آورده اند: در زمانهای قدیم، حاکمی زندگی می کرد که در اثر کهولت سن، پیر و ناتوان شده بود. این حاکم پیر ، دو پسر داشت که هر دوی آنها ، دلیر ، شمشیرزن ، دانا و باهوش بودند . حاکم پیر می دانست که پس از مرگش ، پسران او برای رسیدن به حکومت ، به جنگ و جدال خواهند پرداخت . لذا تصمیم گرفت که پیش از مرگ ، خودش تکلیف آنها را روشن کند . برای این منظور ، مملکت را دو قسمت کرد و حکومت بر هر قسمت را به یکی از پسرانش سپرد . روزها و هفته ها و ماهها گذشت تا لحظه موعود فرا رسید و حاکم پیر ، جان به جان آفرین تسلیم کرد . با مرگ حاکم ، حکومت پسرانش آغاز شد . آنها بدون اینکه به یکدیگر کاری داشته باشند ، به حکومت در سرزمین خود پرداختند . آنها چنان به امور حکومتی سرگرم شدند که یکدیگر را به کلی فراموش کردند . حاکم قبل از مرگ به آنها سفارش کرده بود که که اگر می خواهند در کار حکومت موفق شوند ، باید مردم بیچاره را فراموش نکنند و در هر شرایطی عدل و داد را رعایت کنند . یکی از آن پسرها ، به وصیت پدر عمل کرد و کمر به خدمت مردم بست . اما دیگری به روشی که خود می خواست ، حکومتش را اداره کرد و در کارش به تنها چیزی که فکر نمی کرد ، وضع و حال مردم بیچاره بود . یکی عدل و داد را پیشه کرد و پیش از انجام هر کاری ، به خوب و بد آن می اندیشید . اما دیگری شیوه ظلم و ستم را درپیش گرفت و به این وسیله خودش را در چاه ظلمت گرفتار کرد . حاکم عادل ، جواهرهای خزانه مملکت را برای بهبود وضع مردم خرج کرد و به دستگیری از بیچارگان و تهیدستان پرداخت . اما حاکم ظالم ، برای آنکه بر جواهرات خزانه خود بیفزاید ، مالیاتهای سنگین و کمرشکن ، از مردم بیچاره گرفت .
به مرور زمان ، در سرزمینی که حاکم عادل حکومت می کرد ، خزانه مملکت خالی شد ، اما مردم به آسایش و راحتی رسیدند . حاکم برای افراد فقیر و درویش ، خانه و سرپناه ساخت . عدل و داد او باعث شد که اوضاع زندگی همه مردم خوب شود و شادی و سرور و خوشبختی بر همه جا سایه افکند . مردم وقتی عدالت حاکم جوان را دیدند ، با او یکدل شدند و در مشکلات و مصیبتها ، یار و همراه او بودند . اما حاکم ظالم ، روز به روز بر دامنه ثروت و دارایی خود می افزود و می گفت خوشبختی سرزمینش در این است که خزانه مملکت ، همیشه پر از طلا و جواهر باشد . او آنقدر دستمزد لشکریانش را کم کرد که به تدریج ، مهر حاکم جوان از دل آنها بیرون رفت و در دل با او دشمن شدند . بازرگانان کشورهای همسایه نیز وقتی که شنیدند در آن کشور ، ظلم و ستم حکومت می کند ، رابطه خود را با بازرگانان آن قطع کردند . خرید و فروش متوقف / و بازارها کساد شد . به این ترتیب ، کشور ضعیف شد و دشمن که از این وضعیت با خبر شده بود ، به آنجا حمله کرد . حاکم ظالم که از ابتدای حکومت خود ، کوچکترین خدمتی به مردم نکرده بود ، نمی توانست انتظار یاری از سوی مردم داشته باشد . او آنقدر ظلم کرده بود که مردم برای فرا رسیدن مرگش دعا می کردند . پس کسی یاریش نکرد و شکست خورد . اما بشنوید از حاکم عادل ، او که همیشه به فکر مردم بود ، در سختی ها نیز مردم را در کنار خود داشت . این دو حاکم پیر شدند و بالاخره مردند . اما حاکم عادل ، خوبیهای خود را به عنوان عمل نیک به آن دنیا برد و نامش به نیکی ماند و حاکم ظالم ، ظلم و بیدادگری را توشه آخرت خود ساخت و نامش به بدی ماند .
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
مولا امیرالمومنین(علیهالسلام):
نگاه نکن که چه کسی میگوید؛
نگاه کن به آنچه که میگوید!
| همان،ص۶۱۲
هدایت شده از رفاقت با شهدا
💠 من هیچی نیستم 💠
🌸ابراهیم هیچوقت از کلمه «من» استفاده نمیکرد. حتی برای شکستن نَفْس خودش کارهایی رو میکرد.
🌸مثلا زمانی که قهرمان کشتی بود توی بازار، کارتون روی دوش خودش میذاشت و جا به جا میکرد..
🌸حتی یکبار که برای وضو به دستشویی های مسجد رفت و وقتی دید چاه دستشویی گرفته، رفت داخل زیرزمین و چاه رو باز کرد. سپس دستشویی رو کامل تمیز کرد؛ شست و آماده کرد.
🌸ابراهیم از این کارها خیلی انجام میداد. همیشه خودش رو در مقابل خدا کوچیک میدید. میگفت: این کارهارو انجام میدم تا بفهمم من هیچی نیستم..
✅ سلام بر ابراهیم
🥀🕊 @baShoohada 🕊
امام على عليه السلام:
هر كه آرزوهايش بسيار باشد، رنجَش بسيار خواهد بود
مَن كَثُرَ مُناهُ كَثُرَ عَناؤُهُ
غررالحكم حدیث 8603
📚در کتاب "روانشناسی شادی" نوشته ی مایکل آرگایل صفحه 83 می خوانیم:
«آرزوهای بزرگ، رضایت و خشنودی انسان را تهدید می کنند... بر اساس نظریه ی فاصله ی هدف با پیشرفت، آرزوهای بزرگ به رضایت کمتری منجر می شوند (چرا که غالبا دست نیافتنی هستند و نتیجه ای جز ناکامی و افسردگی ندارند). البته داشتن اهداف کلی در قالب آرزو، برای سلامت زندگی مفید هستند؛ اما باید هدف ها، مناسب، صحیح و متناسب با شخص انتخاب شوند (به گونه ای که امکان دستیابی به آن وجود داشته باشد و فراتر از توان فرد نباشد، در غیر این صورت، آرزوها واهی و سرابی بیش نخواهند بود).»
ما آنقدر در پیش بینی خواسته هایمان در آینده غرق می شویم که همین لحظه ای که درش هستیم را از یاد می بریم. و موضوع این است که همین لحظه ای که در آن هستیم هدیه ای از جانب خداوند است، و خیلی خوب است، خیلی خوب و شیرین...
امروز رو قبلا هرگز نديده بودى
از هر ثانيه اش لذت ببر!
🦋 #الّلهُمَّصَلِّعَلیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
مرد پولداری در کابل، در نزديکی مسجد قلعه فتحالله رستورانی ساخت که در آن موسيقی بود و رقص و برای مشتريان مشروبات الکلی هم سرو میشد.
ملاي مسجد هر روز موعظه میکرد و در پايانِ موعظهاش دعا میکرد تا خداوند صاحب رستوران را به قهر و غضب خود گرفتار کند و بلای آسمانی را بر اين رستوران که اخلاق مردم را فاسد میسازد، وارد کند.
يک ماه از فعاليت رستوران نگذشته بود که رعدوبرق و توفان شديد شد و يگانه جايی که خسارت ديد، همين رستوران بود که به خاکستر تبديل شد!
ملای مسجد روز بعد با غرور و افتخار نخست حمد خدا را بهجا آورد و بعد خراب شدن آن خانه فساد را به مردم تبريک گفت و اضافه کرد: اگر مؤمن از ته دل از خداوند چيزي بخواهد، از درگاه خدا نااميد نمیشود.
اما خوشحالی مؤمنان و ملای مسجد ديری نپایید.
صاحب رستوران به محکمه شکايت کرد و از ملای مسجد تاوان خسارت خواست.
ملا و مؤمنان البته چنين ادعايی را نپذيرفتند!
قاضی هر دو طرف را به محکمه خواست و بعد از اینکه سخنان دو جانب دعوا را شنيد، گلو صاف کرد و گفت:
نمیدانم چه حکمی بدهم! من سخنان هر دو طرف را شنيدم.
از یکسو ملا و مؤمنانی قرار دارند که به تأثیر دعا باور ندارند؛
از سوی ديگر مردِ میفروشی که به تأثیر دعا باور دارد!!
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
9.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خواهشا و لطفا ببینید
مدیونی بعداینکه دیدی به دوستهات و گروه هات نفرستی. 😣😣