📌داستان
مادری رو به فرزندش کرد و او را نصیحت کرد:
فرزندم: روزی از روزها مرا پیر و فرتوت خواهی دید و در کارهایم غیر منطقی!!
در آن وقت لطفا به من کمی وقت بده
و صبر کن تا مرا بفهمی
هنگامی که دستم میلرزد و غذایم بر روی لباسم میریزد
هنگامی که از پوشیدن لباسم ناتوانم
پس صبر کن و سالهایی را به یاد آور که کارهایی که امروز نمیتوانم انجام دهم به تو یاد میدادم
اگر دیگر جوان و زیبا نیستم
مرا ملامت نکن و کودکی ات را به یاد آور که تلاش میکردم تو را زیبا و خوشبو کنم
اگر دیگر نسل شما را نمیفهمم به من نخند، ولی تو گوش و چشم من برای آنچه نمیفهمم باش
من بودم که ادب را به تو آموختم
من بودم که به تو آموختم چگونه با زندگی روبرو شوی، پس چگونه امروز به من میگویی چه کنم و چه نکنم؟؟؟!!!
از کند شدن ذهنم و آرام صحبت کردنم و فکر کردنم هنگام صحبت با تو خسته نشو
چون خوشبختی من اکنون این است
که با تو باشم
تو اکنون تمام زندگی من هستی
من همچنان میدانم که چه میخواهم
فقط برای انجام کارهایم به من کمک کن
هنگامی که پاهایم مرا برای رسیدن به مقصد یاری نمیکند، با من مهربان باش
اکنون که پیرم از گرفتن دستم هنگام راه رفتن خجالت نکش، که در کودکی ات که ناتوان بودی من دست تو را میگرفتم
من دیگر مثل تو جوان نیستم و به سادگی، مرگ در انتظار من است
در کنار من باش و مرا تنها نگذار
هنگامی که از خطای من چیزی به یاد آوردی بدان که من جز مصلحت تو چیزی نمیخواستم
خطاهای مرا ببخش تا خدا تو را بیامرزد
هنوز هم خنده و بازیهای تو مرا خوشحال میکند
مرا از همصحبتی خودت محروم نکن
هنگام تولدت با تو بودم
پس هنگام مرگم با من باش
لازم است این متن را همه بخوانند تا احساس مادرشان را هنگامی که بزرگ شد بفهمد
آن را برای فرزندانتان ارسال کنید
خدایا مادرم را از کسانی قرار بده که آتش جهنم به او بگوید عبور کن و بهشت به او بگوید:
قبل از اینکه تو را ببینم مشتاق تو بودم.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
💠نوجوان دانا
إرشاد القلوب: حكايت شده است كه نوجوانى كه هنوز به سنّ بلوغ نرسيده بود، به پيامبر صلى اللّه عليه و آله سلام كرد و از خوشحالىِ ديدن ايشان، چهره اش گشاده گشت و لبخند زد. پيامبر صلى اللّه عليه و آله به او فرمود:" اى جوان! مرا دوست دارى؟".
گفت: اى پيامبر خدا! به خدا سوگند، آرى! فرمود:" همچون چشمانت؟".
گفت: بيشتر.
فرمود:" همچون پدرت؟".
گفت: بيشتر.
فرمود:" همچون مادرت؟".
گفت: بيشتر.
فرمود:" همچون خودت؟".
گفت: اى پيامبر خدا! به خدا سوگند، بيشتر.
فرمود:" همچون پروردگارت؟".
گفت: خدا را، خدا را، خدا را، اى پيامبر خدا! كه اين مقام، نه براى توست و نه ديگرى. در حقيقت، تو را براى دوستىِ خدا، دوست مى دارم.
در اين هنگام، پيامبر صلى اللّه عليه و آله به همراهان خود روى كرد و فرمود:
" اين گونه باشيد. خدا را به سبب احسان و نيكى اش به شما، دوست بداريد و مرا براى دوستى خدا، دوست بداريد".
📚منبع: حكمت نامه پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله و سلم،محمدى رى شهرى و همكاران، دارالحدیث، قم: 1386، صص 319-320.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
💠خدایا! به ما آنقدر ظرفیت ده ... (دست نوشته های شهید دکتر مصطفی چمران)
خدایا از تو می خواهم که طبع ما را آنقدر بلند کنی که در برابر هیچ چیز جز خدا تسلیم نشویم. دنیا ما را نفریبد، خودخواهی ما را کور نکند. سیاهی گناه و فساد و تهمت و دروغ وغیبت ، قلب های ما را تیره و تار ننماید. خدایا! به ما آنقدر ظرفیت ده که در برابر پیروزی ها ، سرمست و مغرور نشویم. خدایا به من آنقدر توان ده که کوچکی و بیچارگی خویش را فراموش نکنم و در برابرعظمت تو خود را نبینم.
📚منبع: کتاب عارفانه
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
💠 اهمیت مسؤوليت پدران
روزى عده اى از كودكان در كوچه مشغول بازى بودند.
پيامبر (ص) در حين عبور, چشمش به آنها افتاد و خواست نقش بسيار بزرگ پدران و مسؤوليت سنگين آنها را در رشد كودك به همراهانشان گوشزدكند.
فرمود: واى بر فرزندان آخرالزمان از دست پدرانشان.
اطرافيان پيامبر با شنيدن اين جمله به فكر فرو رفتند.
لحظه اى فكركردند شايد منظور پيامبر, فرزندان مشركان است كه
در تربيت فرزندانشان كوتاهى مى كنند.
عرض كردند: يا رسول اللّه , آيا منظورتان مشركين است؟ - نه , بلكه پدران مسلمانى را مى گويم كه چيزى از فرايض دينى رابه فرزندان خود نمى آموزند و اگر فرزندانشان پاره اى از مسائل دينى رافراگيرند, پدران آنها,ايشان را از اداى اين وظيفه باز مى دارند.
اطرافيان پيامبر با شنيدن اين سخن , تعجب كردند كه آيا چنين پدران بى مسؤوليتى نيز هستند.
پيامبر كه تعجب آنها را از چهره شان خوانده بود ادامه داد: تنهابه اين قانع هستند كه فرزندانشان از مال دنيا چيزى را به دست آورند.... آنگاه فرمود: من از اين قبيل پدران بيزار و آنان نيز از من بيزارند.
📚مستدرك الوسائل , ج۲ , ص ۶۲۵
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
💠 روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بود ، عزرائیل به زیارت آن حضرت آمد ، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسانها هستی ، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی رحم آمد؟
عزرائیل گفت: در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:
۱٫ روزی دریا طوفانی شد و امواج سهمگین دریا یک کشتی را در هم شکست، همه سرنشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت، او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند ، در این میان فرزند پسری از او متولد شد ، من مأمور شدم جان آن زن را قبض کنم ، دلم به حال آن پسر سوخت.
۲٫ هنگامی که شداد بن عاد ، سالها به ساختن باغ بزرگ و بهشت بی نظیر خود پرداخت ، و همه توان و امکانات ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد، و خروارها طلا و گوهرهای دیگر برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل شد
وقتی که خواست از آن دیدار کند، همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب بر زمین نهاد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را قبض کنم
آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت از این رو که او عمری را به امید دیدار بهشتی که ساخته بود به سر برد، سرانجام هنوز چشمش بر آن نیفتاده بود ، اسیر مرگ شد.
در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید و گفت: ای محمد! خدایت سلام میرساند و میفرماید: به عظمت و جلالم سوگند که آن کودک همان شداد بن عاد بود، او را از دریای بی کران به لطف خود گرفتیم ، بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم ، در عین حال کفران نعمت کرد ، و خودبینی و تکبر نمود ، و پرچم مخالفت با ما برافراشت ، سرانجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت ، تا جهانیان بدانند که ما به کافران مهلت میدهیم ولی آنها را رها نمیکنیم ،
چنان که در قرآن میفرماید: انَّما نُملِی لَهُم لِیَزدادُوا اِثماً وَ لَهُم عَذابٌ مُهینٌ؛
ما به آنها مهلت میدهیم تنها برای این که بر گناهان خود بیفزایند ، و برای آنها عذاب خوارکننده ای آماده شده است. (سوره آل عمران آیه ۱۷۸)
📚 جوامع الحکایات ، ترجمه محمد محمدی اشتهاردی ، صفحه ۳۳۰
🍃
🦋🍃 @tahooda ✨
asoodetar_6.mp3
8.73M
#چگونه آسوده تر زندگی کنیم
#جلسه ششم🍃
# واعظ حجت الاسلام پناهیان 🎤
🍃🦋🍃🦋🍃🦋
http://eitaa.com/joinchat/3435397138Ca49cae656a
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨