فقط ۴ نفر را آورد علی ع -
فاطمه زهرا س
امام حسن و امام حسین ع
همراه خود آوردند وکس دیگری نبود
2⃣1⃣یکی از نجرانیان گفت که هرگروهی با پیامبر خود مباهله کردند ،کوچک وبزرگشان هلاک شدند
دیگری گفت،این مرد را دریابید که اگر نفرین کندما به اهل واموال خود بر نخواهیم گشت
3⃣1⃣پس خدمت حضرت شتافتند و گفتند تو با این جماعت آمدی با ما مباهله کنی ؟
حضرت فرمودند آری ،بغد از من آنها مقرب ترین خلق نزد خدا هستند
پس لرزه بر بدن آنها افتاد وبا آن حضرت مصالحه کردند و مجبور به پرداخت جزیه شدند
جزیه =دریافت مالیات از اهل ذمه ،یعنی غیر مسلمانان که در پناه اسلام هستند
4⃣1⃣جبرائیل بر پیامبر ص نازل شد و به آن حضرت گفت
حق تعالی بر تو سلام می رساند ومیفرماید: به حلالت قسم میخورم
اگر با اهل بیت خودت با اهل زمین وهمه مردم مباهله مینمودید
،البته آسمان ها پاره پاره وکوه ها ریز ریز می شدند و زمین فرو میرفت
پیامبر ص به سجده رفتند
خدایا به حق پیامبر رحمت و به حق اهل بیت او و به حق این روز عزیز ،
دشمنان اسلام نابود گردان
مسلمانان را از شر ظالمین نجات بده
در ظهور امام مهدی عج را تعجیل کن
سید حسین
👈پسر تصميم به ازدواج ميگيرد و ليستي از دوستانش را كه بيش از ٥٠ نفر بودند، به پدرش میدهد و از او ميخواهد كه با دوستانش تماس بگيرد و آنها را براي روز عروسي دعوت كند!
پدر هم قبول ميكند!
روز عروسي، پسر با تعجب میبیند كه فقط ۵ نفر از دوستانش آنجا هستند، و بشدت ناراحت ميشود!
*به پدر ميگوید:*
*من از شما خواستم تمام دوستانم رو دعوت كنيد! اما اينها كه فقط ۵ نفر هستند!*
پدر به پسر ميگوید:
*اجازه بده تا توضيح بِدهم، چي شده!*
من با تك تكشون تماس گرفتم! بهشون گفتم مشكلي براي تو پيش آمده و تو به كمك آنها احتياج داري!! و از همشون خواستم كه امروز اينجا باشند!
*بنابر اين!*
*پسرم! نگران نباش!*
👈 *دوستان واقعي تو، امروز همه اينجا هستند!*
🔴دوستان واقعي، سخت بدست ميآيند!
👈دوستان زيادي به زندگي هر كس ميآيند و ميروند! اما فقط دوستان واقعي ميمانند...
👈ما دوستي را از دست نميدهیم! بلكه ميفهميم كه چه كساني دوست واقعي هستند...
👈دوستان واقعي، چه در كنارت باشند و چه فرسنگها فاصله داشته باشند، هميشه با تو هستند و در قلبت هستند...
👈بخاطر دوست واقعي است كه عميقاً ميخنديم، كمتر گريه ميكنيم و بيشتر لبخند ميزنيم...
👈دوستان واقعي هيچگاه خداحافظي نميكنند...و هر وقت به حضور آنها نياز داشته باشي، كنارت هستند...