ایتا - تَلاطم‌اِحساس!

همه چیز را فروختم 
جز آن صندلی 
که جای تو بود ٬
پیش خود گفتم :
شاید آن روز که برگشتی ٬
 خسته باشی ....


 

77 مشاهده14:59

روز و شب یک ‌جنبشِ مژگان‌ چشـمِ تنگ اوست...

بیدل

76 مشاهده17:30

     🌱|بِسمِ رب النهار|🌱        

207 مشاهده06:20

مسافران سوار شدند
و ناخدا بادبان‌ها را كشيد
دريا اما
صبح، زودتر بيدار شده بود
و پيش از آنها رفته بود...

72 مشاهده06:24

◇شاید پروفایل◇

80 مشاهده06:24

گاهے دلــم مےخواهد
عاشقانہ ننویــسم 
عاشقانہ زندگے نکنم
عاشقانہ راه نـــروم 
عاشقانہ فکـر نکنم اما تا یــاد تــو مے افتم 
مےبینم ڪہ نمےشود🍃🍃

80 مشاهده07:35

♡¡شاعری که نشانی ات
 را نداشت
شعرهایش را
به پیراهن باد 
سنجاق کرده است
کاش امشب
پنجره ی اتاقت
باز مانده باشد!♡

74 مشاهده09:16

      ◇شاید پروفایل◇

187 مشاهده15:11

☘「 بِسمِ رَب العرض」☘

70 مشاهده05:14

صبحت بخیر خورشید!
وقتی که می‌دمیدی
ماهِ مرا ندیدی؟

83 مشاهده05:17

"دنیا "را بغل گرفتیم
گفتند: امن است ،
 هیچ کاری با ما ندارد،
خوابمان برد ،
بیدار شدیم ،
دیدیم
آبستن تمام 
دردهایش شده ایم ....

1 مشاهده07:37

      ◇شاید پروفایل◇

1 مشاهده07:38

مطالب بعدی