رفتم مدرسه...
جلوی دفتر یک دانش آموز کلاس هفتمی که تازه اومده بود یاوران(مسجد مدرسه یاوران ولایت)
... دل درد داشت و حسابی داشت تحمل میکرد ولی اشک توی چشماش جمع شده بود
و گاهی هم یک قطره اشک روی گونه ش غلط میخورد که واسه اینکه کسی نبینه سریع باکش میکرد
همینکه از جلوی دفتر رد شدم آقای ناظم عزیز گفت: آقا مولوی این طفلک دل درد داره ببین چیکار باید بکنه...
یا بفرستیمش خونه...
مشکلش حل شد
بازم نسخه ساده و دم دست... ولی دقیق...
اما نسخه ... وتشخیص...
اصرار نکن... بقیه داستانو... فعلا نمیگم
خودت حدس بزن...
👈به کسی که ادامه داستانو حدس بزنه و تا ساعت 23 بفرسته به آی دی
https://eitaa.com/tabibesonati1
همین امشب یک شارژ ده هزارتومانی💰 #هدیه داده میشود.
اگه حدسهای زیادی درست بود قرعه کشی میکنیم
🌺🌺🌺🌺🌺
گفتم خونه که ن بذار ببینم مشکلش چیه...
داشت از درد به خودش میپیچید و دستش روی شکمش بود..
ازش پرسیدم صبحانه خوردی
گفت: گفت که نه با سر اشاره کرد که بله خوردم...
گفتم چی خوردی؟
گفتم : شیر سرد؟
باز با سر اشاره کرد که بلهههه
گفتم: بیا بیا این نمک رو بگیر توی آبدارخونه بریز تو یک لیوان آب جوش و بخور فقط آروم آروم بخور...
رفت...
چند دقیقه بعد توی راهرو روی صندلی نشسته بود حالش بهتر بود
نیم ساعت بعدم🙈
نیم ساعت بعد داشت تو حیاط با دوستاش فوتبال بازی میکرد
(و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی)
فقط به ناظم گفتم: این فلانیه هاااا
تشخیص:
مزاج سرد
هوای سرد
شیر سرد اونم صبحانه...
باعث این دلدرد شده بود
نمک گرم و ابجوش گرم
کاش عسل داشتیم و نعنا یا آویشن که خوشمزه هم میشد...