eitaa logo
هوش مصنوعی
2.9هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
676 ویدیو
60 فایل
مجموعه‌ء طلبه مبارز 🚀 کانال تخصصی آموزش هوش مصنوعی 🤖🧠 سوالات خود درموردهوش مصنوعی را باما درمیان بگذارید 🗃👇 @Talabe_mobarez 👤https://eitaa.com/joinchat/1601176638C734466af0d تبادل @loving_Ali_A
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼 از سوال شد چه کنیم تا نماز صبحمان قضا نشود؟ ایشان در پاسخ فرمودند: کسی که باقی نمازهایش را در اول وقت بخواند، خدا او را برای نماز صبح بیدار خواهد کرد.
همه حالات ما را خدا و امام زمان می‌بینند، یعنی هر لحظه ما را، خطورات قلبی، هر چه در قلبمان وارد بشود، عملمان را روزانه امام زمان دارد می‌بیند و متوجه می‌شود، 👈لذا چه شایسته می‌شود که انسان همیشه فکرش معطر و نورانی باشد. عملت نورانی باشد که آقا وقتی می‌بیند شاد شود. 🔹بگوید: این شیعه من است، نگاهش که می کنم غم دلم زایل می شود. ⚠️اما شیعه‌ای که در قلبش کینه و حسد است، دارد فکر گناه می‌کند، اینها متعفن و بدبوست. آقا تا نگاهش می‌افتد دلش میگیرد.
🖐🏻‼️ افسر‌جنگ‌نرم‌زیرِ‌"هجده‌سال"؟! بچه بیابرومشقات‌روبنویس ... ازچرت‌وپرتای‌یه‌عده‌دلخور‌نشیدها ... عب‌نداره صدام‌هم‌به‌امثال‌شهید‌فهمیده‌میگفت ‌بچه((: که‌خب‌جا‌داره‌بگیم‌‌شما‌به‌اینا ‌میگی‌بچه؟! اگه‌همین‌بچه‌ها‌نبودن‌که‌مملکت‌رو‌هوا‌بود:| ... !!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌 نکته ی امروز 👌❤️ یه‌روز‌لباس‌ِتنگ ... یه‌روز‌لباس‌ِگشـاد ... یه‌روز‌لباسِ‌ڪوتـاه ... یه‌روز‌لباسَ‌بلند ... یه‌روز‌لباسِ‌تیره ... یه‌روز‌لباس‌ِشاد ... یه‌روز‌لباس‌ِپاره ... هی‌رفتیم‌دنبال‌ِمدڪه‌یه‌وقت بھمون‌نگن‌عقب‌موندھ❗️ رفتیم‌دنبال‌سِت‌ڪردن‌ڪه بشیم‌شیڪ‌تریــن‌آدمِ‌دنیا :| یه‌وقت‌به‌خودت‌میای‌میبینی باشیطون‌ست‌شدی!!! « ســـوره‌اعـــراف‌آیــھ²⁶ » وَلِبٰـــــاسُ‌اَلتَّقْــــوىٰ‌ذٰلِکَ‌خَیْــــرٌ بھترین‌لباس؛لباسِ‌تقواست. ‼️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁦🎞️⁩حتما هر روز یه سلام به امام حسین(ع)داشته باشید ... 🎤استاد عالی کانال ☆《طلبه+مبارز 》☆ @talabemobarz
هدایت شده از  هوش مصنوعی
هوش مصنوعی
🌸⃟⃟🌿 هر زمان جوانی‌دعای‌فرج‌مهدی(عج) رازمزمه‌کند... همزمان‌ امام‌زمان(عج)‌ دست‌های مبارکشان رابه سوی‌آسمان‌بلندمیکنندو‌برای‌آن ‌جوان‌ دعا میفرمایند؛ چه‌خوش‌سعادتندکسانی‌که‌حداقل‌روزی یک‌بار دعای‌فرج را زمزمه می‌کنند...:) 🌸|↫
🍁🍁 ــ خانم رحمانی... صدایش خش دار شده بود. چرا اینطور شده؟ یک لحظه به چشم هایش نگاه کردم. درسفیدی چشم هایش رگه های قرمز ایجادشده بودکه تلفیقی از عصبانیت و غیرت رانشان می داد. نگاهی به گوشی دستم انداخت. –میشه بپرسم کی بود؟ انگار صدای گوشی ام بلند بوده و صدای آقای معصومی را شنیده است. نمی خواستم جوابش را بدهم ولی حالش طوری بود که دلم برایش سوخت. بی معطلی گفتم: – من پرستاره دخترشم. با چشم های متعجب پرسید: –کاری که گفتید این بود؟ ــ بله، البته ماجرا داره من براش کار نمی کنم، فقط الان عجله دارم باید برم. انگار خیالش راحت شد نفسش رو با صدا بیرون داد. –خودم می رسونمتون، و بعدسریع ماشین را روشن کرد و حرکت کرد. – من یه تاکسی دربست می گیرم می رم. ــ فکر کنید من تاکسی هستم دیگه، فقط بگید کجا برم. اخم هایش درهم بود و با سرعت می راند. به طورناگهانی روی ترمززد زد. هینی کشیدم وپرسیدم: – چی شد؟ ــ مگه دارو نمی خواستید؟ اینجا داروخانه هست، الان بر می گردم. اصلا اجازه نداد من حرفی بزنم پیاده شدو رفت. رفتنش را نگاه کردم، شلوار کتان کرم با بلوز هم رنگش چقدربرازنده اش بود. خوش تیپ و خوش هیکل بود. و من چقدر باید جلو دلم را می گرفتم تا نگاهش نکنم. به چند دقیقه نرسید برگشت. نگاهش نکردم دیگر زیاده روی بود سرم راپایین انداختم و ازاین چشم چرانی خودم راسرزنش کردم. همین که پشت فرمان نشست دارو تب بُر را روی پایم گذاشت. دوباره تپش قلب گرفتم. زیر لبی گفتم: – چرا زحمت کشیدید خودم می رفتم. "چقدر دقیق به حرفهای من وآقای معصومی گوش کرده بود." اخمهایش کمی باز شد. –اصلا زحمتی نبود. مسیر زیاد دور نبود. وقتی رسید سر کوچه گفتم: – لطفا همین جا نگه دارید. ــ اجازه بدید برم داخل کوچه، مگه عجله ندارید؟ ــ نه آقا آرش تاکسی که تو کوچه نمیاد. لبخندی زدو گفت: –باشه پس کرایه ی تاکسی هم میشه یه قرار ملاقات تو یه کافی شاپ. تا خواستم مخالفت کنم، دستش را به نشانه خداحافظی بلند کردو رفت. نمی دانستم باید چه کار کنم. دلیلی نداردبه کافی شاپ برویم. تصمیم گرفتم دفعه ی بعد که دیدمش مخالفتم را اعلام کنم. 🍁به‌قلم‌لیلافتحی‌پور🍁 کانال ☆《طلبه+مبارز 》☆ @talabemobarz