#سیره_علما
🌺 توصیه به ازدواج 🌺
❓آيه الله علي صفايي حائري به يكى از بچه ها گفت: چرا ازدواج نمى كنى؟
👈او گفت: هنوز زود است.
📢 فرمود: اگر كسى لباس گرم زمستانى يا نفت چراغش را زودتر تهيه كند، بهتر نيست؟
✅ به ديگرى همين توصيه را كرده بود، اما جوان گفته بود: آخر كى به ما زن مى دهد؟
🌀فرمود:
⏪وقتى تو خودت روى خودت حساب باز نمى كنى، چه طور ديگران روى تو حساب باز كنند.
💠آیت الله مجتهدی تهرانی (رحمه الله علیه) :
شیخ بهایی با مقدس اردبیلی در زمان شاه عباس به نجف مشرف می شوند . شیخ بهایی شیخ الاسلام ایران بوده که قبرش در مشهد است. بین شیخ بهایی و مقدس اردبیلی سر موضوعی مباحثهای شد. شاه آنجا در مجلس نشسته بود و نگاه می کرد. با اینکه حق به جانب مقدس بود، مقدس حق را به جانب شیخ بهایی می دهد و جلوی شاه عباس عرض اندام نمی کند بین آن دو مباحثه می شود و مجلس به نفع شیخ بهایی تمام می شود. فردا در کوچه مقدس به شیخ بهایی بر میخورد و شاه نبود. به او می گوید که آن مطلب که دیشب فرمودید به این دلایل آن نبوده و این است که من می گویم. شیخ بهایی می گوید چرا دیشب نفرمودید؟ دیشب می توانستم بگویم اما چون تو شیخ الاسلام ایران بودی و نزد شاه محترم بودی، اگر من می خواستم جلوی شاه شما را کوچک کنم ، این به ضرر اسلام بود و لذا حاضر شده بود که خودش را خرد کند که شیخ بهایی کوچک نشود. این ها درس اخلاق است و برای طلبه ها این ها خیلی چیزهای خوبی است. عیب کار این است که نفس وقتی که استاد اخلاق نبیند، تربیت نمی شود، به این چیزها اهمیت نمی دهد. مقدس اردبیلی مهم بوده، قبرش در نجف داخل حرم دست چپ و دست راست علامه حلی است.
اخلاق خوب این بود که ولو حق به جانب من است اگر صلاح نیست اظهار نکنم یک وقت دیگر اظهار کنم که صلاح است. آدم درس بخواند اما به این چیزها عمل نکند به درد نمیخورد.
#سیره_علما
#سیره_علما
#تقید_عجیب_شیخ_مرتضی_زاهد
✨روزی شخصی از شیخ مرتضی زاهد مسئلهای پرسید، ایشان جواب دادند، وقتی به منزل رفتند فهمیدند اشتباهی جواب دادهاند، همان موقع که قدری از شب گذشته بود به در منزل آن شخص رفته و جواب صحیح مسئله را گفتند.
آن شخص گفت: این مسئله که این قدر مهم نبود، فردا می آمدید، شیخ فرمودند: از کجا معلوم، شاید تا فردا زنده نباشم✨
آداب الطلاب ص428
20.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸مستند زندگی آیت الله مصباح یزدی
#آیت_الله_مصباح_یزدی
من اینجا هستم داد نزن
امام در نجف یا کاظمین به حرم که مشرف می شدند مثل بعضی ها، همه دعاها را در حرم نمی خواندند که مردم ببینند. شبهای جمعه که به حرم می رفتیم امام به خانه برمی گشتند و دعای کمیل را در خانه می خواندند یا از مسجد که می آمدند تنهایی به اطاق خودشان می رفتند و در را هم از داخل می بستند و چراغ هم ربع ساعت خاموش بود و عبادات مخصوصی داشتند.
یک دفعه که با آقا از مسجد برگشته بودم دیدم آقا نیست. در اطاق بالا هم جوری قفل آویزان شده بود که خیال کردم در قفل است . فکر کردم امام از منزل خارج شده اند. به خدمتکار منزل گفتم:(( تازه با آقا از مسجد آمده ایم آقا کجاست؟ ))
گفت :(( از پله رفتند بالا))
گفتم:(( نیست ، چراغ خاموش است و در هم قفل است)) آیت الله تبریزی هم آمده بود که با امام ملاقات کند. باز دیدم که خدمتکار گفت آقا بالاست تا گفتم(( به خدا نیست ، در اطاقشان هم قفل است)) دیدم صدای امام از داخل اطاق بالا آمد که (( آقای فرقانی من اینجا هستم داد نزن!)) و بعد بلند شدند و چفت در را که از داخل بستند باز کردند.
گفتم:(( آقا چرا در تاریکی نشسته اید؟)) کلید دم در بود تا چراغ را روشن کردم دیدم امام در سجده است. گفتند:(( چی می خواهی؟)) امام در این حالت اذکاری داشت که ما نمی دانستیم چیست وقتی سر از سجده برداشتند دیدم صورتشان پراز اشک است ومهرشان هم از اشک خیس شده است.*
به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین فرقانی.
#امام_خمینی