هوش مصنوعی
دوستان سئوال یا هرچی درباره حوزه طلبه یا سئوال شرعی بود حتمن پیوی بگید تا زود تر جواب بدم اگه غیر ضر
جواب ناشناس ها رو اینجا گذاشتم
@talabe_m
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داسـتانزیبایشباولقبریکجـوان🥀
#پیشنهاد_دانلود👌
@talabemobarz
•◌🌿🦋🌿◌•
#تلنگرانه
تركگناه
همیشهشقالقمروسختنیست ...!
بعضیوقتها
تركگناهیعنییهآنفالوکردنساده ...
امتحانشمیارزه((:
‹♥💭›
🌙از:امـامزمـآن{عـج}
🕊به:شیـعیـآن
اگـردعآڪنید
برایِدعایتانآمینمیگویـم..
وچنانچهدعآنڪنید
مـنبرایتاندعامیڪنم..
برایِلغزشهآیتاناستغفـارمیڪنم..
حتـیبـویِشمارادوستدارم..♥️
اللهمعجللولیکالفرج🌸
صبح یعنی...
تپشِ قلبِ زمان ،
درهوسِ دیدنِ تــو
ڪہ بیایی و زمین،
گلشنِ اسرار شود .
سلام
آرزویِ زمین و زمان مهدی فاطمه...
#یاصاحبالزماݧادرڪنے💚
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[ #ترک_گناه ]
🔺ترک گناه بهترین هدیه به امام زمان💝
🔺میدونستی هربار گناهی رو ترک میکنی یه
لبخند روی لبای امام زمانت میشینه؟💯💖
کانال ☆《طلبه+مبارز 》☆
دختران خودنما در چشم ها جای دارند
ولی دختران عفیف در دل ها
زیرا حجاب یعنی به جای شخص،
شخصیت را دیدن
@talabemobarz
اي بهار آفرینش، اي یادگار اهل کسا، یا مهدی!
قسم بـه سپیده ي رویت،
بـه طلوع دیده ات،
بـه مژگان سیاهت،
بـه محراب ابروی مهسایت،
بـه غنچه ي لبهایت،
بـه قامت رعنایت،
بـه شهد کلامت
اللهم عجل لویلک الفرج 🌱
@talabemobarz
🍁#از_سیم_خار_دار_نفست_عبور_کن🍁
#قسمت_6
حرفش را در ذهنم تکرار کردم. منظورش چه بود آدمهارا از حقیقت زندگی دور می کند.
ای بابا این دختر چرا حرف زدنش هم بابقیه فرق دارد. خیلی دلم می خواست بیشتر با او هم کلام شوم.
هفته ی بعد روزی که تاریخ تحلیلی داشتیم. همان درسی که راحیل جزوه از سارا گرفته بود. راحیل باز غیبت داشت.
از سارا دلیلش راپرسیدم گفت:
–نمی دونم هفته ی پیش هم نیومده بود.
باخودم فکر کردم برای این که بیشتر نزدیکش شوم فردا جزوهام رابرایش می آورم تا از آن خط وخطوطهای منحنی برایم بکشد.
فردا زودترسر کلاس حاضرشدم و منتظر نشستم، بچه ها تک تک وارد کلاس می شدند.
پس چرا نیامد؟
بعد از کمی صبوری بالاخره امد. نمی دانم چرا همین که وارد شد، نتوانستم نگاهم را ازصورتش بردارم. به نظرم حجابش یک جور زیبایی خاصی داشت. سرش پایین بود، تا رسید به ردیف جلوی من، بلند شدم و با لبخندگفتم:
–سلام خانم رحمانی.
سرش را بلند نکرد جوابم را داد، حتی یک لبخندناقابل هم نزد.
وارفتم، یه روی خوش به ما نشان می دادی به کجای دنیابرمی خورد.
کم نیاوردم، جزوه ام را از کیفم درآوردم و مقابلش گرفتم و گفتم:
–خانم رحمانی این جزوه دیروزه، نیومده بودید، گفتم براتون بیارم.
باتردید نگاهم کردو گفت:
–چرا زحمت کشیدید از بچه ها می گرفتم،
لبخندی نشاندم روی لبهایم و گفتم:
–زحمتی نبود،خواستم جزوه من باشه دستتون که زیر مطالب مهم رو هم بی زحمت برام خط بکشید.
جزوه را گرفت و گفت:
–ممنون، فردا براتون میارم.
ــ اصلا عجله ایی نیست.
سرجایش نشست.
حداقل یک لبخند میزدی، دلم خوش باشد که خود شیرینی ام را تایید کردی.
تا حالا هیچ وقت برای کس دیگری جزوه نیاورده بودم.
سر جایم که نشستم دیدم سارا از آن سر کلاس به ما زل زده، جلو که آمد زیر لبی گفت:
–به به می بینم که جزوه ردو بدل می کنی، با خونسردی گفتم:
–اشکالی داره؟
–نه، فقط، نه به اون دفعه که شاکی شدی جزوه ات رو دادم...
نگذاشتم حرفش را تمام کند.
– اون بار نمی دونستم هم کلاسی خودمونه.
گردنش را بالاوپایین کردو گفت:
–اوووه بله، و رفت نشست.
🍁بهقلملیلافتحیپور🍁
کانال ☆《طلبه+مبارز 》☆@talabemobarz
🍁#از_سیم_خار_دار_نفست_عبور_کن🍁
#قسمت_هفتم
راحیل🧕🏻
آرام آرام جزوه را ورق می زدم و به صفحاتش نگاه می کردم.
چقد تمیزو مرتب نوشته بود. از یک پسر کمی بعید بود.
این یعنی بچه درس خوان است...
بارها سر کلاس حواسم را با کارهایش پرت می کرد. شخصیتش برایم جالب بود.
فقط از آن بُعد شخصییتش که با دخترا راحت شوخی می کرد بدم می آمد. اولش از این که با سارا و دیگران خیلی راحت بود حرص می خوردم.
ولی بعد دلم را تنبیهه کردم که دیگر حق ندارد نگاهش کند اینجوری حساسیتم هم نسبت به او کمتر میشد.
امان از این دل، امان ازدلی که بتواندسوارت شود، جوری با تبحرسواری می گیرد که اصلا متوجه نمیشوی درحال سواری دادن هستی.
خداروشکرخوب توانسته بودم ازگُرده ام پایین بکشمش وراحت زندگی می کردم. که این سارا خدا بگویم چه بلایی سرش بیاورد جزوه اش را به من داد. بدون این که بگویدمال چه کسی است.
ای خدای کلک من، این جوری آدم ها را توی تورت می اندازی؟ تا ببینی چه کارمی کنند.
درس را مرور کردم و مطالب مهم را علامت گذاشتم و بعد به دفتر خودم انتقال دادم.
جزوه را داخل کیفم گذاشتم تا فردا یادم باشدتحویلش دهم.
فکر کردم به او بگویم که کلا من روزهای دوشنبه نمی توانم بیایم و او سه شنبه ی هر هفته جزوهاش را برایم بیاورد، در عوض من هم مطالب مهم را برایش مشخص می کنم تا مختصرتر بخواند.
ولی بعدلبم راگازگرفتم وباخودم گفتم:
–این جوروقتهاچه فکرهایی به سرم میزند، وقتی من افکار او را قبول ندارم پس بهتراست که رفتارم کنترل شده باشد.
البته نمی توانم همهی دوشنبه ها را نروم. چون با استاد که صحبت کردم گفت حداقل چند جلسه رابایدحاضرباشم.
استاد خوبیست وقتی برایش توضیح دادم که باید از یک بچه مراقبت کنم قبول کرد.
وارد کلاس که شدم، آقا آرش دستش زیر چانه اش بود و زل زده بود به صندلی که من همیشه رویش می نشستم. کارهایش جدیدا عجیب شده بود. کمتر سرو صدا می کرد کلا ساکت تر شده بود و دیگر سر به سر بچه ها نمی گذاشت. بخصوص با دخترا دیگر مثل قبل گرم نمی گرفت. این را سارا برایم گفت. سارا از وقتی کنارم مینشیند، جز به جز خبرهای کلاس و دانشگاه را برایم میگوید.
حالا که حواسش نبود. درچهره اش دقیق شدم. جای برادری قیافه ی جذاب و زیبایی داشت. چشم و ابروی مشگی و پوستی سبزه، ولی نه سبزه ی تند، موهای مشگی و پر پشت، خیلی مرتب لباس می پوشید، نگاهم را ازصورتش گرفتم وجزوه را از کیفم درآوردم و با فاصله مقابلش گرفتم. نخیر مثل این که در هپروت غرق شده است.
ــ سلام آقای... فامیلی اش یادم نبود، همه اسم کوچکش را صدا می زدند. برای همین زود گفتم، آقا آرش.
سرش رابه طرفم چرخاند با دیدنم سریع از جایش بلند شدو با خوشحالی گفت:
–عه سلام، حال شما خوبه؟
ببخشیدمتوجه امدنتون نشدم.
نگاهم رابه جزوه دادم که او ادامه داد:
–حالا عجله ایی نبود، زل زدم به دستش که دراز شده بود برای گرفتن جزوه و گفتم:
–آخه یه درس بیشتر نبود.
وقتی از دستم نمی گرفت، می دانستم نگاهم می کند، جزوه راروی دستهی صندلی گذاشتم وتشکرکردم.
–جلسه بعدم براتون میارم.
او از کجا می دانست من جلسه بعد هم نمی آیم؟
–ممنون زحمت نکشید،چند جلسه در میون از سارا می گیرم، با تعجب گفت:
–پس یعنی کلا دوشنبه ها غیبت دارید؟
"یه دستی زدن هم بلداست. حالا این چه کارر به این کارها دارد.."
وقتی تردید من در جواب دادن را دید، گفت:
–البته قصد فضولی نداشتم فقط...
نگذاشتم حرفش را تمام کند.
–نه نمی تونم بیام، البته استاد گفتن حداقل باید چند جلسه رو حضور داشته باشم، تا ببینم چی می شه.
همانطور با تعجب نگاهم می کرد. دیگر توضیحی ندادم و رفتم نشستم.
🍁بهقلملیلافتحیپور🍁
کانال ☆《طلبه+مبارز 》☆@talabemobarz
پَروانِگی آموخته اَند؟!
تَرسید((چِراغِ دَوازدَهُم ))را هَم بشکنند.....
جایَش یک((شَمع))به آنها داد تا
بِبینَد که ...(پَروانِگی آموخته اَند؟!)
#حکایت_روزگار
کانال ☆《طلبه+مبارز 》☆
هوش مصنوعی
ذڪرِروزِیكشنبه:🌟💧☄ • 🌸یاذَالْجَلالِوَالْإکرام 🌸 . | ایصاحبِجلالتوکرامت | -۱۰۰مَرتَبہ....🦋🌙⚡
ذکرروز دوشنبه:•°🌸⛈☀️
🌸یاقَاضِیَ الحَاجَاتَ🌸
ای بروانده حاجت ها
-١٠٠مَرتَبِه...🍃🍃🌹🌙⚡️
کانال ☆《طلبه+مبارز 》☆
[😍✋🏻]
گفتم:بهشتت؟😃
گفت:لبخندحسین'؏'☺️
گفتم:جهنمت؟🤨
گفت:دورے از حسین'؏'.🙃
گفتم:دنیایت؟🤩
گفت:خیمھ عزاے حسین'؏'.😍
گفتم:مرگت؟☹️
گفت:شهـادت.😌
گفتم:مدفنت؟😟
گفت:بےنشان.😁
گفتم:حرف آخرت؟🧐
گفت:یاحـسین''؏'' :)🙂❤️
🌻|• #لبیکیاحسین
کانال ☆《طلبه+مبارز 》☆
°•~🌸
#دوڪلامحرفحساب✨🌱
+حاجآقا
چیڪار ڪنم سمتـــــ گناه نرم؟
-اول باید ببینے عامل گنــــــــــاه چیہ؟
زمینہاش رو از بین ببری !
اما بهترین راه حل اینہ ڪہ خودتـــــ رو
بہ ڪار خــــــــــدا مشغول ڪنے♥️!'
آدم بیڪار
بیشتر در معرض گناهہ🙂🍃
بیڪارنشینیما🏃♂🏃♂
✨جهت آرامش قلب ✨
از علامه طباطبایی نقل شده است که جهت آرامش قلب ، دست را روي سینه بگذارد و سه چهار مرتبه ایستاده و نشسته ، این آیه شریفه را بخواند : *( الذین امنو و تطمئن قلوبهم بذکر االله الا بذکر االله تطمئن القلوب)*
نـمازشـبکلـیــدســعـادت❤️
#یادتوننرهرفقا
#التماسدعا
#اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
@talabemobarz
احکام دو دقیقه ای:
<<دوچرخه سواری بانوان>>
سؤال: مدتی است در فضای مجازی خبری از دفتر جنابعالی منتشر شده که دوچرخه سواری بانوان با رعایت نکات شرعی جایز اعلام گردیده...
اگر امکانش هست پیرامون این حکم و صحت و سقم آن توضیحی فرمایید. آیا دوچرخه سواری بانوان در خیابان جایز است ؟
جواب: دوچرخهسواری بانوان در مجامع عمومی و نیز در جایی که در معرض دید نامحرم باشد، حرام است
@talabemobarz