چو افتادم به دامت،
آفرین گفتم خدایت را
که زلفت با دلم میگفت:
صید از اوست، دام از ماست
#فاضل_نظری
آن که از سُنبُلِ او، غالیه تابی دارد
باز با دلشدگان ناز و عِتابی دارد
از سَرِ کُشتهٔ خود میگذری همچون باد
چه توان کرد؟ که عمر است و شتابی دارد
ماهِ خورشید نُمایَش ز پسِ پردهٔ زلف
آفتابیست که در پیش سَحابی دارد
چشمِ من کرد به هر گوشه روان سیلِ سرشک
تا سَهی سَروِ تو را تازهتر آبی دارد
غمزهٔ شوخِ تو خونم به خطا میریزد
فرصتش باد که خوش فکر صوابی دارد
آب حَیوان اگر این است که دارد لبِ دوست
روشن است این که خِضِر بهره سرابی دارد
چشمِ مخمورِ تو دارد ز دلم قصدِ جگر
تُرک مست است مگر میلِ کبابی دارد
جانِ بیمارِ مرا نیست ز تو روی سؤال
ای خوش آن خسته که از دوست جوابی دارد
کِی کُنَد سویِ دلِ خستهٔ حافظ نظری
چشمِ مستش که به هر گوشه خرابی دارد
#حافظ
#حسین_نان_حلال_تمام_باباهاست
*پدرم* گفت خدایا *پسرم* نا اهل است
همه گفتند ببر *کرببـــــلا* خوب شود
من شدم گریـه کن و سینه زنت *ثارالله*
*پدرم* پیر شد و گفت دمت گرم *حسین*
#حسین
#دلتنگ
هدایت شده از تَلاطماِحساس!
چای دم کن
خسته ام از تلخی نسکافه ها
چای با عطر هل و
گل های قوری بهتر است
#تک_بیت
-
در عجیب ترین جای تاریخ ایستاده ایم
کاش کسی هم . . .
شاعرانه مارا می نوشت🌱!
دَر رُمانی بیست جلدی، شَرح دادَم مُختَصَر
داستانِ یک شَب از شَب هایِ هِجرانِ تُو را
#او