✅آیا در وجودمان خیر و خوشبختی است؟
✍️ امام باقر علیه السلام فرمودند: اگر خواستى بدانى که در وجودت خیر و خوشبختى هست یا نه، به درون خود دقت کن. اگر اهل عبادت و طاعت را دوست دارى و از اهل معصیت و گناه ناخوشایندى، پس در وجودت خیر و سعادت وجود دارد و خداوند تو را دوست مى دارد؛
ولى چنانچه از اهل طاعت و عبادت، ناخوشایند باشى و به اهل معصیت، عشق و علاقه ورزیدى، پس خیر و خوبى در تو نباشد و خداوند تو را دشمن دارد. و هر انسانى به هر کسى که به او عشق و علاقه دارد، با همان محشور مى گردد.
📚 اصول کافی، ج۲، ص۱۲۶
🌸أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج والعافیه و النصر بحق مولاتنا زینب کبری(سلام الله علیها) 🌸
🍃
🌸🍃 @takhooda ✨
خدایا...
وقتی تو از جنس بی نهایتی،
پس من چگونه محدود شوم در خود و دنیای خود؟!
من با تو معنا میابم و تو امید میبخشی به ناامیدی های این روزهایم
و من چنان در این دریای بیکرانِ رحمتت غرق میشوم که تمامِ ناممکن ها برایم ممکن میشوند
و تمام قفلــها کلیــد
و تمام آشوبــها،آرامش.
خدایا ...
دنیای محدودم را با حضور خودت وسعــت ببخش
تا بدانم وقتی پا به پای تو قدم بردارم
به آرامشی خواهم رسید که دیگر بی قراریها سهمِ روزهایــم نمیشود
و من می مانم و خدایــی که بودنش حالِ دلم را خوبِ خوب میکند ...
🍃
🌼🍃 @takhooda ✨
#داستانک
مدرسه ای اقدام به بردن دانش آموزانش به اردو میکنه، که در مسیر حرکت اتوبوس به یک تونل نزدیک می شوند که نرسیده به آن تابلویی با این مضمون دیده میشود که حداکثر ارتفاع سه متر، و ارتفاع اتوبوس هم سه متر.
ولی چون راننده قبلا این مسیر رو اومده بود با کمال اطمینان وارد تونل میشود و ولی سقف اتوبوس به سقف تونل کشیده می شود و در اواسط تونل توقف میکند.
پس از آروم شدن اوضاع مسولین و راننده پیاده میشوند.
پس از بررسی اوضاع مشخص میشود که یک لایه آسفالت جدیدی روی جاده کشیده شده که باعث این اتفاق شده و همه به فکر چاره افتادند
یکی به کندن آسفالت و دیگری به بکسل کردن با ماشین سنگین دیگر و ...
اما هیچکدام چاره ساز نبود.
پسر بچه ای از اتوبوس پیاده شده و گفت که راه حل این مشکل را من میدونم، که یکی از مسوولین اردو بهش گفت که برو بالا پیش بچه ها و و از دوستات جدا نشو!!
پسر بچه با اطمینان کامل گفت که به خاطر کوچکیم دست کمم نگیر و یادت باشه که سر سوزن به این کوچکی چه بلایی سر بادکنک بزرگ در می آره
مرد از حاضر جوابی کودک تعجب کرد و راه حل از او خواست.
بچه گفت که پارسال در یک نمایشگاهی معلممان یادمان داد که از یک مسیر تنگ چه جوری عبور کنیم و گفت که برای اینکه دارای روح لطیف و حساسی باشیم باید درونمان را از هوای نفس و باد غرور و تکبر و طمع و حسادت خالی کنیم و در اینصورت می توانیم از هر مسیر تنگ عبور کنیم و به خدا برسیم.
مسوول به او گفت که بیشتر توضیح بده.
پسر بچه گفت : که اگر بخواهیم این مساله را روی اتوبوس اجرا کنیم باید باد لاستیکهای اتوبوس را کم کنیم تا اتوبوس از این مسیر تنگ و باریک عبور کند .
پس از این کار اتوبوس از تونل عبور کرد.
خالی کردن درون از هوای کبر و غرور و نفاق و حسادت؛ رمز عبور از مسیرهای تنگ زندگی است .
🍃
🌼🍃 @takhooda ✨
سبک زندگی شاد_۲.mp3
9.58M
#سبک_زندگی_شاد ۲
دو تا عامل مهم، برای تمام غمزدگی ها و اضطراب هات؛ #تنبلی و #بی_حوصلگی هست❗️
میگی نه؟
پس چرا هنوز معنایِ حقیقی شادی
و باطنِ شادی بخشِ دینت رو نشناختی؟
#استاد شجاعی 🎤
🍃
🌼🍃 @takhooda ✨
آرامش حس حضور خداست
#آخرین_عروس🌸 #قسمت_چهاردهم #حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود روى تخت در حياط خانه نشسته ايم. زير درخ
#آخرین_عروس🌸
#قسمت_پانزدهم
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
بانو حكيمه رو به من مى كند و مى گويد: "فكر مى كنم بهتر است خاطره آخرين عروس را براى شما بگويم".
مى دانم تو هم دوست دارى اين خاطره را بشنوى.
خاطره آخرين عروس!
همسفرم! من و تو آماده ايم تا اين خاطره را بشنويم.
گويا حكيمه از ما مى خواهد به سفرى برويم. سفرى دور و دراز!
بايد به اروپا برويم، به سرزمين "روم"، قصر امپراتورى.
ما در آنجا با دخترى به نام مليكا
آشنا مى شويم...
_مادر! به من چند روزى فرصت بده!
*براى چه؟
_مى خواهم در مورد همسر آينده ام فكر كنم و تصميم بگيرم.
*اين كار فكر كردن نمى خواهد. آخر چه كسى بهتر از پسر عمويت براى تو پيدا مى شود؟
مادر نزديك مى آيد و روى مليكا را مى بوسد. او آرزو دارد دخترش هر چه زودتر ازدواج كند.
اگر اين ازدواج صورت بگيرد به زودى مليكا،
ملكه👑 كشور روم خواهد شد.
همه دختران روم آرزو دارند كه جاى مليكا باشند; امّا چرا مليكا روى خوشى به اين ازدواج نشان نمى دهد؟ آيا او دلباخته مرد ديگرى شده است؟ آيا او عشقِ ديگرى در دل دارد؟
مادرِ مليكا از اتاق بيرون مى رود.
مليكا از جا برمى خيزد و به سمت پنجره مى رود. هيچ كس از رازِ دل او خبر ندارد.
درست است كه ملیکا در قصر زندگى مى كند; امّا اين قصر براى او زندان است. اين زندگىِ پر زرق و برق برايش هيچ جلوه اى ندارد.
همه روىِ زرد مليكا را مى بينند و نمى دانند در درون او چه شورى برپاست.
مادر خيال مى كند كه او گرفتار عشق ديگرى شده است. امّا مليكا گرفتار شك شده است.
او از كودكى به خدا و مسيح اعتقاد داشت و به كليسا مى رفت و مانند همه مردم به سخنان كشيش هاى مسيحى گوش مى داد.
کشيش ها كه همان روحانيّون_مسيحى بودند مردم را به تَرك دنيا دعوت كرده و از آنها مى خواستند تا به فكر آخرت خود باشند و از جمع كردن مالِ دنيا دورى كنند.
آن روزها چهره كشيش ها براى مليكا چهره اى آسمانى بود، كشيش ها كسانى بودند كه مى توانستند گناهان مردم را ببخشند.
مليكا مى ديد آنها چنان از آتش جهنّم و عذاب خدا سخن مى گويند كه همه دچار ترس مى شوند.
مردم براى اعتراف به نزد آنها مى رفتند تا خدا گناه آنها را ببخشد.
او كه بزرگ تر شد چيزهايى را ديد كه به دينِ آنها شك كرد.
او مى ديد كشيش ها كه از تَرك دنيا سخن مى گويند، وقتى به اين قصر مى آيند چگونه براى گرفتن سكّه هاى طلا، هجوم مى آورند!
مليكا چيزهاى زيادى را در اين قصرديده بود.
#ادامه_دارد...
🍃
🌼🍃 @takhooda ✨
#آخرین_عروس🌸
#قسمت_شانزده
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
مليكا چيزهاى زيادى را در اين قصر ديده بود. صداى قهقهه مستانه كشيش ها را شنيده بود.
او بارها ديده بود كه چگونه كشيش ها با شكم هاى برآمده، ظرف هاى طلايىِ غذا را پيش كشيده و مشغول خوردن مى شدند!!
او به دينى كه اينان رهبرانش بودند شك كرده بود، درست است كه او دخترى از خانواده قيصر روم بود;
امّا نمى توانست ببيند كه دينِ خدا، بازيچه گروهى بشود كه خود را بزرگانِ دين مى دانند و نان حكومت روم را مى خورند!!
او از اين كشيش ها، مأيوس شده است امّا هرگز از خدا جدا نشده است.
او از اين جماعت بدش مى آيد ولى خدا را دوست دارد و به عيسى(ع) و مريم مقدّس(س) عشق میورزد.
هر چه او به دینی که کشیش ها از آن دم می زدند بیشتر شک می کرد ، راز و نیازش با خدا بیشتر می شد.
ملیکا از خدا می خواهد او را نجات بدهد.
او از همه چیز و همه کس خسته شده است ولی از خدا و دوستانِ خدا دل نکنده است.
او منتظر است تا لطف خدا به سوی او بیاید.
او می داند که اگر با پسر عمویش ازدواج کند تا اخر عمر باید به وضع موجود ، راضی باشد.
اگر روحانیون بفهمند که ملکه آینده روم به قداست آنها شک دارد چیزی جز مرگ در انتظار او نخواهد بود.
آنها آن قدر قدرت دارند که حتی ملکه آینده روم را می توانند به قتل برسانند.
آنها هرگز شمشیر به دست نمی گیرند تا ملکه را به قتل برسانند ، بلکه اسلحه ای بسیار قدرتمندتر از شمشیر دارند .
#ادامه_دارد...
🍃
🌸🍃 @takhooda ✨
4_5810012070451609966.mp3
6.54M
🎵 قسمت 12
✍🏻 مباحث یاد مرگ - حجت الاسلام عالی - برنامه سمت خدا
🍃
🌼🍃 @takhooda ✨