یک روز همین راه را خواهیم امد .✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت
چگونه باز نگردم که سنگرم انجاست
چگونه اه مزار برادرم انجاست
#شلمچه🌷
#شهدا💐💐
#کانال شلمچه طلاییه🥀🥀
@talaeye313
هدایت شده از روایتگری و فایلهای ناب شهدا
1_70933017.mp3
5.17M
#روایتگری_هفت
🔻پادکست معجزه ي اشك
🎙روایت حاج حسين #كاجي از ميوندار هيئت،شهيد محمدرضا شفيعي
هدایت شده از روایتگری و فایلهای ناب شهدا
Sardar-ahmadian-revayat4.mp3
3.49M
#روایتگری_هشت
صوت روایتگری احمدیان
در مورد کار کردن برای شهدا
هدایت شده از روایتگری و فایلهای ناب شهدا
mix_۲۰۲۰-۰۵-۱۸_۱۹-۲۷-۵۹.mp3.mp3
2.79M
#روایتگری_چهارده
بخشی از ویژه برنامه " هوای مجنون "
در منطقه عملیاتی طلائیه💚
یکم خراش برداشته...😭
حاجی چیزی نیست برو...❤️
🎙سردار احمدیان
هدایت شده از روایتگری و فایلهای ناب شهدا
هوای مجنون.mp3
6.45M
#روایتگری_سه
هرکسی فکر می کنه شهدا تحویلش
نمیگیرن این داستان را گوش کنه...
#طلائیه
#هورالعظیم
#رزقمعنوی
#دلبسپاردلتومیبرن🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج حسین خرازی گفته بود تو عملیات خیبر (عملیاتی که از ناحیه دست جانباز شدند) فرشتهها اومدن روح منرو ببرن، من گفتم فعلا میخوام برای خدا بجنگم...☝️
مگه قرآن نفرمود وقتی اَجَل کسی برسه، فرشته مرگ یک لحظه بهش مهلت نمیده؟ پس مجاهد فی سبیلالله به کجا رسیده که به ملکالموت میگه من هنوز تو این دنیا کار دارم؟
👤راوی: حجتالاسلام مهدوی بیات
شهید آوینی درباره حاج حسین گفته بود: آن آستین خالی که با باد این سو و آن سو میشود، نشان مردانگیست. گاهی باد باید فقط به افتخار حسین خرازی بوزد تا نامردهای روزگار رسوا شوند.🌱
🗓 به مناسبت ۸ اسفند، سالروز شهادت شهید حسین خرازی💔
#کانال_شَلَمچه،طَلاییِه
@talaeye313👈👈👈
عشق تعارف میکند
اسفند ماه ۱۳۶۵
شمال شرقی بصره
منطقه عملیاتی کربلای ۵
توزیع خوراک پس از استقرار
رزمندگان در مواضع فتح شده
عکاس : محمدرضا رفیعی راد🌹
#کانال_شَلَمچه_طَلاییِه
@talaeye313👈👈👈
#سیره_شهدا
#حاج_حسین_خرازی
🔰 #تواضع و درس اخلاق شهید؛
رفتم بیرون، برگشتم.
هنوز حرف می زدند..
پیرمرد می گفت: جوون! دستت چی شده؟ تو جبهه این طوری شدی یا مادر زادیه؟
حاج حسین خندید..
آن یکی دستش را آورد بالا.. گفت: این جای اون یکی رو هم پر می کنه.
یه بار تو اصفهان با همین یه دست ده دوازده کیلو میوه خریدم برای مادرم.
پیرمرد ساکت بود. حوصله ام سر رفت.
پرسیدم: پدر جان! تازه اومده ای لشکر؟
حواسش نبود.
گفت: این، چه جوون بی تکبری بود.
ازش خوشم اومد.
دیدی چه طور حرفو عوض کرد؟
اسمش چیه؟
گفتم: حاج حسین خرازی
راست نشست..
گفت: حسین خرازی؟ فرمانده لشکر؟!!
#کانال_شَلَمچه_طَلاییِه
@talaeye313👈👈👈