《تو》
نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق
لحظه ها جاری است
چگونه عکس تو در برق
شیشه ها پیداست
چگونه جای تو در جان
زندگی سبز است
هنوز پنجره باز است…
“صبح” یعنی بوی گل مریم
که سراسر شب
را پر کرده بود
و حالا با نوازش
حس بویایی ات
بیدارت می کند