💔جسمی که ذوب شد....
کوله پشتی اش پر از گلوله بود
که ناگاه براثر آتش دشمن طعمه حریق شد.
نتونستند کوله رو ازش جدا کنند
از بچه هاخواست به راه خودشون ادامه
دهند
برای اینکه فریادش به مقردشمن نرسد با چفیه دهان خودش رو بست
تا عملیات لو نرود...
علی سوخت
وتنها کف پوتینهاش که نسوز بود باقی ماند ...
پ.ن: استاد شهید مرتضی مطهری:
چه معنی کنم شهید را؟!
اگر شور یک عارفِ عاشقِ پروردگار را با منطق یک نفر مصلح با همدیگر ترکیب کنید از آنها "منطق شهید" در می آید....
شادی روح شهدا #صلوات
ٱللَّٰهُمَّصَلِّعَلَىٰمُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلفَرَجَهُم🌺
شهید #علی_عرب
"از شهیدان تا رسیدن به خدا💫
عجب متنی عجب شعری عجب نسخی عجب خطّی 👌👌👌👌
#نسخ ایرانی
موضوع :عمر انسان😔😔😔
شعر منسوب به حضرت #علی_علیه_السلام
خطاط: زین العابدین بتاریخ ۱۲۶۷ قمری
👇👇👇👇
إِذا عـاشَ الفَـتى ستينَ عاماً
فَنِصفُ العُمرِ تَمحَوهُ اللَيالي
وَنِصفُ النِصفِ يَذهَبُ لَيسَ يَدري
لِغَـفـلَتِهِ يَـمـيـنـاً مِـن شِـمالِ
وَثُــلثُ النِــصــفِ آمـالٌ وَحِـرصٌ
وَشُـغـلٌ بِـالمَـكـاسِـبِ وَالعيالِ
وَبـاقـي العُـمـرِ أَسقامٌ وَشَيبٌ
وَهَــمٌّ بِــاِرتِــحـالٍ وَاِنـتِـقـالِ
🖍🖍🖍🖍🖍🖍🖍🖍
اگر عمر یک انسان به ۶۰ سال برسد نصف عمرش را خواب و شبها از بین می برد.
نصف نصف دیگرش یعنی یک چهارم عمر هم اصلاً نمی داند که چگونه از بین میرود به این دلیل که از چپ و راست خودش غافل است.
ثلث نصف عمرش یعنی یک ششم عمر او هم به آرزوها و حرص و کسب درآمد و اهل و عیال می گذرد.
و باقی عمر هم جز درد و پیری چیز دیگری نیست.
و بعد از آن، اندوه انتقال و کوچ به دنیای دیگر فرا میرسد.
پس دلبستگی به این دنیا و طول عمر جهل است و نادانی
چون به همین نسبت این مقادیر افزایش می یابد....
💠
In40Shab.pdf
599K
خوشهای از خرمن معارف اربعین موسوی، به بیان استاد #فیاضبخش
🔸 برخی عناوین جزوه:
▪️فصل اول: پیرامون اربعین موسوی
▫️حکمت اربعینیات
▫️حملات مضاعف شیطان در پایان اربعینیات
▪️فصل دوم: طریق بهرهمندی از اربعین موسوی
▫️«عزم» و اراده و تعیین هدف
▫️راه و رسم نیل به لقای الهی
دستور اول: اعلان آتشبس به محبوب کل
دستور دوم: تعجیل و شتاب
دستور سوم: محاسبه و یافتن نقاط ضعف اصلی
دستور چهارم: مراقبه
دستور پنجم: استغفار
دستور ششم: عزلت
▫️اوقات طلایی اربعین موسوی
۱- دهۀ آخر اربعین موسوی
۲- روز عرفه
۳- عید قربان
💠
.
آیت الله بهاء الدینی «ره» میفرمودند:
من سیزده ساله بودم، سیدی در کوه خضر مینشست که به او میگفتند: سید سکوت!
بیست سال بود که حرف نمیزد.
من با بعضی بچهها رفته بودیم کوه خضر و او را دیدیم.
شخصی از روستائی آمد گفت: مریض داریم او را دعا کنید!
سید با حرکاتِ دست و اشاره به او تفهیم کرد که مریض خوب شد، بعد معلوم شد که مریض خوب شده است!
استاد فاطمینیا میفرمودند:
خدمت آیت الله بهاءالدینی گفتم:
آقا! راز و رمزِ رتبه، و مقامِ سیدِ سکوت چه بود؟
آقا دست.شان را بردند به طرف لبشان و فرمودند:
درِ آتش را بسته بود!
.
#استاد_فاطمی_نیا
#آیت_الله_بهاءالدینی
#سید_سکوت
💠