*__غسل نشاط کنید__*!
آیت الله مجتهدی:
همیشه مقید به غسل توبه باشید، شاید بعد از آن غسل مردید. غسل نشاط
را هم نیت کنید که وقتی عبادت می کنید نشاط داشته باشید.
دیدید آدم گرسنه ، چه با نشاط غذا می خورد؟ آدمی که خوابش می آید
چه با نشاط می خوابد و لذت می برد؟ عبادت هم نشاط می خواهد. ماها
برای عبادت کسل هستیم. لذا مقید باشید غسل نشاط انجام دهید.
( طبق این سخن آیت الله مجتهدی هر وقت که به استحمام یا حمام میروید
غسل توبه و غسل نشاط انجام دهید)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🌹 در محضر استاد 🌹
زرنگ باش
اگر میخواهی صدقه بدهی ، همین طوری صدقه نده ، زرنگ باش ! حواست جمع باشد، صدقه را از طرف امام رضا (ع) برای سلامتی آقا امام زمان ( عج ) بده !
برای دو معصوم است ؛ دو معصومی که خدا آنها را دوست دارد.
ممکن نیست خداوند این صدقه ی تو را رد کند .
تو هم اینجا حق واسطه گری ات را می گیری .
تو واسطه ای و همین حق واسطه گری است که اجازه می دهد تو به مراحل خاص برسی .
" مرحوم آیت حاج آقا مجتبی تهرانی "
✨✨✨✨✨✨
🌹 در محضر استاد 🌹
با نیت کار کن
مثلا در حمام خودت را به این نیت بشوی که داری نفست را از صفات رذیله و از هوی و هوس و آرزوهای دور و دراز می شویی .
سرت را با این نیت اصلاح کن که داری گناهان و خیالات باطل را از وجودت قیچی می کنی .
سرت را به نیت شانه کردن سر یک یتیم شانه کن .
خانه را که جارو میزنی و لباس ها را که می شویی ، به نیت بیرون ریختن دشمنان اهل بیت علیهم السلام از زندگی و وجودت انجام بده .
چند وقت که با نیت کار کردی ، آن وقت ببین که نور همه فضای زندگی ات را پر می کند و راه سیرت باز می شود .
" مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی "
✨✨✨✨✨✨
🌹 در محضر استاد 🌹
1.هر وقت گرفتار داشتید به سجده بیفتید و ذکر یونیسیه را بگویید . لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین .
2. نگران کردن پدر و مادر ولو یک دقیقه گناه است . اگر می خواهی به منزل دیر بروی ، زنگ بزن اطلاع بده تا نگران نشوند .
3. بی خود این طرف و آن طرف نرویم هیچ کس غیر خدا کاره ای نیست .
💜💥اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
💚⭐️وآلِ مُحَمَّدٍ
♥️🌙وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🍃
🌸
🍃
🖤 ده چیز که قلب را میرانده است🖤
⁉️از رسول الله پرسیدند:
چرا دعا می کنیم ولی مستجاب نمی شود؟ در حالی که خداوند متعال فرموده است:
« بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را »
💫حضرت فرمودند: چون ده چیز قلب های شما را میرانده است:
🔹 خدا را شناختید ولی اطاعت نکردید،
🔹قرآن را قرائت کردید ولی عمل نکردید،
🔹ادعای محبت رسول خدا را دارید ، ولی با اولاد او دشمنی کردید،
🔹ادعای دشمنی شیطان دارید ولی از او پیروی کردید،
🔹ادعا می کنید بهشت را دوست دارید ، ولی برای آن تلاش نمی کنید،
🔹ادعا می کنید از آتش می ترسید ، ولی بدن خود را در آن می اندازید
🔹به جای عیب خود به عیب دیگران پرداختید،
🔹ادعا کردید دنیا را دوست ندارید ، ولی به جمع اموال پرداختید،
🔹به مرگ اعتراف می کنید ولی برای آن آماده نیستید
🔹مردگان را دفن کردید ولی عبرت نگرفتید.
بنابراین دعای شما مستجاب نمی شود.
📚مواعظ العددیه جلد ۲
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
📚 قديما و جدیدا
قديما شبا بالا پشتبوم میخوابيديم و ستارهها رو میشمرديم و دلمون به وسعت يه آسمون بود...
🔸اين روزها چشم میندازيم به سقف محقر اتاقمون و گرفتاریهامونو میشمريم.
🔹قديما يه تلويزيون سياه و سفيد داشتيم و يه دنيای رنگی...
🔸اين روزا تلويزيونای رنگی و سه بعدی و يه دنيای خاكستری.
🔹قديما اگه نون و تخممرغ تموم میشد، راحت میپريديم و زنگ همسايه رو هر ساعتی از شبانهروز میزديم و كلی باهاش میخنديديم...
🔸اين روزها اگه همزمان، درب واحد همسایهمون باز بشه برمیگرديم تا مجبور نشيم باهاش سلام عليک كنيم.
🔹قديما از هر فرصتی استفاده میكرديم كه با دوستا و فاميل ارتباط داشته باشيم؛ چه با نامه، چه كارتپستال و چه حضوری...
🔸اين روزا با "بهترین دستگاههای رسانهای" هم باهم ارتباط نداريم.
🔹قديما تو يه محله جديد كه میرفتيم با دقت و اشتياق به همه جا نگاه میكرديم...
🔸اين روزا دنيا رو از پشت دوربينای عكاسی و فيلمبرداری میبينيم.
🔹قدیما یه پنجشنبه و جمعه بود و یه خونه پدربزرگ با فک و فامیل...
🔸این روزا پر از تعطیلیه ولی
کو پدربزرگ؟
کو اون فامیل؟
کو اون خونه؟
قديما توی قديما موند...
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
شیطان کجاست؟
واقعا شيطان را در شهر نمیبينی؟ او اينجاست و بیداد میکنه اما ما نمیبینیم.
🔸لابهلای كمفروشیهای بقال محل،
توی فحشهای ركيک همسایه به همسایه،
روی روسری بادبرده دختركان شهر،
روی ساپورتهای بدننما،
و مردانی که خودشان را مثل زن آرایش میکنند.
🔹تو واقعا صدای خندههايش را نمیشنوی؟
🔸لای موسيقیهای تند ماشينها،
توی دعواهای بیانتهای پدر و پسر،
توی بیاحترامی به پدر و مادر،
بين جيغهای پيرزن مالباخته!
🔹تو واقعا جولان دادنش را ميان زمين و آسمان نمیبينی؟
🔸نمیبينی دنيا را چقدر قشنگ رنگآميزی كرده و بیآنكه من و تو بدونیم "جاهليت مدرن" را برايمان سوغات آورده است؟
توی وجود من و تو چقدر شک و شبهه انداخته است؟
توی رختخواب گرم و نرمت موقع نماز صبح؟
زمان پنهان كردن اسكناسهايت وقت ديدن صندوق صدقات؟
🔹نفوذش را نمیبینی؟
🔸موقع باز كردن سايتهای ناجور اينترنت،
میان تغییر لب و بینی و چهره انسانها و دست بردن در کار خدا.
🔹او همين جاست. هرجا كه حق نباشد، هرجا كه از یاد خدا غافل باشیم.
🔸چقدر به شيطان نخ میدهيم!؟
ای مردم از گامهای شیطان پیروی نکنید، همانا او برای شما دشمنی آشکار است. (بقره:168)
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
⚜روزی سلیمان پیامبر در میان اوراق کتابش جانوران ریزی را دید که صفحات او را خورده و فرو برده اند .
🍃در خیال خود از خداوند میپرسد :
غرض از خلقت اینها چه بوده است ؟
در حال به سلیمان خطاب میرسد :
🌾که به جلال و جبروت خودم سوگند که
هم اکنون همین سوال را این ذره
ناچیز درباره خلقت تو از من پرسید ...
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🔴حکایت ابوالادیان
✨ابن بابویه با اسنادش از ابوالادیان نقل می کند که :
من خدمتکار امام عسکری علیه السلام بودم و نامه های حضرت را به شهرها و اطراف می بردم .
در آخرین بیماری حضرت به حضورش شرفیاب شدم . نامه هائی را به من داده و فرمود ند : به مدائن برو .
مسافرت تو پانزده روز طول می کشد و روز پانزدهم به سامرا می آئی و در خانه من صدای گریه و ناله می شنوی و مرا درحال غسل دادن می بینی .
ابوالادیان گوید : عرض کردم : آقای من ! در این صورت امام بعد ازشما کیست ؟
فرمود : هر کس پاسخ نامه های مرا از تو خواست ، قائم بعد از من خواهد بود .
عرض کردم : نشان بیشتری بدهید .
فرمود : هر کس در بدن من نماز بخواند قائم بعد از من خواهد بود .
عرض کردم : بیشتر بفرمائید .
فرمود : آن کس که از داخل همیان خبر دهد قائم بعد از من خواهد بود .
هیبت حضرت مانع از این شد که من از آنچه در همیان است بپرسم .
نامه ها را به مدائن برده و جواب های آنها را گرفته و روز پانزدهم همانگونه که حضرت عسکری علیه السلام فرموده بود ، وارد سامرا شدم .
صدای گریه و زاری از خانه حضرت بلند بود و جعفر بن علی برادر حضرت را دیدم که بر در خانه ایستاده و شیعیان اطراف او را گرفته و به او تسلیت و تهنیت می گویند .
با خود گفتم : اگر این شخص امام باشد معلوم می شود که امامت تغییر یافته است .
زیرا من او را به آشامیدن آب جو و قمار بازی و نواختن تار و طنبور می شناسم . جلو رفته و به او تسلیت و تهنیت گفتم .
چیزی از من نپرسید .
بعد عقید از منزل بیرون آمده و گفت : آقای من ! برادرتان کفن شده برای نماز خواندن بر او حرکت کن .
جعفر بن علی در حالیکه عده ای از شیعیان اطرافش را گرفته و سمان و حسن بن علی معروف به سلمه ، که علی پدرش به دست معتصم کشته شده بود ، در جلو او حرکت می کردند ، برای نماز خواندن وارد شد .
وارد خانه که شدیم ، دیدیم جنازه حضرت عسکری علیه السلام کفن شده و آماده است .
جعفر برای نماز خواندن جلو رفت ، همینکه خواست تکبیر بگوید ، کودکی گندم گون ، پنچیده موی ، گشاده دندان ، مانند پاره ماه بیرون آمد .
عبای جعفر را گرفته و به یکسو زد و فرمود : عمو کنار برو ، من به نماز خواندن بر جنازه پدرم سزاوارتر می باشم .
جعفر به یکسوی رفت در حالیکه رنگ صورتش پریده بود . آن کودک جلو رفته و بر بدن پدر نماز خواند و او را کنار قبر پدر بزرگوارش دفن کرد .
بعد فرمرود : ای بصری ! پاسخ های نامه هائی را که با تو هست ، بده .
آنها را به آن حضرت دادم و با خود گفتم : این دو علامت ،
سومین نشانه که همیان باشد باقی مانده است .
بعد نزد جعفر بن علی رفتم در حالیکه به شدت آه می کشید .
حاجز وشاء به او گفت : آقای من ! این کودک که بود ؟ تا حجت را بر او اتمام کند .
گفت : به خدا قسم تاکنون او را ندیده و نمی شناختم .
ما نشسته بودیم که عده ای از اهالی قم وارد شده و جویای حال حضرت عسکری علیه السلام شده و از رحلت حضرت آگاه شده و گفتند : امام بعد از آن حضرت کیست ؟
مردم آنان را به سوی جعفر بن علی راهنمایی کردند بر او سلام داده و تسلیت و تهنیت گفتند . و اظهار داشتند که نامه ها و اموالی را با خود آورده اند ، بگو اینها از کیست ؟ و مقدار مال چیست ؟
جعفر از جا برخاسته در حالی که لباسهایش را تکان می داد ، می گفت : از ما علم غیب می خواهند .
بعد خادم از خانه حضرت بیرون آمده و گفت : با شما نامه های فلانی و فلانی است و همیانی است که هزار دینار در آنست ، ده دینار آن سکه اش پاک شده است .
نامه ها و اموال را دادند و گفتند : آنکسی که تو را به خاطر اینها فرستاده است امام می باشد .
جعفر به نزد معتمد رفته و پرده از روی این راز برداشت .
معتمد عده ای از نوکرانش را فرستاده و صیقل کنیز حضرت عسکری علیه السلام را گرفته ، کودک را از او خواستند .
وی منکر وجود او شده و گفت : حامله است و بدان وسیله وجود او را مخفی کرد.
او را به قاضی ابن ابی الشوارب سپردند تا اینکه بعد از وضع حمل ، بچه اش را بکشند . ولی مرگ ناگهانی عبید الله بن یحیی بن خاقان و خروج صاحب الزنج (1) در بصره باعث شد که این مسئله تحت الشعاع قرار گیرد و از آن کنیز دست بردارند و از دست آنها نجات یافت .
📚1- صاحب الزنج : ابن اثیر در حوادث سال 255 گوید : بشوال این سال در فرات بصره مردی خروج کرد و خود را علی بن محمد بن احمد بن عیسی بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب خواند و زنگیان را که در سباخ بودند فراهم ساخت و از دجله گدشت ....
" برگرفته از : کمال الدین ج 2 ص475 ح 25، بحارالانوار ج50 ص 332 ح 4 و ج 52 ص 67- 68 ح 53 ".
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨