eitaa logo
آرامش حس حضور خداست
5.7هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
942 ویدیو
77 فایل
آرامش در زندگی نبودن جدال نیست بلکه تجربه حضور خداست!♥ کپی برداری با لینک کانال خودتون با افتخار حلال اندر حلال وثواب آن را تقدیم میکنم به ساحت مقدس آقا صاحب الزمان (عج ) التماس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شخص ساده لوحي مكرر شنيده بود كه خداوند متعال ضامن رزق بندگان است و به هر موجودي روزي رسان است. به همين خاطر به اين فكر افتاد كه به گوشه مسجدي برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزي خود را بگيرد. به اين قصد يك روز از سر صبح به مسجد رفت و مشغول عبادت شد همين كه ظهر شد از خداوند طلب ناهار كرد. هرچه به انتظار نشست برايش ناهاري نرسيد تا اينكه شام شد و او باز از خدا طلب خوراكي براي شام كرد و چشم به راه ماند. چند ساعتي از شب گذشته درويشي وارد مسجد شد و در پاي ستوني نشست و شمعي روشن كرد و... از «دوپله» خود قدري خورش و چلو و نان بيرون آورد و شروع كرد به خوردن. مردك كه از صبح با شكم گرسنه از خدا طلب روزي كرده بود و در تاريكي و به حسرت به خوراك درويش چشم دوخته بود ديد درويش نيمي از غذا را خورد و عنقريب باقيش را هم مي خورد بي اختيار سرفه اي كرد. درويش كه صداي سرفه را شنيد گفت: «هركه هستي بفرما پيش» مرد بينوا كه از گرسنگي داشت مي لرزيد پيش آمد و بر سر سفره درويش نشست و مشغول خوردن شد وقتي سير شد درويش شرح حالش را پرسيد و آن مرد هم حكايت خودش را تعريف كرد. درويش به آن مرد گفت: «فكر كن اگر تو سرفه نكرده بودي من از كجا مي دانستم كه تو اينجايي تا به تو تعارف كنم و تو هم به روزي خودت برسي؟ شكي نيست كه خدا روزي رسان است اما يك سرفه ای هم بايد کرد! 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
https://eitaa.com/sana_Leatherbags/296 دیگه نمیزارمش از دست ندید👩🏼‍🦯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قصه ها و داستان ها برای بیدار کردن ما از خواب نوشته شده اند ، ولی ما یک عمر از آنها برای خوابیدن استفاده کرده ایم . . . بشنوید ای دوستان این داستان خود حکایت نقد حال ماست آن 💥روزی شیوانا، با جماعتی در راهی همسفر بود. مردی را دید که با صدای بلند خطاب به زن و فرزندانش می‌گوید که اگر قدر او را ندانند و هر چه می‌گوید را گوش نکنند، آنها را ترک کرده و تنها خواهد گذاشت. وقتی سروصدا خوابید شیوانا مرد را به کناری کشید و از او پرسید: «آیا تو واقعا می‌خواهی آنها را ترک کنی و تنها به حال خود رها کنی و بروی!؟» مرد لبخندی شیطنت آمیز زد و گفت: «البته که نه! من فقط می‌خواهم از ترس بدون من بودن، حرفهایم را گوش کنند!» شیوانا سرش را با تاسف تکان داد و گفت: «این کارِ تو به شدت خطرناک است. تو با این کارَت آنها را وادار می‌کنی از ترس و برای دفاع از خودشان هم که شده تابلویی بدون تو خلق کنند!» مرد با صدای بلند شیوانا را مسخره کرد و با طعنه گفت: «این مرد نمی‌داند که زن و فرزند من نقاشی نمی‌دانند!!» شیوانا آهی کشید و سکوت کرد و هیچ نگفت. چند روز بعد، همان مرد فریاد زنان به سوی شیوانا آمد و در حالی که بر سروصورت خود می‌زد گفت: «استاد! به دادم برسید. زن و فرزندانم مرا ترک کرده و گفته‌اند دیگر علاقه‌ای به با من بودن ندارند! همیشه من آنها را به ترک و تنهایی تهدید می‌کردم ولی اکنون آنها این بلا را بر سرِ من آورده‌اند. آخر آنها چگونه تنها و بدون من زیستن را برگزیدند!؟» شیوانا مقابل مرد ایستاد و گفت: «به تو گفتم که مگذار آنها به خاطر ترس از فلاکت و درماندگی، تابلویی بدون تو بکشند. در طول مدتی که تو با تهدید به رفتن، آنها را به آینده‌ای تاریک نوید می‌دادی، آنها در ذهن خود دنیای بدون تو را دیدند و در آن دنیا نقش خود و شیوه‌های جدید زندگی را پیدا کردند. به مرور تابلوی زندگی با حضور تو رنگ باخت و تابلوی جدیدی که تو خودت باعث و بانی آن بودی، جایگزین شد. متاسفم دوست من! ترس و دلهره می‌تواند از هر انسانی یک نقاش بسازد... برخیز و تا دیر نشده سعی کن تا در تابلو‌ی جدیدی که آنها تازه کشیده‌اند، جایی برای خود دست و پا کنی! البته الآن دیگر اوضاع فرق کرده است و تو دیگر تا آخر عمر نمی‌توانی آنها را به رفتن خودت تهدید کنی! هرگاه چنین کنی آنها تابلویی که الآن کشیده‌اند را مقابل چشمانت علم می‌کنند و می‌گویند: «خوب برو! بودن و نبودن تو در این تابلو یکسان است!» (داستان‌های شیوانا، فرامرز کوثری) مراقب گفته‌هایمان باشیم. كلام ما، نقاش زندگی ماست. نکته مهم : از کلام تو بر تو حکم میشود . 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
…وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ و مرا به شايستگان ملحق فرما. یوسف /۱۰۱ 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃 هنگامی که ابومسلم خراسانی وارد مرو شد، از مردمش پرسید: آیا در سرزمین شما حکیمی وجود دارد؟ گفتند: آری! فلان شخص مجوسی مرد حکیمی است. ابومسلم دستور داد او را به حضور بیاورند. وقتی حکیم آمد، ابومسلم از وی پرسید: چرا خودت را ملقب به «حکیم» ساخته ای؟ حکیم گفت: برای این که خدایی دارم که هر بامداد آن را زیر پای خود می‌گذارم! ابومسلم که از منظور او اطلاع نداشت، دستور داد گردن او را با شمشیر بزنند. مجوسی گفت: ای امیر! آرام باش تا منظورم را بگویم؛ مگر نه این است که شما در قرآن خود، چنین تلاوت می‌کنید: «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ » [۱] ابومسلم گفت: آری، چنین آیه ای را خوانده ام. حکیم گفت: من هر روز هوای نفسم را پایمال می‌کنم تا بر من چیره نگردد. ابومسلم پاسخ او را پسندید و گفت: جواب درستی بیان کردی. [۲] [۱]: جاثیه / ۲۳، ترجمه: آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس خویش قرار داده است. نیز ر. ک: فرقان / ۴۳ ٢. امام علی ( (علیه السلام) ) می‌فرماید: الهوی إله معبود؛ هوی و هوس، خدایی است پرستیده شده (و هواپرست، خداپرست نیست) غرر الحکم ۱۰۷/۱، فصل اول، شماره ی ۲۲۲۷. [۲]: کشکول شیخ بهایی ۱۹۱/۲ هزار و یک حکایت اخلاقی 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا