Mahmoud Karimi - Ye Ghalb Mobtala (1).mp3
3.66M
هرچی گره به کار من افتاد
با دستای بریده باز کردی .
- اگه نبودی خیلی سخت میشد آقا .
عازم مشهدم ، کتاب همراهم نیست دو شب آخر روضه بذارم ، عذر میخوام . ان شاالله دعاگو هستم .
برای چند روز تنفس و رهایی از دنیا راهیِ مشهد شدم ، این روزها عجیب سخت میگذرد ، دوست دارم چند روزی با آقای خود خلوت کنم ؛ برایش همه چیز را تعریف کنم ، تمام چیز هایی که تجربه کردم ، تمام دلشوره هایم ، تمام دلخوشی هایم را .
دوست دارم بازهم یک شب تا صبح را در حرم قدم بزنم ، گوشه گوشهِ حرمش را نگاه کنم ، بنشینم کنجِ گوهرشاد ، خیره شوم به گنبدش و لبخند بزنم و آن اشکی که یک سال دلتنگ دیدن این صحنه بود راه پیدا کند و منِ بیچاره را رها کند ؛ مرا از این بغضِ یکساله نجات دهد . دلتنگم برای آن نسیمِ شبانگاه که نه تنها چادرم ، بلکه روحم را نوازش میداد .
خیلی دلتنگم برای تمامِ لحظاتِ کنارِ شما بودن . (:
📍| #کنجِکویر
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع . .💔
هنگام تاختن اسب بر پیکر مطهرش
دیدند که روی کمر و پشت او
پینه بسته است!
" وجدوا فی ظهره آثاراً سُوداً "
علت آن را بعد ها از
امامزینالعابدین پرسیدند؛
فرمود: پینه های پشت پدرم
اثر حمل غذا در شبانگاهان
برای فقیران مدینه بود...
#حسینبنعلیعلیهالسلام
| تذکرهالشهدا،ص۲۳
نکته مهمی که جناب شیخ بر آن تأکید داشت آمادگی و آراستگی شخص منتظر بود ، هر چند در زمان حیاتش به درک حضور امام زمان عج ، نائل نیاید . وی در این باره حکایتی از حضرت داوود نقل می کرد که داوود در حال عبور از بیابانی مورچه ای را دید که مرتب کارش این بود که از تپه ای خاک بر میداشت و به جای دیگری می ریخت . از خداوند خواست که از راز این کار آن مورچه آگاه شود . مورچه به سخن آمد که : معشوقی دارم که شرط وصال خود را آوردن تمام خاکهای آن تپه به این محل ، قرار داده است ! داوود فرمود : با این جثه کوچک تو تا کی میتوانی خاکهای این تل بزرگ را به محل مورد نظر منتقل کنی ؟ و آیا عمر تو کفایت خواهد کرد ؟! مورچه گفت همه اینها را میدانم ؛ ولی خوشم که اگر در راه این کار بمیرم به عشق محبوبم مرده ام ! در این جا حضرت داوود ع منقلب شد و فهمید که این جریان درسی است برای او . جناب شیخ همیشه اصرار داشت که : با همه وجود ، در انتظار ولی عصر - عجل الله تعالی فرجه - باش و حال انتظار را با مشیت حق ، همراه کن .
| #کیمیایمحبّت ' شیخ رجبعلی خیاط
چگونه با یک بار رفتن و پاگذاشتن در این مسیر ، این بلا بر سر قلبت می آید ؟ اربعین را میگویم ! هرکس رفته دلتنگ تر شده ، هرکس رفته مشتاق تر شده ، هرکس رفته بیقرار تر شده برای دوباره رفتن . خدانکند بعد از رفتن تورا بیازمایند به فراق . . که متلاشی شدن قلبت را به چشم میبینی ، مانند آن است که عاشق شوی و یک سال محکوم به دوری از معشوق باشی . این یک سال مثل شمع تورا ذوب میکند ؛ حاضری تمام عمرت را بدهی ، ولی فقط یک بار دیگر پا در این عرصه ِبا شکوه بگذاری ، یک بار دیگر زوار پا برهنه ِدلباخته را ببینی ، عظمت این قیام ارزشمند را ببینی و حس و حال آن را با جانت لمس کنی . میدانی ؟ یک بار که نروی میفهمی تمام حال ِخوبت را از دست داده ای ، چون تو از آنجا نفس میگرفتی برای ادامه ِزندگی و حالا . . . یک بار که نروی تازه معنی درد ِیک جامانده را میفهمی ، هرکس تا قبل تجربه کردنش باتو همدردی میکند هرانچه میگوید پوچ است ، خود هم نمیداند .
من . . من یک جامانده ِ از دست رفته ام که درمانم دست اربابم است و بس . .
#نوشتهِیکخستهِجامانده