💠🔹﷽🔹💠
❣الگوی شهید من
⭕امداد گر بسیجی شهید شهناز حاجی شاه
🔸شهیده حاجی شاه متولد سال ۱۳۳۳ دزفول بودن .
🔘 در تاریخ ۸ مهر ۱۳۵۹ در خرمشهر به شهادت رسیدن .
🌀 خواهر شهید توی خاطراتشون میگن :
اوایل انقلاب، نماز اول وقت خوندن ، چندان بین مردم متداول نبود .
اما شهناز از همون روزها تاکید زیادی روی *نماز اول وقت* داشت.
برای نمازش لباس جداگانه ای داشت و هر وقت از او می پرسیدم که چرا موقع نماز، لباست رو عوض می کنی؟
می گفت: چطور موقعی که می خواهی به مهمانی بری، لباس آراسته می پوشی ؟ *چه مهمانی و دعوتی بالاتر از گفتگو باخدا ؟*
💓 *نماز مهمانی بزرگیه که خدا بنده هاش رو در اون می پذیره.*
✳ *پس بهترین وقت برای مرتب و پاکیزه و منظم بودن است.*
🔲 در ۸ مهر ۱۳۵۹ دشمن خرمشهر رو به توپ بست در محلی سربازی مجروح شده بود . شهناز به کمک بقیه به او کمک رساندند.
◾شهناز وقتی شهید شد او را در گلزار شهدای خرمشهر به خاک سپردن.
▪به خاطر نا امن بودن شهر پیکر او فقط توسط پنج نفر به طور مظلومانه تشییع شد .
🌷این هفته مهمون شهید حاجی شاه شدیم برای شادی روحشون، بهشون صلواتی هدیه کنید.
کاری از #کانون_نوجوانان واحد خواهران
مسجد شهدای کربلا شهرستان #دزفول
https://eitaa.com/kanontahoora
#داستان
تو شلوغي اربعین ديدم زني با عباي عربي روبروي حرم سيدالشهدا با لهجه و كلام عربي با ارباب سخن ميگويد.
عربي را ميفهميدم؛
زنِ عرب میگفت:
آبرويم را نبر،
به سختي اذن زيارت از شوهرم گرفته ام...
بچه هايم را گم كردهام ...
اگر با بچه ها به خانه برنگردم شوهرم مرا ميكشد...
گريه مي كرد و با سوزِ نجوايش اطرافيان هم گريه ميكردند.
كم كم لحن صحبتش تند شد:
توخودت دختر داشتي...
جان سه ساله ات كاري بكن...
چند ساعت است گم كردهام بچههايم را.
🌹 كمي به من برخورد كه چرا اينطور دارد با امام حسين(ع) حرف میزند.
ناگهان دو كودك از پشت سر عبايش را گرفتند...
يُمّا يُمّا ميكردند...
زن متعجب شد...
🌹 با خود گفتم لابد بايد الان از ارباب تشكر كند..!
بچه هايش را به او دادند، اما بي خيالِ از بچه هاي تازه پيداشده دوباره روبرويِ حرم ايستاد..
🌹 شدت گريه اش بيشتر شد!!
همه تعجب كرده بوديم!
رفتم جلو...
خانم چرا هنوز گريه ميكني؟
خدا را شاكر باش!
🌹 زن با گريه ي عجيبي گفت:
من از صاحب اين حرم بچه هايِ لالم را كه لال مادرزاد بودند خواسته ام، اما نه تنها بچه هايم را دادند، بلكه شفاي بچه هايم را هم امضا كردند
السلامُ عَلَیکَ یا اباعَبْدِاللّه وَ عًلی الاَرواح الّتی حَلَت بِفنائک عَلَیکَ مّنی سلامُ اللّه ابداً" ما بَقیتُ وَ بَقیَ اَللیلِ وَ النهاروَ لا جعلهَُ اللّهَ آخِرَ اَلعَهدِ منی لزیارَتکُم اَلسلامُ عَلی الحُسین وَعَلی علی بن الحُسین وَعَلی اُولاد الـحسین وعَلی اَصاحب الحسین...
#شهادت_حضرت_رقیه(س)
#باب_الحوائج
https://eitaa.com/kanontahoora
#پنجره_قرار_عاشقی
دلنوشته های دختران نوجوان عزیز با امام زمان(عج)
https://eitaa.com/kanontahoora
#خادم_نوجوان
استفاده از استعدادها و توانایی های دختران نوجوان در برگزاری مراسم روضه
https://eitaa.com/kanontahoora
#مهد_کودک
تربیت مربی کودک حتی در مجالس و روضه های خانگی
https://eitaa.com/kanontahoora
#همنوایی_نوجوانانه
ترغیب شور و نشاط نوجوانی در راه دین و اسلام
https://eitaa.com/kanontahoora
#پرده_خوانی
اجرای پرده خوانی تاثیر گذار و آموزنده زندگانی حضرت عباس(ع)
https://eitaa.com/kanontahoora
کانون دختران طهورا
فیلم سینمایی و انیمیشن بتمن در سال 1939 توسط شرکت دیسی کامیک(🤢😁) در امریکا ساخته شد. هویت مخفی بتمن، فردی میلیاردر، خوشگذران و بشر دوست به نام بروس وین است. برخورداری از صحنه های اکشن فراوان، تقابل بین خیر و شر، استفاده از دیالوگ های خوب (فوق العاده) و راز آلود بودن فیلم . داستان باعث اقبال عمومی این فیلم در بین مردم است.
هاآرتص، روزنامه ی اسرائیلی ها در سال 2010 مینویسد:اگر چه هیچ یک از شخصیت ها قیافهای یهودی ندارند. اما خلق و خو و اعتقادات خالق خود را به ارث برده اند.
تاحالا به این چیزا توی فیلم توجه کرده بودین؟!
دکتر ورتهام داخل کتابش با نام «اغوای معصومیت» گفته که کمیک استریپ های امریکایی دلیل اصلی بزهکاری جوانان اون دورانه و از اون موقع دولت فدرال امریکا کانون ویژه ای موسوم به CCA رو تاسیس کرد که بر محتوای کمیک استریپ ها نظارت داشته باشن.😳🤯
ترویج خشونت این فیلم تا حدیه که
در سال 2012 در هنگام اکران فیلم «شوالیه ی تاریکی برمیخیزد» که اخرین قسمت از سه گانه های بتمن بود فردی با ماسکی که شبیه یکی از شخصیت های فیلمه به روی سن میاد و شروع به تیر اندازی میکنه و 12 نفر رو درجا میکشه😵
بروس وین شخصیت اصلی این فیلمه یه فرد مرفه و بی درد و پولداره که برای بینندگان جا میندازه که منجی اونا از نظام لیبرالیسم (سرمایه داری) بیرون میاد :/
پ ن : بعد از فیلم شوالیه ی تاریکی2008 شخصیت منفی اون فیلم یعنی «جوکر» خیلی طرفدار های زیادی پیدا کرد (حتی بییشتر از خود بتمن😯) در مورد جوکر بعدا باهم مفصلا حرف میزنیم😎
همراهمون باشین🤩
#جنگی_که_نمیبینیم
#نقد_فیلم
#شیرکاکائوی_داغ_خانم_نویسنده
https://eitaa.com/kanontahoora
نام حسین آمد و جان گرفته ایم...ابریم و در هوای تو باران گرفته ایم
#حسین(ع)
#حوض_کوثر
#ابروباران
#شهر_من_دزفول
https://eitaa.com/kanontahoora
May 11
#داستانی بی نظیر و خواندنی
از دختر خلاق،خوش ذوق و با استعداد کانون #طهورا
#حوض_کوثر ❤️
#اربعین نرفته ها حتما بخوانند😭😭😭😭
#کفشهایم_کووووو؟؟!!😭
شب بود و من در حال بستن ساک سفر بودم، سفر به سرزمینی دور از وطن، سفر به سرزمین عشق؛ به کربلا.
آنقدر خوشحال بودم که یادم رفت به مادرم بگویم که عازم کرب و بلا هستم!
لباس هایم را جمع و جور کردم و پاسپورت و مدارکم را از توی کمد برداشتم.عجیب است، یادم نمی آید که چه کسی برایم پاسپورت گرفته؟!
کی من آن ها را در کمد گذاشته ام؟
عجیبتر آنکه، همه خواب هستند و من چرا الان و اینقدر دیر، ساکم را میبندم؟!
به هر حال ساکم را بستم و دم درب اتاقم گذاشتمش.رفتم توی حیاط تا کفش هایم را اماده کنم.ولی کفش هایم را ندیدم، اما همین جا بودند.هرچه به دنبال انها گشتم،پیدا نکردم که نکردم.
مثل همیشه که اشکهایم زود سرازیر میشود،اشک در چشمانم جمع شد و بغض کردم و گریستم.
آخر بدون کفش چگونه به کربلا بروم؟همین صبح قرار است بروم ولی نمیدانم که چه کسی مرا میبرد!ولی دلم روشن است که میروم.
همینطور باخود تکرار میکردم،کفش هایم کو؟امام حسین (ع) اخر چگونه با پای برهنه به دیدنت بیایم؟راه زیاد است،مادرم نمیگذارد بدون کفش به کربلا بیایم.
با صدای اذان صبح، چشم باز کردم و دیدم که صورتم و بالشم خیس است.
خود را سرزنش کردم و گفتم:دیدی کفش هایم را پیدا نکردم؟دیدی دیر شد؟
بلند شدم و اشک هایم را پاک کردم و به سرعت رفتم تا وضو بگیرم،نماز بخوانم و زود بروم.با خود گفتم:مگر میشود به خاطر کفشی، از زیارت اقا و کربلا بگذرم؟ اری من میروم.بعد از وضو گرفتن در حیاط، توی اتاقم برگشتم،نماز خواندم .بعد از نماز به سراغ ساکم رفتم،اما نبود!!
همان موقع مادرم در اتاقم را گشود و گفت که: چه کار میکنی؟چرا نمیخوابی؟!
گفتم:مادرجان دیرم شده و ساکم را نیست،همین دیشب،اماده اش کردم و گذاشتم اینجا.کفش هایت را میدهی، با انها بروم؟ آخ که یادم رفت به تو بگویم که میخواهم به کربلا بروم.
مادرم گفت: چه میگویی دخترم؟! تو قرار نیست به جایی بروی؟!
گفتم: چرا به کربلا.پیش اقایم!!!
مادرم مرا بغل کرد و بوسید و من در اغوش او گریستم و فهمیدم که خواب دیده ام و مادرم به من دروغ نمیگوید.
آقاجان، کاش دیشب برمیگشت و من بدون کفش و ساک به پابوست می امدم.
کاش برای دیدنت فققط و فقط به دنبال کفش و ساکی بودم.کاش لااقل در خواب به دیدنت می امدم.و حالا نمیدانم که منتظر کدامین معجزه برای دیدنت شوم؟ تا کی باید بگویم: کفش هایم کو؟؟؟؟؟
https://eitaa.com/kanontahoora