eitaa logo
آرامش حس حضور خداست
5.6هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
913 ویدیو
77 فایل
آرامش در زندگی نبودن جدال نیست بلکه تجربه حضور خداست!♥ کپی برداری با لینک کانال خودتون با افتخار حلال اندر حلال وثواب آن را تقدیم میکنم به ساحت مقدس آقا صاحب الزمان (عج ) التماس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﴾﷽﴿ ✅ حکایت‌های پندآموز ♥️💫 نماز بی‌وضو فردی تعریف می کرد که در وضو خانه مسجد شاهد بودم امام جماعت از دستشویی بیرون آمد و یکراست به محراب مسجد رفت و بدون وضو نماز خواند!! از آن مسجد بیرون رفتم و جای دیگری نماز خواندم! از آن به بعد به همه دوستان و آشنایان گفتم که در فلان مسجد نماز نخوانید چون امام جماعت آن آلزایمر گرفته!! و نماز بی وضو می خواند!! ♥️💫این رویداد گذشت تا یک زمان به علت بیماری؛ آمپولی تزریق کردم و هنگام نماز با خود گفتم یکبار دیگر محل تزریق را در دستشویی ببینم تا از طهارت لباس و بدن اطمینان داشته باشم. وقتی از دستشویی بیرون آمدم و آماده نماز شدم؛ گویی به من الهام شد: ♥️💫 شاید آن روز هم امام جماعت مسجد؛ مشابه من به قصد دیگری وارد دستشویی شده است. از خودش این را پرسیدم. حرفم را تایید کرد. اما چه فایده من آبروی او را پیش افراد زیادی برده بودم! 📚مجموعه شهرحکایات 🍃 🌺🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مرحوم دولابی: منطق اهل سلوک : ✔️ انسان پنج نفس دارد؛ ظاهر انسان، باطن انسان، قلب انسان، روح انسان و سِرّ انسان... ✔️ اللهم نَوِّر ظاهری بطاعتک و باطنی بمحبتک و قلبی بمعرفتک و روحی بمشاهدتک سِرّی باستقلال اتصال حضرتک... . 🔸 دعا کنید و از خدا بخواهید. اگر موفق هستید خوشا به حال شما. گوارایتان باد! بروید میان خلق و این پنج خصوصیت را نشان بدهید. به اهلش نشان بدهید، ائمه (ع) را نشان بدهید. یک روش اخلاقی که به اخلاق ائمه (ع) نزدیک است و از شما سر میزند نشان بدهید، به برادرانتان، به همسایه‌تان... فرمودند: ما را بنمایید! ما را نشان بدهید! زینت ما باشید! عیب ما نباشید! 📚 طوبای محبت جلد 1 صفحه 96 🍃 🌺🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﴾﷽﴿ ✅جواب امام زمان را چه بدهم؟ ✍شیخ زین العابدین مازندرانى از شاگردان صاحب جواهر و شیخ انصارى ساکن کربلا بوده است در مورد سخاوت و انفاق او نوشته اند: تا مى توانست قرض مى کرد و به محتاجان مى داد، و هر چند وقت که بعضى از هند به کربلا مى آمدند قرضهاى او را مى دادند. 🍁🍂روزى بینوائى به در خانه او رفت و از او چیزى خواست. شیخ چون پولى در بساط نداشت، بادیه مسى منزل را برداشت و به او داد و گفت: این را ببر و بفروش! دو سه روز بعد که اهل منزل متوجه شدند که بادیه نیست فریاد کردند که: بادیه را دزد برده است. صداى آنان در کتابخانه به گوش شیخ رسید؛ فریاد برآورد که: دزد را متهم نکنید، بادیه را من برده ام. 🍁🍂در یکى از سفرها که شیخ به سامرا مى رود، در آنجا سخت بیمار مى شود. میرزاى شیرازى از او عیادت مى کند و او را دلدارى مى دهد. شیخ مى گوید: من هیچگونه نگرانى از موت ندارم ولیکن نگرانى من از این است که بنا به عقیده ما امامیه وقتى که مى میریم روح ما را به امام عصر علیه السلام عرضه مى کنند. اگر امام سئوال بفرمایند: زین العابدین ما به تو بیش از این اعتبار و آبرو داده بودیم که بتوانى قرض کنى و به فقرا بدهى، چرا نکردى؟ من چه جوابى به آن حضرت مى توانم بدهم؟! 🍁🍂گویند میرزاى شیرازى پس از شنیدن این حرف متاثر مى شود به منزل مى رود هر چه وجوهات شرعى در آنجا داشته میان مستحقین تقسیم مى‌کند. 📚یکصد موضوع ۵۰۰ داستان؛ سید علی اکبر صداقت 🍃 🌺🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا کاش بتوانم بیشتر خود را به تو نزدیک کنم کاش بتوانم بیشتر تو را و با تو خودم را بشناسم، بدانم چرا آمدم؟ چرا زندگی میکنم ؟چرا باید بروم؟ و هزاران هزار چرای دیگر... بفهمم تا غفلت نکنم، بفهمم تا بیراه نروم، بفهمم تا از تو دور نشوم، گم نشوم خدایا میخواهم شکر گویم تو را که خالق بی همتایی به این می اندیشم که مهربانیت تا چه اندازه بی حد است که مرا با این همه خطا و اشتباه میبخشی، بدون هیچ منتی شرمسارم، شرمسارم که از مهربانیت سو استفاده میکنم و مدام خطا میکنم و تو از آن میگذری و باز هم تکرار و تکرار... ازاین همه تکراربیهوده بیزارم، از این همه خطا که مرا به جایی نمیرساند پس چرا؟ چرا باز هم به بیراه میروم؟ نمیدانم، اما این را میدانم که نمیخواهم. گفتی خطا نکن من مهربانم، شنیدم اما گوش نکردم چه شد که چنین شد؟ آیا تابلوی راه و بیراه را کسی جابه جا کرده بود؟ نمیدانم.. اما میدانم خطا از من است.. تو بزرگی کن.. 🍃 🌺🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶🔶🔶🔶 🔶داستان سید هاشم و مادر زن بداخلاقش 🔶زندگی انسان، آمیخته با مشکلات عجیبی است که اگر در مقابل آن شکیبایی به خرج دهد، قطعا پیروز خواهد شد و اگر بی صبری کند، هیچ گاه به مقصد نخواهد رسید؛ در حقیقت صبر، اوج احترام به حکمت خداوند است. خداوند متعال در قرآن می فرماید: 🔶وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ(1) و هر كه صبورى و گذشت كرد، مسلما اين خويشتن‏دارى، حاکی از اراده قوى او در كارهاست. 🔶حاج سید هاشم حداد مادر زنی داشت که بسیار پرخاشگر و تندخو بود و بسیار ایشان را اذیت می کرد. 🔶مرحوم سید هاشم روزی به خدمت علامه قاضی می رسد و می گوید: آزار زبانی و کارهای مادر زنم، بیش از حد زیاد شده است و صبر من نیز تمام گردیده، می خواهم که اجازه بدهید، زنم را طلاق دهم. ایشان فرمودند: آیا با همسرت مشکلی داری؟ گفتم: خیر. 🔶فرمودند: هرگز راه طلاق نداری، برو و صبر پیشه کن، تربیت تو با صبر در مقابل مادر زنت می باشد، این جریان گذشت و بنده طبق دستور استاد عمل می نمودم؛ تا اینکه یک شب تابستانی که خسته و گرسنه و تشنه به منزل آمدم؛ مادر زنم از شدت گرما لب حوضچه نشسته و بر روی پاهایش آب می ریخت، با ورود من، ناسزا و فحش شروع شد، بنده هم تا این وضعیت را دیدم، داخل اتاق نرفتم و از راه پله ها به سوی بام حرکت نمودم، ولی او دست بردار نبود صدایش را همین طور بلند و بلندتر می کرد تا حدی که همسایه ها نیز می شنیدند. 🔶صبرم تمام شد و خواستم چیزی بگویم که یاد کلام استادم افتادم، بی آنکه جوابی بدهم، به پایین آمده و از خانه خارج شدم، در کوچه و خیابان بدون هدف و ناراحت می گشتم؛ ناگهان حالتی نورانی برایم پیش آمد و دری بر رویم باز شد و احساس سبکی و راحتی کردم و دیگر غمناک و ناراحت نبودم. 🔶این حالت در کربلا برایم پیدا شد و این توفیق معنوی برایم ایجاد نشد، مگر به خاطر تحمل و صبر و اطاعت از استاد، که اگر نبود این صبر و بردباری، آن غمناکی ها و پریشانی ها همچنان ادامه داشت.(2) 🔶بدیها به صبر از مهان بگذرد سر مرد باید که دارد خرد(3) 📚پی نوشت ها: 1- شوری، آیه 23 2- با اقتباس و ویراست از کتاب روح مجرد 3- ابوالقاسم فردوسی 🍃 🌺🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ✅شب جمعه ✍حضرت امام محمد باقر سلام‌الله‌علیه: خداوند متعال، هر شبِ جمعه، از آغاز شب تا پايان آن، از فراز عرش خويش ندا مى‌دهد: آيا بنده مؤمنى نيست كه تا پيش از سپيده دَم، مرا براى آخرت و دنيايش بخواند و من، پاسخش دهم؟ آيا بنده مؤمنى نيست كه تا پيش از سپيده دَم از گناهانش به درگاه من، توبه كند و من هم به سوى او بازگردم . آيا بنده مؤمنى نيست كه من روزى‌اش را بر او تنگ كرده باشم و او تا پيش از سپيده دَم، افزايش در روزى اش را از من بخواهد و من بر روزى او بيفزايم و به آن گشايش دهم؟ آيا بنده مؤمنِ زندانى و غم زده‌اى نيست كه از من بخواهد از زندان آزاد و رهايش كنم؟ آيا بنده مؤمنِ ستم ديده‌اى نيست كه تا پيش از سپيده دَم از من بخواهد كه دادش را بستانم و من انتقام او را بگيرم و داد وى بستانم؟ 👌و تا سپيده دَم، به اين ندا ادامه مى‌دهد.  📚 تهذيب الأحكام ، ج۳، ص۵ 🍃 🌺🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 👈یکی از شاگردان آقای بهجت می گوید: 🔶در مشهد خدمت آقا بودیم که از حیاط حرم امام رضا(ع) خارج شدیم، آقا فرمودند: 🌟یک کتاب است که هر نوع دعایی که شما بخواهید در آن وجود دارد و برای هر کاری، دعای مخصوص به خودش را بیان کرده است. 🔶من هم کنجکاو شدم و خیلی سریع قلم و کاغذ را آماده کردم و خواستم نام کتاب را یادداشت کنم تا یادم نرود. از ایشان پرسیدم:آقا! اسم آن کتاب چیست؟ 👈فرمودند:"قرآن" 📚پرده نشین ص58‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍃 🌺🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اصغر بی نماز ...می گوید بر روی دوش من سوار شو!!! شخص تاجر می گوید: چرا روی دوش شما؟ اینکه درست نیست! مجدداً به او می گوید: روی دوش من سوار شو و چشم هایت را ببند و سه صلوات بفرست. وقتی او بر روی دوش اصغر بی نماز سوار می شود، چشمانش را بسته و سه مرتبه صلوات می فرستد اصغر بی نماز می گوید: اکنون چشم هایت را باز کن . هنگامی که چشم هایش را باز می کند، می بیند داخل باغی هستند، برای اینکه شخص تاجر وحشت زده نشود، اصغر بی نماز به او می گوید: جستجویی کن، ببین کتری پیدا می کنی تا مقداری چای دم کرده و بخوریم؟ وقتی تاجر درست نگاه می کند، یک مرتبه متوجه می شود که باغِ خودش در آذرشهر تبریز است!! فوراً نزد اصغر بی نماز آمده و دامن او را می گیرد و می گوید : شما را به جان آقا امام رضا علیه السلام قسم که هستید؟ و چرا به اصغر بی نماز معروف شده اید؟ این مرد الهی در جواب می فرماید: من هر روز سه وعده نمازم را به وجود مقدس آقا بقیة الله الاعظم( ارواحنا فداه) اقتدا می کنم، و چون کسی نماز خواندن مرا نمی بیند، به اصغر بی نماز معروف شده ام و مأمور حضرت هستم، و این بار مأمور شدم که به کمک شما بیایم و تا زنده هستم حق گفتن این راز را نداری، و اگر آن را برای کسی بازگو کنی، قالب تهی خواهی کرد. ناگفته نماند که آقای مجتهدی این جریان را برای دوستان زیادی از جمله آقای میرزا علی اکبر خرّم قزوینی نقل کرده اند. 📚لاله_ای_از_ملکوت ج۱/ص۲۸۷ ‏ 🍃 🌺🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از ‌ عشقم خداست
1_63404635.mp3
11.04M
❤️ خدایا ازت ممنونم ❤️ بسیار زیبا 👌👌 🎤🎤 حسین حقیقی🎗🎗🎗 🍃 🌺🍃 @takhooda
مناجاتی زیبا از خواجه عبدالله انصاری: ❤️🍃بارالها؛ از كوی تو بيرون نشود پای خيالم نكند فرق به حالم که برانی چه بخوانی چه به اوجم برسانی چه به خاكم بكشانی نه من آنم كه برنجم نه تو آنی كه برانی... نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشم نه تو آنی كه گدا را ننوازی به نگاهی در اگر باز نگردد، نروم باز به جايی پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهی كس به غير از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی باز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهی...❤️ 🍃 🌺🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴داستان واقعی جوانی که مشروب درست می‌کرد و با عنایت امام حسین(ع) عاقبت بخیر و نماز شب خوان شد❗️ 🔰در راه مشهد بودم برای آقا علی بن موسی الرضا(علیه السلام)؛ که بصورت تصادفی با یکی از زائران همسفر شدم. بنده در کنار این زائر بزرگوار نشسته بودن و خانم و تک پسرش نیز در جلوی صندلی اتوبوس نشسته بودند. بعداز این که باهم چنددقیقه‌ای صحبت کردیم؛ متوجه شدم که ایشان با پدر بنده حقیر، سلام علیکی دارند و همین سلام علیک باعث شد باهم خیلی گرم و صمیمی شویم. تا اینکه ایشان جذب حرف‌های بنده حقیر از اهل بیت و علما شدن و ایشان هم با این اوصاف، یک داستانی را شروع به گفتن کردند.. 🔻و ماجرای قصه از این قرار است که: 🍃در دوره سربازی با یک هم خدمتی دوست شدم که اصلاً به نماز و روزه هیچ اهمیتی نمیداد!! حتی وقتی موقع نماز میشد خودش را پنهان میکرد تا وضو نگیرد و نماز نخوانَد! کارش درست کردن مشروب و فروختن آن بود! حتی آیت الله خامنه ای(حفظه الله) را قبول نداشت و به سپاه هم ناسزا میگفت!! تا اینکه عروسی گرفت و مارو هم دعوت کرد.. ولی بعداز این عروسی و چندماه از ازدواج هم خدمتیمون که دیگه سراغی ازش نداشتم و یه شماره ناشناس بهم زنگ زد و باهام صحبت کرد ولی طرز صحبت کردنش حدس زدم که شاید یک روحانی باشه! ولی بیشتر که باهم حرف زدیم متوجه شدم که دوست هم خدمتی‌ام هستش!!! بهش گفتم خودتی گفت آره دیگه خودم هستم دوست هم خدمتیت!!! و بهم گفت که با خانمم بیام منزلشون برای خوردن شام تا همدیگه رو ببینیم! من هم قبول کردم و رفتم خونشون... ناگفته نمونه که این دوست گمراه با این اوصاف به (علیهم السلام) و ویژه ای داشت و تا حد ممکن به میرفت! وقتی به داخل منزلشون رفتم دیدم یه جوون با یه قد و هیکل ورزشکاری و پیراهن آستین بلند و البته با ریش بچه هیئتی‌ها... که تعجبم رو خیلی بیشتر میکرد که این کجا و اون دوست هم خدمتی کجا؟؟!! یه چنددقیقه همدیگه رو باتعجب نگاه کردیم تا اینکه حرفامو باز کردم و گفتم تو واقعاً دوست هم خدمتی من هستی؟ گفت بله من همون دوست هم خدمتی تو هستم! 🌷ولی داستان خوب شدن من این هستش که: 🌿با کارهای ناپسندی که انجام میدادم در گمراهی آشکار بودم تا اینکه یه ندایی بهم گفت باید بری زیارت اباعبدالله الحسین! من هم چون به امام حسین و آقا ابوالفضل ارادت زیادی داشتم رفتم کربلا... در کربلا یه حسی بهم گفت از اربابت بخواه تا کمکت کنه و از این گمراهی تورو بیرون بیاره!! من هم از امام حسین و آقا ابوالفضل خواستم تا عنایت کنن و از این گمراهی خارج و اهل هدایت بشم... وقتی به ایران اومدم توبه کرده بودم و یه و یه مانعی خدایی باعث شد تا دور خلاف و مشروب رو خط بکشم و مثل قبلاً دیگه نمیتونستم مشروب درست کنم و بفروشم و بخورم.. و بعداز خوب شدنم نمازهایی که میخونم هستش و حتی ترک نمیشه و حتی حاضرم جانم رو برای رهبرمون آیت الله خامنه‌ای فدا کنم! 🍃 🌺🍃 @takhooda
هدایت شده از ‌ عشقم خداست
تجربه ی مرگ 3 ساعته.mp3
14.15M
پیشنهاد ویژه دانلود 👌 🍃 🌺🍃 @takhooda
🌺🍃هر چقدر که می‌توانی صبور باش آرام و صبور ... نه اینکه غصه‌ها را رج به رج، ردیف به ردیف، بچینی توی دلت و دم نزنی و غمـباد بگیری و آنـوقت بگویی که صبورم...! "صبور باش" یعنی : آنقدر فیــتیله‌ی چراغِ توکلت را بالا بکشی، که نور آرامش حضورش تمام دلت را روشن کند ... تمام دلت را به امید فردا که نه، به امنیت همین لحظه به شیرینی همین الان روشنِ روشن کند ... بگذار گریه‌هایت که تمام شد ، آفتاب مهربانی‌اش بتابد به گوشه گوشه‌ی دل و جانت ... آرام بگیر که خدا همیشه به موقع سر وقت از راه می‌رسد دلت به لبخند خـــ❤️ـــدا آرام ... 🍃 🌺🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا