🌸🍃🌸🍃
#دلیل_نامگذاری_خیابان_جردن
دکتر ابوالقاسم بختیار اولین پزشک ایرانی است که تا سن ٣٩سالگی تحصیلات ابتدایی داشت و خدمتکار یکی از خوانین بزرگ بختیاری بود او هر روز فرزندان خان را به مدرسه میبرد وهمان جا می ماند تا مدرسه تعطیل می شد و دوباره آنها را به منزل میبرد دبیرستانی که فرزندان خان در آن تحصیل می کردند یک کالج آمریکایی (دبیرستان البرز) بود که مدیریت آن برعهده دکتر جردن بود.
دکتر جردن از پنجره دفتر کارش می دید که هر روز جوانی قوی هیکل چند دانش آموز را به مدرسه می آورد.
یکروز که این جوان در شکستن و انبار کردن چوب به خدمتگذار مدرسه کمک کرد دکتر جردن از کار او خوشش آمد واو را به دفتر فرا خواند و از او پرسید که چرا ادامه تحصیل نمی دهد جوان (دکتر ابولقاسم بختیار) گفت که بعلت سن بالا و نداشتن هزینه تحصیل و همچنین با داشتن سه فرزند قادر به این کار نیست ؛
دکتر جردن پذیرفت که خود شخصا آموزش او را در زمانی که باید منتظر بچه های خان باشد بر عهده بگیرد او بعلت استعداد بالا ظرف چند سال موفق به اخذ دیپلم شد و با کمک دکتر جردن برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت وسرانجام در سن ۵۵ سالگی مدرک دکترای پزشکی خود را از دانشگاه نیویورک گرفت دکتر بختیار چهار فرزند داشت که همگی آنها پزشک بودند .
دکتر سامویل مارتین جردن معلم و مبلغ آمریکایی از سال ١٨٩٩تا١٩۴٠ریاست کالج آمریکایی در تهران بر عهده داشت و به پاس خدماتش خیابانی در تهران بنامش نامگذاری شد.
گاهی یک خدمت ما میتواند سرنوشت فرد وحتی اجتماعی را تغییر دهد خوبی خوبیست با هر مذهب ویا هر ملییتی !!!
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
تا ایمانتان قوی نشده،نگویید خدایا راضی ام به رضای تو!
🔴 به ما فرمودند در حرف زدن با خدا حواستان را جمع کنید که چه چیزی از خدا می خواهید
مثلاً همیشه بگویید پناه برخدا...
🔵 چون هنوز قوی نشده ایم، نگوییم من راضی هستم به رضای خدا! چون مقام، مقام خواستن است. و خدا هر چه خواستید می دهد.
🔷اما اگر به مقام رضا اقرار کردید، خداوند به جهت امتحان پشت سر هم مشکلات را به سراغتان می آورد، تا صداقتتان معلوم شود.
♦️و گاهی انسان دعا می کند ولی چون به رضای خدا رضایت داده مشکلات او بیشتر می شود، زیرا مقام رضا همراه با بلاست.
لذا انسان باید دائماً بگوید: پناه بر خدا!
✳️مقام رضا مربوط به جناب سیّدالشهداء علیه السلام است که اگر جناب سیّدالشّهداء نمی فرمود که من راضی به رضای خدا هستم، شاید قضیّۀ کربلا پیش نمی آمد.
🌺 امّا چون حضرتشان تسلیم محض اند، وقتی دوستان و فرزندان او شهید شدند، فرمودند:«الهی رضاً برضائک» و حتی لحظۀ آخر که تمام یاران شهید شدند و دیدند که ممکن است زن و فرزند به اسارت بروند، امّا باز هم گفت«الهی رضاً برضائک»
▪️لذا اگر هفتاد و دو پیغمبر خدا را در یک روز در بیت المقدّس آتش زدند،
▪️و یا آنهمه مصیبت در روز عاشورا بر سیّدالشّهداء و صحابۀ عصمت وارد شد،
▪️و یا هزار و چند سال است که حضرت بقیة الله منتظر ظهورند،
▪️و همۀ بلاهائی که بر ائمه و پیامبران دیگر آمد...
🔴همه به جهت این است که آنها تسلیم محض اند، و آنهمه حقایق و مکاشفاتی که دست آوردند نیز از این جهت بوده است که در مقام رضا و تسلیم بوده اند.
🌟باید توجه داشت که منظور از تسلیم محض شدن این نیست که در اموری که پیش می آید بروز عواطف نکنیم!!
🌹چنانچه از جناب رسول الله نقل شده که وقتی فرزندشان از دنیا رفت، اشک ریختند،(که مردم از این عمل حضرت اعتراض کردند) ایشان فرمودند: ما حرف گزافی نمی زنیم و نمی گوئیم خدایا چرا اینطور شد(تسلیم محض)،
🍃 امّا خوب ما پدر هستیم، عاطفه داریم، برای مرگ فرزندمان دلمان سوخته و اشک می ریزیم.
✳️آنهائی که عارف به سرّالقدرند، می دانند مثلاً این آقائی که مریض شده باید مریضی بکشد، و مأموریت ندارد که برای شفا دادنش کاری بکند،
💠امّا از یک طرف این مریض بیچاره ناراحت است و آه می کشد و این عالِم هم برایش ناراحت می شود.
🌸حضرت بقیة الله، از آنجا که کلّ نظام هستی، برایشان یکپارچه در شهود محض است.
از یک طرف می بیند که نظام آنطور که باید پیاده می شد، شد در راحتی اند.
🔴 و از طرفی هم اعمال و رفتار ما را می بیند و ناراحت می شوند و در عذاب و الم اند و هیچ دست تصرّف بکار نمی گیرند.
📘از بیانات استاد صمدی آملی
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
#داستان «سقیفه»
#قسمت: نوزدهم
چند روز از قضیه ی دست رد زدن عباس بن عبدالمطلب به سینه ی خلیفه ی غاصب می گذشت ، آنها مدتی قضیه را ساکت گذاشتند و فقط به فرستادن قاصدی به درب خانه ی علی(ع) بسنده کردند.
آنها می خواستند تا مردم از یاد ببرند که عباس چه گفت و علی چه کرد ، آنها می خواستند با گذشت زمان و جا افتادن بیعت تازه ی مردم ، بیعت گذشته را که پیامبر(ص) برای علی(ع) گرفته بود از خاطره ها محو کنند ....
اما علی(ع) باید ،یک بار دیگر حقی را که از آنِ او بود و حکم پروردگار در آن بود را دوباره برملا کند، او می خواست برای آخرین بار حجت را بر اهل مدینه تمام کند و در تاریخ ثبت نماید که علی(ع) حقش را جار زد اما یاری نیافت تا به کمکشان خلافتی را که غصب شده بود به صاحب اصلی اش برگرداند...
بعد از چند روز که قضیه ساکت مانده بود ، علی (ع) از خانه اش بیرون آمد ، درحالیکه قرآن را در یک پارچه جمع آوری و مُهر کرده بود ،داخل مسجد شد .
ابوبکر و جمع زیادی از مردم در مسجد پیامبر(ص) نشسته بودند.
علی(ع) نزدیک محراب مسجد شد و با صدای بلند به طوریکه به گوش همگان برسد چنین ندا برآورد:
«ای مردم، من از زمانی که پیامبر(ص) رحلت نموده مشغول غسل او و سپس جمع آوری قرآن بودم تا این که همه ی آن را در یک پارچه جمع آوری کردم، بدانید که خداوند هر آیه ای بر پیامبر(ص) نازل کرده در این مجموعه است، تمام آیات را پیامبر برای من خوانده و تأویل آن را به من آموخته است».
علی(ع) با این سخنش فهماند که اگر اسلام محمدی را خواهانید ،اگر دین خدا را برمی تابید، پس بدانید کتاب خدا با تمام تفاسیرش که هر حرف آن حکمت و رازی دارد ، پیش من است، اگر می خواهید؛ این گوی و این میدان...ولیّ خدا را دریابید و غاصبان خلافت را رها کنید.
علی گفت، اما صدا از جمع بلند نشد...
مولایمان نگاهی به جمع غافل و پیمان شکن روبرویش کرد و ادامه داد «این کار را کردم تا فردا نگویید، ما از قرآن بی خبر بودیم»و بعد نگاهی معنا دار به جمع کرد و فرمود:« روز قیامت نگویید که من شما را به یاری خویش نطلبیدم و حقم را برای شما بیان نکردم و شما را به اول تا آخر قران دعوت نکردم»
علی گفت و گفت و گفت ،اما هیچ یک از دنیا پرستان پیش رویش نفهمید که علی همان قرآن است و قرآن همان علی ست و بارها و بارها این سخن در کلام پیامبر آمده بود که علی با قرآن و قرآن با علی ست ، این دو از هم جدا نمی شوند تا در حوض کوثر در بهشت به من برسند و چه بی سعادت بودند این دنیا پرستان بی دین، چه بی لیاقت بودند این مسلمان نماهای مدعی و قرآن را در غربت خود تنها گذاشتند.
در این هنگام که علی(ع) این سخنان را فرمودند، عمر که در جمع حضور داشت پاسخ داد : ای ابوتراب، آنچه که از قرآن پیش روی ماست ،ما را کفایت می کند و احتیاجی به آنچه ما را دعوت می کنی نداریم!
و علیِ مظلوم ، با شنیدن این سخن ، تنها تر از همیشه وارد خانه شد....
علی(ع) تلنگری به جمع زد تا اگر فطرت پاکجویی در آنجا باشد به خود آید....
اما به خود که نیامدند هیچ، کینه های درون سینه شان از حقد و حسد که سالیانی دور در آن انبار کرده بودند، به جوش آمد و واقعه ای را رقم زدند که تا قیام قیامت لکه ی ننگش بر دامان بشریت مانده است و غربت و مظلومیت این واقعه، مُهری شد که بر جبین شیعه خورد تا واقعه ها پس از این واقعه پیش آید...تا خوردن سیلی زهراپویان تکرار و تکرار شود.......و گذشتگان چه ظلم عظیمی کردند و چه ظلم عظیمی می کنیم ما، اگر واقعیت این مطلب را به همگان نرسانیم و نگویم که حق با مادرمان زهراس و حقیقت در ولایت مولایمان علی ع بود و بس...
#ادامه دارد....
🖊به قلم :ط_حسینی
@bartaren
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹
✨﷽✨
#پندانه
🔴 گوزنی که به شاخهایش مغرور شد
✍گوزنی بر لب آب چشمهای رفت تا آب بنوشد.عکس خود را در آب دید، پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد، غمگین شد اما شاخهای بلند و قشنگش را که دید، شادمان و مغرور شد.
در همین حین چند شکارچی قصد او کردند.
گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک میدوید، صیادان به او نرسیدند اما وقتی به جنگل رسید، شاخهایش به شاخه درخت گیر کرد و نتوانست به تندی بگریزد.
صیادان که همچنان به دنبالش بودند، سر رسیدند و او را گرفتند.
گوزن چون گرفتار شد با خود گفت:
دریغ، پاهایم که از آنها ناخشنود بودم، نجاتم دادند اما شاخهایم که به زیبایی آنها میبالیدم، گرفتارم کردند.
چه بسا چیزهایی که از آنها ناشکر و گلهمندیم پله صعودمان باشند و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم، مایه سقوطمان باشند.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
✨﷽✨
#پندانه
🔴يكی همیشه ما را میبيند
✍فقیری پسری کم سن و سال داشت. روزی به او گفت: بیا با هم برویم از میوههای درخت فلان باغ دزدی کنیم.
پسر اطاعت کرد و با پدر به طرف باغ رفتند. با اینکه پسر میدانست این کار زشت و ناپسند است ولی نمیخواست با پدرش مخالفت کند. سرانجام با هم به کنار درخت رسیدند، پدر گفت: پسرم! من برای میوه چیدن بالای درخت میروم و تو پایین درخت مواظب باش و به اطراف نگاه کن، اگر کسی ما را دید مرا خبر بده.
فرزند پای درخت ایستاد. پدرش بالای درخت رفت و مشغول چیدن میوه شد. بعد از چند لحظه، پسر گفت: پدرجان، یکی ما را میبیند. پدر از این سخن ترسید و از درخت پایین آمد و پرسید: آن کس که ما را میبیند کیست؟
فرزند در جواب گفت: «أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى؛ آيا او نمیداند كه خداوند همه اعمالش را میبيند؟!»(علق:۱۴)
پدر از سخن پسر شرمنده شد و پس از آن دیگر دزدی نکرد!خیلی از اعمال ما مانند غیبت، تهمت و ... هم به اندازه دزدی و چهبسا بیشتر قبیح است اما چون مثل دزدی در ذهن ما جلوه بدی از آن شکل نگرفته، بدون توجه به اینکه یک نفر نظارهگر رفتار ماست همچنان آن را ادامه میدهیم.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
💠 بهترین زنان و مردان چه کسانی هستند؟
بله ! طبق فرموده ی حضرت زهرا سلام الله ⬇️
بهترین زنان و مردان کسانی هستند👇
💠 که خود را از نامحرم مستور نگه می دارند و نزدیک بهم نمی شوند و هیچ مراوده ای با هم ندارند و تنها درحد ضرورت و اختصار ارتباط می گیرند.
💠 و آن حد و حدودی که خداوند و ائمه ی معصومین فرمودند را چه در فضای مجازی چه در فضای واقعی کاملا و به جد رعایت می کنند ، تا به آن سعادت دنیا و آخرت برسند.
خدایا آخرت عاقبت هممون رو ختم بخیر کن و نگذار هیچگاه قبح گناه جلومون ریخته بشه
و مارو هیچگاه بحال خودمون رها مکن،گاهی اوقات انسان یک بار اشتباه میکنه و توبه ش رو میشکنه ولی اگر بخودش نیاد سرنوشت شومی در انتظارشون هست ، چون خیلی ها بودند و دیدند که کسانی که این اعمال را تجربه کردند و دیدند 👈 که چطوری چوب کارها و اعمالشون رو خوردند. پس گرفتار شدند و بدبخت ، آنهم در دنیا و آخرت
پس هر چه زودتر توبه کنید و جبران و تقوای الهی پیشه کنید.
ألـلَّـھُـمَــ عجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨