.
.
دور و بر من پر است از
کاغذ های مچاله ای که
هر کدام خاطره ای
دردی
ناگفته ای دارد
و جایش سینه ی سطل کوچکیست
که بزرگترین سنگ صبور من است
.
.
از گل شنیدم بوی او،
مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او،
در کوی جان منزل کنم
#رهی_معیری
پر گشودیم و بِ دیوار قفس ها خوردیمـ
وھ که در حسرت یک بال پریدن مردیمـ
#حسین_منزوی
تَلاطماِحساس!
پر گشودیم و بِ دیوار قفس ها خوردیمـ وھ که در حسرت یک بال پریدن مردیمـ #حسین_منزوی
.
.
مشتـ حسرت بِــ نوازش
نرسیدھ خشکید
ناتمامیم کِــ در غنچھ
ی خود پژمردیم
.
.
*چطور می گویی خدا حواسش نیست..؟!
تویی که اگر ذره ای از بارهای الکتریکیِ
مثبت و منفیِ وجودت متعادل و قادر
به خنثی سازیِ هم نباشند..؛
در کمتر از چند ثانیه متلاشی می شوی..!
#تلنگر🌿
.
.
تن من درخت تر بود و
پر از شکوفه ی خون
تب تند عشق سوزاند و
تکاند برگ و بارش
#نادر_نادرپور
.
.