دَࢪگیرِ بودنت شُدم '' |

هَمانقدࢪ بۍ مقدمھِ

آشناۍِ نا آشِنا شُدۍ بَࢪایم !)

وَ بِسم اللھ اۍ ماھ 🌱 …↻

[+ڪسۍ‌چھ‌مۍ‌داند، ڪھ‌من‌بھ‌گوشھ‌خلوت چھ‌عالمۍ‌دارم!…]

او تمام آرزو های یک مادر بود .... ولی اکنون نور چشم ماست...

نمی دانم کی بود وکجا☘...

نمیدانم کی چشمانم به دریای چشمانت افتاد...

کی غرق در تو شدم نمیدانم🌊..

من نبودم آمدی ،دل را ربودی بی وفا؟

دل فدایت بعد از این سرها فدایت میکنم

در انتظار تو پشت پنچره هر روز می ایستم بی آنکه هدفی باشد به افق می نگرم صدای باران گوشم را می نوازد ناگهان بوی تو را حس می کنم باز از زیر پنچره رفتی و حسرتش ماند بر دلم حسرت یک سلام کوتاه مجاهد