💠 امام نار و امام نور
یکی از اصحاب امام حسین(علیه السلام) به نام ابوالشعثاء کندی، آمد جلو یک نگاهی کرد به چهرهی این آورندهی نامه، به او گفت تو مالکبن نصیری؟ گفت: بله، گفت: عجب تو مرید ابنزیاد شدی؟ مرید یزید؟ نامه از او میآوری برای حر؟ بیا از پسر پیغمبر دفاع کن. این نکات در تاریخ برای انسان واقعاً باعث عبرت است. گفت: أَطَعْتُ إِمَامِی گفت: من امامم را اطاعت کردم، یعنی یزید امام من است. ابوالشعثاء کندی گفت: مگر نخواندی این آیهی شریفه را «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّار»[18]امام تو از آن امامها هست که تو را دعوت به آتش میکند، بیا به امام حسین(علیه السلام) بپیوند.
امروز هم که یک عدهای را شستشوی مغزی میدهند و دست به جنایتهایی میزنند، کوچک و بزرگ مردم را میکشند. مغزشان را اینطوری شستشو داده بودند که یزید امام است به تعبیر امام حسین (علیه السلام)شرابخوار، سگباز، مُعلِن بفسق، یزید شده امام و اطاعتش لازم است!
بههرحال به حضرت عرض کرد که آقا من مأمور هستم نگذارم شما دیگر حرکت کنید. یکی از اصحاب به امام حسین (علیه السلام)عرض کرد که آقا جان ما گوش به حرف حر نمیکنیم، اینها الان هزار نفر هستند و تعداد اینها فردا و پسفردا زیاد خواهد شد، جنگیدن با این هزار نفر بر ما الان آسان است، ما میجنگیم، اجازه بدهید ما پیش برویم . حضرت فرمودند که: «انى اکره ان اُبدئهم بالقتال»[19] من نمیخواهم آغازگر جنگ باشم. اینها فردا بهانه دستشان بیفتد و بگویند حسینبن علی خودش شروع کرد، خودش جنگ را آغاز کرد. گفت آقا پس یک کاری بکنیم، چون زهیر مال کوفه بوده آشنای به منطقه، عرض کرد آقا این نزدیکی یک جایی هست به آن گفته میشود کربلا، برویم آنجا سکنی اختیار کنیم. اشک در چشم امام حسین (علیه السلام)حلقه زد، «فتنفس الصعداء یک آهی کشید ابی عبدالله (علیه السلام)و فرمود: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَرْبِ وَ الْبَلَاء» [20]آمدند توی آن منطقه «فاخذ من تربتها فشمها و قال بهذه التربة وعدنی جدی رسول الله» این همان خاکی است که پیغمبر به من وعده داده. ابن جوزی در تذکره نقل میکند که امام حسین (علیه السلام)فرمود: «والله هذه رسول الله(صلی الله علیه و آله وسلم) و اننی اقتل فیها» فرمودند: این همان خاک است و من در اینجا شهید خواهم شد. بارها را بگذارید، بچهها را پیاده کنید، امروز امام حسین (علیه السلام) دستور دادند انصار یک طرف خیمههایشان سرپا شد و اهلّبیت طرف دیگر.
بار بگشایید اینجا کربلاست
آب و خاکش با دل و جان آشناست
بار بگشایید خوش منزلگهیست
تا به جنّت زین مکان اندک رهیست
کربــلا گهواره اصغر تویــــی
مدفـــــــن عباس نام آور تویـــی
زینب آمد صدا زد برادر اینجا مسکن نکنید، من این بیابان را بیابان خطرناکی میبینم. فرمود: نه خواهرم، همینجا باید پیاده شویم.
در اینجـــا باید اکبر کشته گردد
تنش در خـــاک و خون آغشته گردد
«هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مسَفْکُ دِمَائِنَا، وَ مَحَلُّ قُبُورِنَا» [21] خواهرم برادرت را همینجا میکُشند، محل قبرهای ما همینجاست. پیاده شدند، نُه روز دیگر روز یازدهم صبح سوار شدند، زینب همه بچهها را سوار کرد نوبت به خودش رسید صدا زد برادر بلند شو خواهرت را سوار کن ...
وسَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَیَّ مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ
🌺والسلام علی من التبع الهدی🌺
قرارمعنوی شبانه جمعه💠
هدایت شده از طلبه عصر ظهور🌹
💠💠💠💠 قرآن ماه ربیع الاول هدیه به
امام حسن عسگری علیه السلام به مناسبت شهادتشون 🌹
امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به مناسبت آغاز امامت جهانی ایشان 🌐
حضرت آمنه وحلیمه خاتون به مناسبت میلاد نبی اکرم صل الله علیه وآله 🌺🍃
شهدای ماه ربیع ازاول نقلاب اسلامی تاکنون🌷
اموات خودمون 🌼
💠💠💠💠