com.android.nakhl.apk
حجم:
3.32M
بسم الله الرحمن الرحیم...
این ایام البیض ماه رجب هر کس خود را از اشعار مناجاتی حاج غلامرضا سازگار محروم کند حقا ضرر کرده است...
🌿🌿🌿
به مناسبت این ایام نرم افزار اندروید نخل میثم برای استفاده از این شاهکارهای شعر مناجاتی تقدیم می شود....
التماس دعا
@talabegitaejtehad
12.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️ خدایت را چگونه راضی می کردی؟
به بندگان خدا خدمت می کردم.
⚠️ آیا می دانید بهترین بنده خدا، مولایمان حضرت صاحب الزّمان علیه السلام است؟
✅اللهم عجل لولیک الفرج
@talabegitaejtehad
#یکی_از_حرفهای_نگو!
سرکشی از جانبازان و مجروحان و خیمه شهدا خیلی طول کشید. هر کدام از رزمندگان را که میدیدی، از لباس و سر و وضع و سلاحش گرد و خاک و خون میچکید. پیروز که چه عرض کنم، شکست نخوردیم. عرصه سختی بود. جوری تن به تن شدیم که گاهی فضا برای چرخاندن سلاح نداشتیم و هر کس هر جور بلد بود به جان طرف مقابلش افتاده بود.
کم کم اعلام کردند که رسول خدا فرموده همه جمع شوند. رسم حضرت بر این بود که بعد از هر نبرد، همه را جمع میکردند و ابتدا حاضر غیاب میکردند و سپس خطبه کوتاهی میخواندند.
شروع به خواندن اسم ها کردند. پیامبر روی جهاز مختصری نشسته بود و همه رزمندگان گرد ایشان بودند.
فلانی ، حاضر
فلانی ، حاضر
فلانی ، شهید شد
فلانی ، زنده است اما مجروح شده
فلانی ، شهید شد
و ..
تا اینکه پیامبر نگاهی به جمعیت کردند و فرموند: علی کجاست؟
سکوت، جمعیت را فرا گرفت. هیچ کس حرفی نزد. پیامبر دو مرتبه فرمودند علی کجاست؟ باز هم همه ساکت و هاج و واج به اطرافشان نگاه میکردند!
پیامبر از سر جا برخواستند تا همه جمعیت را دقیق تر ببینند. شرق و غرب یاران و لشکر را دیدند. نگاهی به زمین و نگاهی به زمان کردند. با همان حالت خاص خودشان فرمودند: بروید ... همه بروند دنبال علی ... هر کس خبر سلامتیش را بیاورد، هر چه بخواهد به او میدهم! هر چه بخواهد!
تاکید پیامبر بر «هر چه بخواهد به او میدهم» خیلی وسوسه انگیز بود. چه برای طالبان معرفت و آخرت و چه برای طالبان دنیا و زر و سیم روزگار و چه برای پیاده هایی مثل من که عقلم نمیرسید پیامبر چه وعده نابی داده. فقط سه چهار نفر از اقوام و آشناها را صدا کردم و همین طور که همه جمعیت پراکنده شدند تا علی را بیابند، ما هم دنبالش رفتیم.
سه چهار نفری که دور هم جمع شدیم، هر کدام برای خودشان اعجوبه ای بودند. یک نفرشان از بوی هوا میتوانست مسیر پرواز پرنده را پیدا کند! یک نفر دیگر چشمش را اگر میبستیم، از شتر و جَک و جانورها دقیق تر مسیرش را پیدا میکرد. یک نفر دیگر اصلا در همین صحرا به دنیا آمده بود و از وقتی یادش بود با دانه های شن و سوز بیابان روزگار گذرانده بود. من هم که ... نه به اندازه آنها ... اما داشتم یک چیزهایی در خودم.
مثل بقیه شروع به دویدن به این ور و آن ور نکردیم. دقایقی دور هم ایستادیم و فکر کردیم. دیدیم علی مرد فرار و رو به عقب که نیست. مرد رفتن به طرف کوه و دامنه و پناه گرفتن و از بالا بلندی به دشمن زخم زدن هم نیست. یک طرف دیگر هم که لشکر خودمان بود و در این جمعیت انبوه و خیمه های شهدا و مجروحان هم نیست. پس از سه جهت فقط یک جهت میماند و آن هم جهتی است که دشمن قرار داشت!
برای لحظاتی هر چهار نفرمان به همان جهت چشم دوختیم. دروغ چرا؟ هیچ کداممان دلمان نمیخواست پیشنهاد بدهیم که به مسیر فرار و عقب نشینی دشمن برویم. چون هنوز آن مسیر امن نبود و گوشه به گوشه اش امکان تله و تیرانداز و هزار چیز خطرناک وجود داشت.
هر چهار نفرمان برگشتیم و به هم نگاه کردیم. گفتیم نزدیک ترین رزمنده به صف اول دشمن علی بوده. خودمان را گول نزنیم. باید به همان مسیری میرفتیم که از آن میترسیدیم. راهی نبودا. شاید همه اش دو سه کیلومتر نبود. ولی فقط جبهه رفته ها میدانند دو سه کیلومتر در عمق دشمن رفتن بعنی چه؟
بسم الله گفتیم و رفتیم. از اینکه قدم به قدم که از وسط کشته های دوست و دشمن رد میشدیم و چه حالی داشتیم بگذریم. تا اینکه از جایی به بعد، دیگر جنازه خودی نمیدیدم. تکه پاره های دشمن بود که مشخص نبود به آنها صاعقه خورده یا تیر غیب به سر و گردن آنها فرود آمده که نَبُریده ... کاش بریده بود ... ریز ریزشان کرده! وقتی جلوتر رفتیم، یک نفرمان گفت «ابوالحسن اینجا بوده! شک نکنید.»
من گفتم «از اینکه ابوالحسن فقط میتواند اینجاها باشد شکی نیست اما تو چطور فهمیدی؟»
گفت «به جنازه ها نگاه کنید. همه از سینه به بالا لته پار شده اند و ندارند. معمولا ذوالفقار علی پایین نمی آید. از همان بالا که مثل صاعقه فرود می آید و مسیر را کوتاه کرده و همان سر و کول و گردن و سینه و اعضای رئیسه را میزند و از هم میپاشد و پیش میرود.»
یک نفرمان گفت «شیر مادر حلالش! نگاه کن ... اصلا جنازه خودی اینجا نیست. همه جا ... اِ ... آنجا ... نگا ...»
همه ما از سرِ اسب ها بلند شدیم تا دقیق تر ببینیم. دیدیم یک نفر نشسته کنار آب باریکه ای و به کاری مشغول است. لباسش از خودمان بود. به خاطر همین جرات کردیم اما با احتیاط به همان طرف رفتیم.
خودش بود. جمال نورانی حیدر در آنجا نشسته بود و در آب باریک، آستین و ذوالفقارش را میشست و طاهر میکرد. دل و جانمان روشن شد. از اسب پیاده شدیم و به طرفش دویدیم. به ایشان که نزدیک شدیم، سلام کردیم و به تماشایش نشستیم.
-علیکم السلام. شما کجا و اینجا کجا؟
- خدا قوت. ما حتی از وسط کشته ها هم جرات رد شدن نداشتیم. چه برسد به اینکه کیلومترها پشت جبهه دشمن نفوذ کنیم!
- از ت
از ترس فرار نکنید. ترس مانند سگی است که اگر از او فرار کردی، دنبالت می آید.
کیف کردیم از لحظاتی که کنارش بودیم. وضویی ساخت و رکعتی نماز خواند. ما سه چهار نفر پشت سرشان ایستاده بودیم و پچ پچ میکردیم. مانده بودیم از پیامبر چه بخواهیم که بعدا پشیمان نشویم و نگوییم کاش چیز بیشتری خواسته بودیم.
تا اینکه حیدر برگشت و ما را دید. میخواست سوار اسبش بشود که علت همهمه ما را پرسید!
گفتیم: آقا جان، رسول الله وعده داده که هر کس خبر سلامتی شما را بیاورد، هر چه خواست بدهد! مانده ایم چه بخواهیم که هم در شان رسول خدا باشد و هم چیز بزرگی باشد.
علی چیزی فرمود که آن لحظه ندانستیم یعنی چه و مثل کودکان و مجانین به هم نگاه کردیم. فرمود «از رسول خدا بخواهید یکی از آن حرفهای نگو را به شما یاد بدهد!»
ما که نفهمیدیم یعنی چه؟ اما میدانستیم که قطعا چیز با ارزشی است و پشیمان نخواهیم شد.
خلاصه کنم. محضر رسول خدا رسیدیم. پیامبر به محض دیدن علی از جا برخواست و به استقبال آمدند و همدیگر را در آغوش کشیدند. خلائق جمع شده بودند و از خوشحالی پیامبر خوشحال بودند و تکبیر میگفتند.
رسول خدا رو به طرف ما کردند و فرمودند: الوعده وفا! هر چه میخواهید بگویید.
ما هم زمان گفتیم: لطفا یکی از جملات نگو را برای ما نقل کنید.
رسول خدا لبخندی زدند و یک «این هم از خودتان نیست و شکل این حرفها نیستید و عقلتان نمیرسد به این صحبت ها و این هم قطعا علی به شما آموخته!» خاصی در نگاهشان بود.
رسول خدا سوزنی را پیدا کردند و در آب زدند و رو به خورشید گرفتند و از جماعت پرسیدند «چه میبینید؟»
هر کسی چیزی گفت.🤔
پیامبر فرمودند «ذرات آبی را که روی تیزی این سوزن جمع شده میبینید؟»
خب دیدن آن ذرات کوچک آب روی نوک تیز یک سوزن باریک خیلی سخت بود. مخصوصا برای آنانی که دورتر ایستاده بودند و در جمعیت زیاد گرفتار شده بودند.
آن وقت، رسول الله جمله ای فرمودند آسمانی ... جمله ای که بساط عیش دنیا و حُسن عاقبت و بساط بهشت آخرت را هم جور میکرد.
فرمود: «ای مردم! هر کس به اندازه همین ذرات کوچک و ناچیز آب، روی این تیزی سوزن، محبت و مهر و عشق علی را در دل داشته باشد اهل نجات است!»
نقل به مضمون از سخنان ائمه اطهار علیهم السلام
نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
@talabegitaejtehad
🌹 قال امام علی علیه السلام :
🌺 ما جالَسَ هذَاالقُرآنَ اَحَدٌ الّا قامَ عَنهُ بِزِیادَةٍ اَو نُقصانِ؛ زِیادَةٍ فی هُدًی اَو نُفصانِ مِن عَمًی .
🌸 هیچ کس با این قرآن همنشین نشد ، مگر آن که چون از نزد آن برخاست با فزونی و کاستی همراه بود؛ فزونی در هدایت، و کاستی ازکوردلی.
📕 نهج البلاغه خطبه 176
🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷
@talabegitaejtehad
61bca4b31042def3cfd361ac_4643083583268870768.mp3
زمان:
حجم:
1.93M
بسم الله الرحمن الرحیم
دعای شروع قرائت قرآن کریم
@talabegitaejtehad
✅ فضائل سوره حمد:
امیرالمومنین علیه السلام فرمود: از پیغمبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که فرمود: به تحقیق خدای متعال به من گفته: ای محمد به تو هفت آیه از مثانی و قرآن عظیم داده ایم. پس فاتحه الکتاب را جدا کرد و بر من منت گذاشت آن را در برابر قرآن عظیم قرار داد». و به تحقیق فاتحه الکتاب بهترین چیزی است که در گنج های عرش است و خدای عزوجل این سوره را به طور اختصاصی به محمد داد و بدین سبب او را با عزت کرد و هیچ یک از پیغمبرانش را با او در این فضیلت شریک نکرده ست به جز سلیمان که خدای تعالی به او «بسم الله الرحمن الرحیم» را از فاتحه الکتاب داده است و از بلقیس حکایت کرده که گفت: به درستی که نوشته ای عزیز و گرامی از سلیمان به من رسیده است و نوشته این است که هر کس «بسم الله الرحمن الرحیم» را بخواند و به محمد و دوستی اهل بیت او اعتقادداشته باشد و ایمان قلبی و ظاهری به ایشان داشته باشد خداوند به ازای هر حرفی که از آن سوره پاداش و ثوابی بهتز از دنیا و انچه از مال ها و خوبی ها در آن است به او می دهد و کسی که به صوت خواننده این سوره گوش دهد ثوابش مانند کسی است که این سوره را می خواند پس هر یک از شما باید بسیار کوشش کند تا ین ثواب و پاداش را به دست آورد که غنیمیتی است که نباید از آن گذشت تا حسرت و افسوس آن بماند.
تفسیر البرهان ج1 ص104
✅ آثار و برکات سوره حمد:
پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم به جابر فرمود: ای جابر! آیا بهترین سوره را که خدا در قرآن نازل کرده به تو یاد دهم؟ جابر گفت: بلی پدر و مادرم فدای تو باد آن را به من بیاموز.
پیامبر سوره حمد را به جابر آموخت و فرمود: ای جابر آیا صفت و عظمت این سوره را برای تو بگویم؟ جابر گفت: بله پدر و مادرم فدای تو باد آن را بیاموز.
حضرت فرمود: سوره حمد هر مرضی به جز مرگ را شفا می دهد.
تفسیرالبرهان ج1 ص106
@talabegitaejtehad
3.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ملاقات با امام زمان عج
@talabegitaejtehad
#قصه_قاسم | مرد بیدار شب
تحت هر شرایطی نماز شب حاج قاسم ترک نمیشد؛ حتی زمانهایی که مجبور بود در روز یک ساعت بخوابد...
بسم الله الرحمن الرحیم....
مهاجرت از بلاد کفر به بلاد اسلام ضرورت امروز فضای مجازی...
و الذین آمنوا و لم یهاجروا ما لکم من ولایتهم من شیء حتی یهاجروا و ان استنصروکم فی الدین فعلیکم النصر...انفال۷۲
یه کشور حق داره خدمات دهی خودش در زمینه زیرساختهای ارتباطاتی رو به خارجی ها تخصیص نده و به شرکتها و نرم افزارهای داخلی اختصاص بده ... چه اصراریه بعضی ها دارن که کل شبکه ارتباطاتی و دکلهای مخابراتی کشور در اختیار تلگرام و اینستاگرام و واتساپ متعلق به مالکین یهودی و ... باشه...نکنه زد و بندی هست؟ بله از باب این که اونها هم خدماتی در کنار مفاسدشون دارن، میشه یه درصدی هم به نرم افزارهای خارجی ارائه داد مثل تلویزیون که بخشی از آنتن و جدول پخش رو هم به برنامه های خوب خارجی اختصاص میده... اینکه یه عده کسب و کارشون رو بردن تو مملکت مجازی خارجی بساط کردن مشکل نظام نیست هرچند نظام باید کمکشون کنه که بساطشون رو بیارن روی نرم افزارهای داخلی دوباره پهن کنند و به کسبشون آسیبی نرسه ولی کسی حق نداره نظام رو متهم کنه و فشار بیاره که کل زیرساخت ارتباطی کشور در اختیار اجنبی و بیگانه باشه ... این نه با غیرت سازگاره نه با عقلانیت... جهاد تبیین رو از تشویق عزیزانمون برای مهاجرت از ممالک مجازی اجنبی به سرای مهر و محبت ایران آغاز کنیم...
ولله الحمد اولا و آخرا🌷🍀🌷🌿
@talabegitaejtehad