eitaa logo
معاونت تهذیب حوزه علمیه استان البرز
544 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
370 ویدیو
79 فایل
🌀کانال معاونت تهذیب و تربیت حوزه علمیه استان البرز ✔️اخبار رسمی معاونت تهذیب و اطلاع رسانی فعالیت های تهذیبی ارتباط با ادمین🔻 🆔 @Esmaeilpour110 🔗لینک کانال: 🆔 @tahzib_alborz #تهذیب_البرز
مشاهده در ایتا
دانلود
5.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 رهبر معظم انقلاب: سعی کنید از پنجاه هزار طلبه حوزه قم اقلا سی هزار نفرشون نماز شب بخوانند 🇮🇷 کانال اطلاع رسانی مدرسه علمیه معصومیه: @masoumieh_ir
🏴السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ الله، السَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَةَ نِساءِ العالَمِينَ مِنَ الأوَّلِينَ وَالآخِرِينَ. السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُها الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ، السَّلامُ عَلَيْك أَيَّتُها المَظْلُومَةُ المَغْصُوبَةُ، السَّلامُ عَلَيْك أَيَّتُها المُضْطَهَدَةُ المَقْهُورَةُ. السَّلامُ عَلَيْك يا فاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ الله وَرَحْمَةُ الله وَبَرَكاتُهُ.🏴 🏴 شهادت حضرت فاطمه زهرا علیها‌السلام تسلیت باد.🏴 ✅حضرت آیت الله بهجت قدس سره: علت تأکید حضرت زهرا علیهاالسلام در این وصیت مهم خود به علی علیه‌السلام که: «إِدْفِنی لَیلاً ...؛ مرا شبانه دفن کن!» برای اعلام جدایی و نارضایتی از دستگاه حاکمه و طبلِ مخالفتی بود که صدای آن تا روز قیامت، برای مسلمان و کافر ثابت و باقی است. 📚 در محضر بهجت، ج١، ص ١٣١ ☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله بهجت قدس سره ✅ @bahjat_ir
2.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره ای جالب از عارف بزرگ مرحوم حاج شیخ محمد کوفی نمازشب را بسیار مواظبت کن...! 🎙آیت الله ناصری ره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در آن هنگام که مریضی حضرت زهرا علیها السلام [به جهت مصائبی که به ایشان وارد نمودند] شدت گرفت، حضرت علی(علیهاالسلام) بر ایشان وارد شد.حسن و حسین(علیهماالسلام) نزد حضرت زهرا بودند… حضرت زهرا(علیهاالسلام) به امیرمؤمنان(علیه السلام) عرض کرد: ای پسر عمویم و ای باب شهر علم پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ای آقایی که همسر من در دنیا و آخرت هستی و ای صاحب نسل پاکان، وصیت می‌کنم که بعد از من این دو پسرم را حفظ کنی که این دو نور چشم پیامبر هستند و ایشان را در فراق جدّشان کفایت نما که به زودی مادرشان را نیز از دست خواهند داد. پس امیرمومنان(علیه السلام) گریان شدند و فرمودند: ای دختر آنکه خدا او را برگزید و ای سرور زنان عالَم، روح من به فدایت باد. ای دختر کسی‌که بشیر و نذیر و رحمت برای عالمین بود. در این هنگام که حضرت زهرا(علیهاالسلام) رضایت مرتضی(علیه السلام) را از خویش دید، عرض کرد: یا علی پس از این که مرا در قبر گذاشتی این شیشه[که اشکهای حضرت زهرا(علیهاالسلام) در آن بود] و این حُقّه را درون لحد من بگذار… سپس علی(علیه االسلام) از فاطمه(علیهاالسلام) پرسید: در این حُقّه چیست؟ آن مخدره حُقّه را گشود در آن حریر سبزى بود و در حریر، ورقۀ سفیدى که در آن چند سطر نوشته شده بود و نور از آن می‌درخشید. حضرت زهرا(علیهاالسلام) فرمود: چون پدرم مرا به شما تزویج نمود من در شب عقد دو جامه داشتم یکی نو و دیگری کهنه و وصله دار، و در حالی که بر سجادۀ عبادت خود نشسته بودم ناگاه سائلى در را کوبید و فریاد کرد ای اهل بیت نبوّت و ای معدن خیر و فتوّت در بین مردم مرسوم است که شب عروسی به در خانۀ عروس می‌روند چون در آن خانه‌ برای عموم مردم غذا حاضر است. حتی اگر جامۀ کهنه‌ای دارید [مرا بدهید] که من به آن سزاوارم زیرا مردی فقیرم. ای اهل بیت محمد(صلی الله علیه و آله) فقیر شما برهنه است. پس من آن جامۀ نو را به او دادم و خودم لباس کهنه را پوشیدم. یا ابا الحسن وقتی صبح با لباس کهنه خدمت شما آمدم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر من داخل شد و فرمود: دخترم! تو جامۀ نو نداشتى؟ چرا آن را نمی‌پوشی؟ عرض کردم: پدر جان، آن را به سائلی صدقه دادم. پدرم [در جواب] فرمود: خوب کاری کردی [اما] اگر جامۀ نو را براى شوهرت مى‌پوشیدى و جامۀ کهنه را صدقه می‌دادى در هر دو حال برایت توفیق حاصل شده بود [یعنی هم سائل را رد نکرده بودی و هم لباس نو را برای شوهرت پوشیده بودی]. من عرض کردم ای رسول خدا(صلی الله علیه و آله)! در این عمل به شما اقتدا کردم وقتی‌که با مادرم خدیجه(علیها السلام) ازدواج نمودی هرچه او به شما داده بود همه را در اطاعت از مولی [خداوند] انفاق کردی تا اینکه سائلی از شما سؤال کرد و شما پیراهن خود را به سائل دادی و خود را به حصیر پوشاندی. تا اینکه در شأن شما آیه‌ای نازل شد. پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله)گریست و مرا به سینۀ خود چسبانید. آنگاه جبرئیل نازل شد و گفت: خداوند به تو سلام می‌رساند و می‌گوید: به فاطمه(علیها السلام) سلام برسان و به او بگو هرچه می‌‌خواهد درخواست کند اگر حتی آنچه در زمین و آسمان است، بخواهد به او عطا می‌کنم و او را بشارت بده که من او را دوست دارم. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به من فرمود: دخترم، پرودگار به تو سلام می‌کند و می‌گوید: هرآنچه خواهی طلب نما. من عرض کردم: پدر جان، لذّت خدمت به خدا مرا از درخواست حاجت از او مشغول نموده است و تنها حاجتم نظر به وجه کریم خداوند در دار السلام است. پس پدرم فرمود: دو دست خود را بلند کن! من دو دستم را بلند کردم ایشان نیز دستهاى خود را بلند کرد و فرمود: خدایا امتم را بیامرز و من نیز آمین گفتم. آنگاه جبرئیل نامه‌ای از خدای جلیل آورد [به این مضمون که]: گنهکاران امت تو را آمرزیدم؛ آنانکه محبت به فاطمه(علیها السلام) و پدر فاطمه و شوهر فاطمه و اولاد فاطمه در قلبشان است. آنگاه پیامبر(صلی الله علیه و آله) سند مکتوبی درخواست نمود و خداوند به جبرئیل امین امر کرد که دو تکه ابریشم نازک سبز و سفید بگیرد که در آن دو نوشته شده بود: ﴿کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ و جبرئیل و میکائیل و پیامبر(صلی الله علیه و آله) شاهد شدند و پیامبر فرمود: دخترم این نوشته در این حُقّه است پس وقتی روز وفاتت فرا رسید وصیت کن که در لحدت گذاشته شود؛ پس زمانی که مردم در قیامت به پا خیزند و گنهکاران جدا شوند و ملائکه موکّل بر جهنم آنها را به سوی آتش بکشند این ودیعه را به من تحویل بده تا طلب نمایم انعامی که خداوند بر من و تو کرده است که تو و پدرت رحمت برای عالمین هستید. منابع: فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفى، رحمانی همدانی، ص۷۶۷(از کتاب کوکب الدری، مولی صالح مازندرانی، ج۱ ص۲۵۱ :(به نقل از تبر المذاب) نقل کرده است)؛ ریاحین الشریعه، ذبیح الله محلاتی، ج۱، ص۱۰۴ – ۱۰۶،(روایت را به صورت فارسی از کتاب تبر المذاب نقل کرده است).  
بسم الله وباالله أَنَّهُ لَمَّا اشْتَدَّ الْمَرَضُ بِسَیِّدَةِ النِّسَاءِ دَخَلَ عَلِیٌّ وَ عِنْدَهَا وَلَدَاهَا … فَقَالَتْ: یَا ابْنَ عَمِّی وَ یَا بَابَ مَدِینَةِ عِلْمِ النَّبِیِّ وَ یَا زَوْجِی فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ یَا صَاحِبَ السُّلَالَةِ الطَّاهِرَةِ أُوصِیکَ مِنْ بَعْدِی بِحِفْظِ هَذَیْنِ الْوَلَدَیْنِ فَهُمَا قُرَّتَا عَیْنِ الرَّسُولِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ کَفَاهُمَا مَا لَقِیَاهُ مِنْ فِرَاقِ جَدِّهمَا وَ عَنْ قَرِیبٍ یَفْقِدَانِ أُمَّهُمَا… فَبَکَى عَلِیٌّ وَ قَالَ: یَا بِنْتَ الْمُصْطَفَى وَ یَا سَیِّدَةَ النِّسَاءِ رُوحِی لِرُوحِکِ الْفِدَاءُ. یَا بِنْتَ الْبَشِیرِ النَّذِیرِ وَ مَنْ أَرْسَلَ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ. فَلَمَّا عَرَفَت[فاطمه] الرِّضَا مِنْ الْمُرْتَضَى قَالَتْ: إِذَا فَرَغْتَ مِنْ أَمْرِی وَ وَضَعْتَنِی فِی قَبْرِی فَخُذْ تِلْکَ الْقَارُورَةَ وَ الْحُقَّةَ وَ وَضَعَهُمَا فِی لَحَدِی… سَأَلَهَا عَلِیٌّ مَا فِی هَذِهِ الْحُقَّةِ فَفَتَحَهَا فَإِذَا فِیهَا حَرِیرَةٌ خَضْرَاءُ وَ فِی الْحَرِیرَةِ وَرَقَةٌ بَیْضَاءُ فِیهَا أَسْطُر مَکْتُوبَة وَ النُّور یَلْمَعُ. قَالَتْ: یَا أَبَا الْحَسَنِ لَمَّا زَوَّجْنِی مِنْکَ أَبِی کَانَ عِنْدِی فِی لَیْلِ الزَّوَاجِ قَمِیصَانِ أَحَدُهُمَا جَدِید وَ الْآخَرُ عَتِیق مُرَقَّعٌ فَبَیْنَمَا أَنَا عَلَى سَجَّادَةٍ إِذْ طَرَقَ الْبَابَ سَائِلٌ وَ قَالَ: یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنَ الْخَیْرِ وَ الْفُتُوَّةِ جَرَتْ الْعَادَةُ فِی النَّاسِ یَقْصِدُونَ بُیُوتَ الْأَعْرَاسِ لِأَنَّهَا لاَ تَخْلُو مِنَ الطَّعَامِ لِمَنْ حَضَرَ مِنْ الْخَاصِّ وَ الْعَامِّ وَ إِنْ کَانَ عِنْدَکُمْ قَمِیصٌ خَلق فَإِنِّی بِهِ جَدِیرٌ لِأَنِّی رَجُلٌ فَقِیرٌ یَا أَهْلَ بَیْتِ مُحَمَّدٍ فَقِیرکُمْ عَارِی الْجَسَدِ. فَعَمَدَتُ إِلَى الْقَمِیصِ الْجَدِیدِ فَدَفَعْتُهُ إِلَیْهِ وَ لَبِسْتُ الْقَمِیصَ الْخَلِقَ. قَالَتْ: یَا أَبَا الْحَسَن! فَلَمَّا أَصْبَحْتُ عِنْدَکَ بِالْقَمِیصِ الْخَلِقِ دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ عَلَیَّ فَقَالَ: یَا بُنَیَّة أَ لَیْسَ قَدْ کَانَ لَکِ الْقَمِیصُ الْجَدِید فَلِمَ لاَ تلبسیه؟ فَقُلْتُ: یَا أَبَتِ تصدقتها لِسَائِلٍ فَقَالَ: نِعْمَ مَا فَعَلْتِ وَ لَوْ لَبِسْتِ الْجَدِیدَ لِأَجْلِ بَعْلکِ وَ تَصَدَّقْتِ بِالْعَتِیقِ لَحَصَلَ لَکِ بِالْحَالَیْنِ التَّوْفِیقُ. قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ بِکَ اهْتَدَیْنَا وَ اقْتَدَیْنَا إِنَّکَ لَمَّا تَزَوَّجْتَ بِأُمِّی خَدِیجَة وَ أَنْفَقْتَ جَمِیعَ مَا أَعْطَتْکَ فِی طَاعَةِ الْمَوْلَى حَتَّى أَفْضَت بِکَ الْحَالُ أنْ وَقَفَ بِبَابِکَ بَعْضُ السَّائِلِینَ فَأَعْطَیْتَهُ قَمِیصکَ وَ الْتَّحَفْتَ بِالْحَصِیرِ حَتَّى نَزَلَ جَبْرَئِیلُ [بِنزُولِ آیة فی شَأنِکَ]. فَبَکَى النَّبِیُّ ثُمَّ ضَمَّنِی إِلَى صَدْرِهِ فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ وَ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ: اقْرَأْ عَلَى فَاطِمَةَ السَّلَامَ وَ قُلْ لَهَا: تَطْلُبُ مَا شَاءَتْ وَ لَوْ طَلَبَتْ مَا فِی الْخَضْرَاءِ وَ الْغَبْرَاءِ وَ بَشّرْهَا أنِّی اُحِبُّهَا. فَقَالَ لِی: بُنَیَّة إنَّ رَبَّکِ یُسَلِّمُ عَلَیْکِ وَ یَقُولُ لَکِ اطْلُبِی مَا شِئْتِ. فَقُلْتُ: یَا أَبَتَاهْ قَدْ شَغَلَنِی لَذَّةُ خِدْمَتِهِ عَنْ مَسْأَلَتِهِ لا حَاجَة لِی غَیْرُ النَّظَرِ إِلَى وَجْهِهِ الْکَرِیمِ فِی دَارِ السَّلَامِ. فَقَالَ: یَا بُنَیَّة ارْفَعِی یَدَیْکِ فَرَفَعْتُ یَدَیّ وَ رَفَعَ یَدَیْهِ وَ قَالَ: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِأُمَّتِی وَ أَنَا أَقُولُ: آمِینَ. فَجَاءَ جَبْرَئِیلُ بِرِسَالَةٍ مِنَ الْجَلِیلِ: قَدْ غَفَرْتُ لِعُصَاةِ أُمَّتِکَ مِمَّنْ فِی قَلْبِهِ مَحَبَّةُ فَاطِمَةَ وَ أبیها وَ بَعْلِهَا وَ بَنِیهَا. فَقَالَ: أُرِیدُ بِذَلِکَ سِجِلًّا فَأَمَرَ اللَّهُ جَبْرَئِیلَ أَنْ یَأْخُذَ سندسةً خَضْرَاءَ وَ سندسةً بَیْضَاءَ وَ کَانَ فِیهِمَا: ﴿کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾( الانعام: ۵۴) وَ شَهِدَ جَبْرَئِیلُ وَ مِیکَائِیلُ وَ شَهِدَ الرَّسُولُ وَ قَالَ: یَا بُنَیَّة یَکُونُ هَذَا الْکِتَابُ فِی هَذِهِ الْحُقَّة فَإِذَا کَانَ یَوْمُ وَفَاتِکَ فَعَلَیْکِ بِالْوَصِیَّةِ أَنْ یُوضَعَ فِی لَحْدِکِ فَإِذَا قَامَ النَّاسُ فِی الْقِیَامَةِ وَ انْقَطَعَ الْمُذْنِبُونَ وَ سحبتهم الزَّبَانِیَةُ إِلَى النَّارِ فَسَلِّمِی الْوَدِیعَة إِلَیَّ حَتَّى أَطْلُبَ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیَّ وَ عَلَیْکِ فَأَنْتِ وَ أَبُوکِ رَحْمَةٌ لِلْعَالَمِینَ.» ترجمه:
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «یک جوانِ پُرشورِ مؤمنِ ازجان‌گذشته‌ی سبزواری، شهید ناصر باغانی، وصیّت‌نامه دارد. او یک جوانِ در سنین حدود بیست سال است. جا دارد که انسان آن وصیّت‌نامه‌اش را ده بار بخواند، بیست بار بخواند! بنده مکرّر خوانده‌ام.» ۱۴۰۲/۰۳/۰۹👇
بسم رب الشهداء والصدیقین اینجانب ناصرالدین باغانی بنده ی حقیر در درگاه خداوندم .چند جمله ای را به رسم وصیت می نگارم . سخنم را درباره ی عشق آغاز می کنم ما را به جرم عشق موأخذه می کنند .گویا نمی دانند که عشق کناه نیست امّا کدام عشق؟ خداوندا معبودا عاشقا،مرا که آفریدی عشق به پستان مادر را به من یاد دادی ، امّا بزرگتر شدم ودیگر عشق اولیه مرا ارضاء نمی کرد پس عشق به پدر ومادر را در من به ودیعت نهادی.مدتی گذشت، دیگر عشق را آموخته بودم امّا به چه چیز عشق ورزیدن را نه،به دنیا عشق ورزیدم به مال ومنال دنیا عشق ورزیدم . به مدرسه عشق ورزیدم . به دانشگاه عشق ورزیدم امّا همه ی اینها بعدِ مدت کمی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد یعنی عشق به تو . (یَومَ لا یَنْفَعُ مال وَلا بَنُون ) فهمیدم که وقتی شرایط عوض شود یَفِرّالْمرءَ مِنْ اَخیهِ و صاحِبَتهِ و بَنیهِ و اُمّهِ وَاَبیهِ،پس به عشق تو دل بستم بعد از چندی که با تو معاشقه کردم یکباره به خود آمدم ودیدم که من کوچکتر از آن هستم که عاشق تو شوم وتو بزرگتر از آن هستی که معشوق من قرار گیری،فهمیدم در این مدت که فکر می کردم عاشق تو هستم اشتباه می کرده ام ، این تو بودی که عاشق من بوده ای و من را می کشانده ای ، اگر من عاشق تو بودم باید یکسره به دنبال تو می آمدم .ولیکن وقتی توجه می کنم می بینم که گاهی اوقات در دام شیطان افتاده ام ولی باز مستقیم آمده ام حال می فهمم که این تو بوده ای که به دنبال بنده ات بوده ای، و هرگاه او صید شیطان شده ، تو دام شیطان را پاره کرده ای و هر شب به انتظار او نشسته ای تا بلکه یک شب او را ببینی ، حالا می فهمم که تو عاشق صادق بنده ات هستی ، بنده را چه ، که عاشق تو بشود (عَنقا شکار کرکس نشوددام باز گیر) آری تو عاشق من بودی و هر شب مرا بیدار می کردی و به انتظار یک صدا از جانب معشوق می نشستی. اما من بدبخت ناز می کردم و شب خلوت را از دست می دادم و می خوابیدم ! اما تو دست بر نداشتی و انقدر به این کار ادامه دادی تا بالا خره منِ گریز پای را به چنگ آوردی و من فکر می کردم که با پای خود آمده ام وه چه خیال باطنی !! این کمند عشق تو بود که به گردن من افتاده بود . مرا که به چنگ آوردی به صحنه ی جهادم آوردی ، تا به دور از هر گونه هیاهو با من نبرد عشق ببازی من در کار تو حیران بودم و از کرم تو تعجب می کردم . آخرتو بزرگ بودی و من کوچک !! تو کریم بودی و من ل‍ئیم ! تو جمیل بودی و من قبیح ، تو مولا بودی و من شرمنده از این همه احسان تو بودم .کمند عشقت را محکمتر کردی و مرا به خط مقدم عشق بردی ، در آنجا شراب عشقت را به من نوشاندی وچه نیکو شرابی بود . من هنوز از لذت آن شراب مستم . اولین جرعه ی آنرا که نوشیدم مست شدم ودر حال مستی تقاضای جرعه های دیگر کردم . امّا این بار تو بودی که ناز می کردی و مرا سر می گرداندی ، پیاله ام را شکستی ، هر چه التماس می کردم تا از حجاب ظلمانی بیاسایم ، ندادی و زیر لب به من خندیدی و پنهانی عشوه کردی اکنون من خمارم و پیاله به دست ، هنوز در انتظار جرعه ای دیگر از شراب عشقت به سر می برم . ای عاشق من !! ای اله من !! پیاله ام را پر کن و در خماریم نگذار. تو که یک عمر به انتظار نشسته حال که به من رسیده ای چرا کام دل بر نمی گیری؟ تو که از بیع و شراء متاع عشق دم می زنی، چرا اکنون مرا در انتظار گذاشته ای ؟ اگر بدانم که خریدار متاعم نیستی و اگر بدانم که پیاله ام را پر نمی کنی ، پیاله ی خود را می شکنم و متاعم را به آتش می کشم تا در آتش حسرت بسوزی و انگشت حسرت به دندان بگزاری . به آهی گنبد خضراء بسوزم جهان را جمله سر تا پا بسوزم بسوزم یا که کارم را بسازی چه فرمائی بسازم یا بسوزم امّا شهادت چیست ؟ آنگاه که دو دلداده به هم می رسند و عاشق به وصال معشوق می رسد وبندۀ خاکی به جمال زیبای حق نظر می افکند ومحو تماشای رُخ یار می شود ،آن هنگام را جز شهادت چه نام دیگری می توانیم داد ؟ آن هنگام که رزمنده ای مجاهد ، بسوی دشمن حق می رود وملائک به تماشای رزم او می نشینند و شیطان ناله بر می آورد و پای به فرار می گذارد و ناگهان غنچه ای می شکفد،آن هنگام را جز شهادت چه نام می توانیم داد؟ شهادت خلوت عاشق و معشوق است .شهادت تفسیر بردار نیست .(ای آنانی که در زندان تن اسیر ید، به تفسیر شهادت ننشینید که از درک قصۀ شهادت عاجزید . فقط شهید می تواند شهادت را درک کند.)شهید کسی نیست که ناگهان به خون بغلتد و نام شهید به خود گیرد ، شهید در این دنیا قبل از آینکه به خون بتپد ، شهید است .و شما همچنان که شهیدان را در این دنیا نمی توانید بشناسید و بفهمید ، بعد از وصل شان نیز نمی توانید درکشان کنید . شهید را شهید درک می کند.اگر شهید باشید شهید را می شناسید و گرنه آئینۀ زنگار گرفته ، چیزی را منکعس نمی کند.
برخیزید و فکری به حال خود بکنید که شهید به وصال رسیده است و غصه ندارد شهیدان به حال شما غصه می خورند، و از این در عجیبند و حیرت می کنند که چرا به فکر خود نیستند . به خود آیید و زندان تن را بشکنید . قفس را بشکنید وتا سر کوی یار پرواز کنید و بدانید که برای پرواز ساخته شده اید نه برای ماندن در قفس، این منزل ویران را رها کنید و به ملک سلیمان در آیید.  ای خوش آن روز کز این منزل ویران بروم  رخت بر بندم و تا مُلک سلیمان بروم.
.  توصیه های اخلاقی  30 دی 1401  بازدید: 775 تذکر اخلاقی: توقف چهار چیز بر چهار چیز 1401/09/23 قال رسول الله (ص): «‏إِنَّ اللهَ وَضَعَ أَرْبَعاً فِي أَرْبَعٍ؛ بَرَكَةُ الْعِلْمِ فِي تَعْظِيمِ الْأُسْتاذِ وَ بَقاءُ الْإِيمَان فِي تَعْظِيمِ اللهِ وَ لَذَّةُ الْعَيْشِ فِي بَرِّ الْوالِدَيْن وَ النَّجَاةُ مِنَ النّارِ ِفي تَرْكِ إِيذَاءِ الخَلْقِ»[1]. رسول گرامی اسلام (ص) در روایت مذکور، فرموده است که خداوند متعال چهار چیز را در چهار چیز قرار داده است؛ برکت علم را در تعظیم و احترام استاد قرار داده است، پايدار ماندن ايمان را در بزرگ ديدن و تعظیم خداوند قرار داده است، لذت بردن از زندگی را در نیکی و احسان کردنِ به پدر و مادر قرار داده است و نجات از آتش جهنم را در ترک آزار و اذیت مخلوقاتش قرار داده است. «بَرَكَةُ الْعِلْمِ فِي تَعْظِيمِ الْأُسْتاذِ»، خداوند متعال برکت علم را در تعظیم و احترام به استاد قرار داده است. کسانی که نسبت به استاد خود حرمت شکنی می‏کنند و بی‏احترامی می‏کنند، علمی که می‏آموزند برکت ندارد و حتی مشاهده شده است که شخص، بر اثر بی‏احترامی به استاد، جوان‏مرگ شده است لذا انسان باید استاد خود را تعظیم و تکریم کند. امام علی (ع) فرموده است: «اَلْعِلْمُ لَا يَحْصُلُ إِلَّا بِخَمْسَةِ أَشْيَاءَ؛ أَوَّلِها بِكَثْرَةِ السُّؤَالِ وَ الثَّانِي بِكَثْرَةِ الْاِشْتِغَالِ وَ الثَّالِثِ بِتَطْهِيرِ الْأَفْعَالِ وَ الرّابِعِ بِخِدْمَةِ الرِّجَالِ وَ الْخامِسِ بِاسْتِعَانَةِ ذِي الْجَلَالِ»[2]؛ دانش جز با پنج چيز به دست نمي‏آيد؛ اولینش بسيار پرسيدن است، دوم اشتغال فراوان به آن [، یعنی کسب علم و پژوهش] است، سوم پاك‌كردن کردار و رفتار است، چهارم خدمت به مردان [، یعنی علما و اساتید] است و پنجم ياري‌جستن از خداوند عزّ و جلّ است. در این روایت نیز «خدمة الرجال» را به حُرمت‏گذاری و تعظیم نسبت به استاد تفسیر کرده‏اند. یکی از مصادیقِ تعظیم استاد این است که سخنان استاد شنیده شود و در آنها دقّت شود و خیرخواهی‏های استاد نسبت به شاگرد به فراموشی سپرده نشود. سؤال این است که چه کار کنیم که خداوند متعال به علم و دانشی که می‏آموزیم برکت بدهد؟ عمر مثل ابر می‏گذرد و فرصت‏ها از بین می‏رود، چه کنیم که از این فرصت‏ها استفاده کنیم و بعد از چند سال علم آموختن، در خود احساس کنیم که بین آنچه بوده‏ایم و آنچه هستیم تفاوت وجود دارد؟ در روایتی از امام علی (ع) آمده است: «رَحِمَ اللّهُ امْرِءً اَعَدَّ لِنَفْسِهِ وَ اسْتَعَدَّ لِرَمْسِهِ وَ عَلِمَ مِنْ اَيْنَ وَ فِى اَيْنَ وَ اِلى اَيْن»[3]؛ خدا رحمت كند كسى را كه براى خود عوامل سعادت ابدى را فراهم مى‏كند و براى زندگى عالَم بعد مهيا مى‏شود و رحمت خدا باد بر انسانى كه بداند از كجا آمده و در كجا آمده و به كجا خواهد رفت. گاهی انسان احساس می‏کند که نه تنها پیش رفت ندارد، بلکه پس رفت دارد، گاهی حالات خوشی به او دست می‏داده است که اکنون به همان حالات خوشِ قبلی غبطه می‏خورد، گاهی حالتی به انسان دست می‏دهد که احساس می‏کند که خدا او را دوست دارد و حرفی که می‏زند تا عمق جان مردم اثر می‏کند زیرا نخست در خودِ او اثر کرده است و این همان نتیجه برکت علم است، یعنی خدا به علم او برکتی داده است که به یک سِری اصطلاحات خلاصه نمی‏شود بلکه هم روی خودش و هم روی مردم تأثیر می‏گذارد. جانِ ما تحت تأثیر اندوخته‏های ماست، گاهی خوبی‏ها را جذب می‏کند و زواید را پس می‏زند و گاهی به عکس می‏شود، یعنی زواید را جذب می‏کند و خوبی‏ها را پس می‏زند و مصیبت آنجاست که کسی که اهل علم نیست با شنیدن یک جمله از اهل علم متحول می‏شود ولی خودِ اهل علم متأسفانه در جا می‏زنند، بلکه پس رفت دارند. «وَ بَقاءُ الْإِيمَان فِي تَعْظِيمِ اللهِ»، بقاء ایمان در تعظیم و تکریم خداوند متعال قرار داده شده است. شیطان تمام تلاش خود را به کار می‏بندد تا ایمان بنده نسبت به خداوند را از او بگیرد تا جایی که حتی سراغ اولیاء و پیامبران الهی نیز می‏رفته است تا ایمانشان را متزلزل کند، کما اینکه در رابطه با حضرت ابراهیم (ع) آمده است که شیطان چندین مرتبه سراغ او رفت و حضرت در هر مرتبه شیطان را رمی کرد و او را از خود دور کرد و رمی جمرات که یکی از مراسم حج است نیز به خاطر رمیی است که حضرت ابراهیم (ع) نسبت به شیطان انجام داده است. پس معنای تعظیم الهی این است که عظمت پروردگار عالمیان را بفهمیم و اوامر الهی را بپذیریم و نواهی خداوند را ترک کنیم. تعظیم خداوند، فقط به نماز خواندن منحصر نمی‏شود، هرچند که رکوع و سجده اوج تعظیم الهی است، لکن همه بندگی در طولانی کردن رکوع و سجده خلاصه نمی‏شود، امام صادق (ع) است: «لَا تَنْظُرُوا إِلَى طُولِ رُكُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ فَإِنَّ ذَلِكَ شَيْ‏ءٌ اعْتَادَه‏»[4]؛ به طولانی بودن رکوع و سجود اشخاص نگاه نکنید زیرا چه بسا به آن عادت کرده