فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حجتالاسلاموالمسلمین پناهیان:
در جهاد تبیین نباید منتظر باشید تا به شما مراجعه کنند. بلکه شما باید مخاطب خود را پیدا کنید.
ــــــــــــــــــــــــ
سهم شما در عهد جهاد دعوت از مردم برای اعلام آمادگی برای #جهاد_تبیین با ارسال کلمه لبیک به سامانه ۱۰۰۰۴۶۱۵ است
👈 چرا امام حسین(ع) نیز مانند حضرت علی(ع) و امام حسن(ع) صلح نکرد؟
🔻حجت الاسلام والمسلمین رضا محمدی شاهرودی در ششمین قسمت از مجموعه برنامه «حسینیه پاسخ»:
🔹برخی می گویند، امام حسین(ع) نیز باید همچون حضرت علی(ع) و امام حسن مجتبی(ع) صلح کرده و از به خطر انداختن جان خود جلوگیری می نمود؛ مدعیان این حرف حتی می گویند که امام حسین(ع) کار عاشقانه ای کرده و اقدام ایشان با کار عاقلانه تنافی داشته است.
🔹کسانی که این شبهه را مطرح می کنند بین ائمه(ع) و شرایط زمانه هرکدام از آنان دچار خلط شده اند. اگر امام مجتبی(ع) با معاویه وارد رویارویی نظامی می شد، قطعاً در یک جنگ نابرابر ایشان شکست می خورد، اهل بیت(ع) همه به شهادت می رسیدند و این شهادت نیز هیچ کمکی به اسلام نمی کرد.
🔹یزید فردی بود که به طور آشکار کفر گفته، مشروب می خورد و مسائلی همچون نکاح محارم، میمون بازی و سگ بازی برای او عادی بود. امام حسین(ع) در دوران معاویه سه بار از سوی مردم کوفه نامه دریافت کرد تا قیام کند؛ اما ایشان در آن زمان قیام نکرد چون به نفع اسلام نبود.
🔹این افراد جنگیدن، حکومت و شهادت را به عنوان هدف امام حسین(ع) در نظر می گیرند و دچار این اشتباه محاسباتی می شوند؛ هدف اصلی امام حسین(ع) حفظ اسلام بود و این امر اگر با قیام محقق گردد ایشان قیام می کند و اگر با قعود، اسلام حفظ می شد، ایشان سکوت می کرد.
🔹اگر امام حسین(ع) با یزید بیعت می کرد، دیگر هیچ چیزی از اسلام باقی نمی ماند و این خلاف رسالت امام بود.
▪️ حماسهای که امام زینالعابدین (ع) در مجلس یزید آفرید!
🔹 در روز جمعهاى در شام نماز جمعه است. ناچار خود یزید باید شرکت کند. اول آن خطیبى که به اصطلاح دستورى بود، رفت و هرچه قبلا به او گفته بودند گفت؛ تجلیل فراوان از یزید و معاویه کرد، هر صفت خوبى در دنیا بود براى اینها ذکر کرد و بعد شروع کرد به سبّ کردن و دشنام دادن على (ع) و #امام_حسین (ع) به عنوان اینکه اینها -العیاذ بالله- از دین خدا خارج شدند، چنین کردند، چنان کردند.
🔸 زینالعابدین (ع) از پاى منبر نهیب زد: «أیهَا الْخَطیبُ! اشْتَرَیتَ مَرْضاةَ المَخْلوقِ بِسَخَطِ الْخالِق» تو براى رضاى یک مخلوق، سخط پروردگار را براى خودت خریدى. بعد خطاب کرد به یزید که آیا اجازه مىدهى من بروم بالاى این چوبها دو کلمه حرف بزنم؟ یزید اجازه نداد.
🔹 آنهایى که اطراف بودند، از باب اینکه على بن حسین (ع)، حجازى است، اهل حجاز است و سخن مردم حجاز شیرین و لطیف است، براى اینکه به اصطلاح سخنرانىاش را ببینند، گفتند: اجازه بدهید، مانعى ندارد. ولى یزید امتناع کرد. پسرش آمد و به او گفت: پدرجان! اجازه بدهید، ما مىخواهیم ببینیم این جوان حجازى چگونه سخنرانى مىکند. گفت: من از اینها مىترسم. اینقدر فشار آوردند تا مجبور شد؛ یعنى دید دیگر بیش از این، اظهار عجز و ترس است؛ اجازه داد.
🔸 ببینید این زینالعابدین (ع) که در آن وقت از یک طرف بیمار بود (منتها بعدها دیگر بیمارى نداشت، با ائمّه دیگر فرق نمىکرد) و از طرف دیگر اسیر، و به قول معروفِ اهل منبر چهل منزل با آن غُل و زنجیر تا شام آمده بود، وقتى بالاى منبر رفت چه کرد! چه ولولهاى ایجاد کرد! یزید دست و پایش را گم کرد. گفت الآن مردم مىریزند و مرا مىکشند.
🔹 دست به حیلهاى زد. ظهر بود، یکدفعه به مؤذّن گفت: اذان! وقت نماز دیر مىشود. صداى مؤذّن بلند شد. زینالعابدین (ع) خاموش شد. مؤذّن گفت: «الله اکبَرُ، الله اکبَرُ»، امام حکایت کرد: «الله اکبَرُ، الله اکبَرُ». مؤذّن گفت: «اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا الله، اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا الله»، باز امام حکایت کرد، تا رسید به شهادت به رسالت پیغمبر اکرم (ص). تا به اینجا رسید، زینالعابدین (ع) فریاد زد: مؤذّن! سکوت کن. رو کرد به یزید و فرمود: یزید! این که اینجا اسمش برده مىشود و گواهى به رسالت او مىدهید کیست؟ ایهاالناس! ما را که به اسارت آوردهاید کیستیم؟ پدر مرا که شهید کردید که بود؟ و این کیست که شما به رسالت او شهادت مىدهید؟ تا آن وقت اصلا مردم درست آگاه نبودند که چه کردهاند.
🔸 آنوقت شما مىشنوید که یزید بعدها اهل بیت پیغمبر (ص) را از آن خرابه بیرون آورد و بعد دستور داد که آنها را با احترام ببرند. نعمان بن بشیر را که آدم نرمتر و ملایمترى بود، ملازم قرار داد و گفت: حداکثر مهربانى را با اینها از شام تا مدینه بکن.
🔹 این براى چه بود؟ آیا یزید نجیب شده بود؟ روحیه یزید فرق کرد؟ ابداً. دنیا و محیط یزید عوض شد. شما مىشنوید که یزید، بعد دیگر پسر زیاد را لعنت مىکرد و مىگفت: تمام، گناه او بود. اصلا منکر شد و گفت من چنین دستورى ندادم، ابن زیاد از پیش خود چنین کارى کرد. چرا؟ چون زینالعابدین (ع) و زینب (س) اوضاع و احوال را برگرداندند.
📚 حماسه حسینی [شهید مطهری] ؛ ج ۱ ص ۲۹۳