ڪاش میشد ڪھ بدانے...
ڪھ دلے دࢪ پس اندیشھ ۍ توست
نکند از تو گذࢪ ، نشود از تو ࢪها
محسن اسماعیلے
°|حرم عشق ڪربلا ست و چگونه در بند خاڪ بماند آنڪه پرواز آموختهاست و راه ڪربلا میشناسد و
چگونه از جان نگذرد آن کس كه میداند "جان" بهای دیدار است؟|°
آقاسدمرتضیآوینےΓ
>|کجایند آن عقل ها که از چراغ های هدایت، خواستار روشنی گردند؟|<
نھج البلاغه خطبه ۱۴۴
گردش خون در رگهای زندگے شیرین است، اما ریختن آن در پای محبوب شیرین تࢪاست؛ "نگو شیرین تر، بگو بسیار بسیار شیرین تر."
'شهید آوینے'
دیدھ را هرشب خیالت می شود مھمان ولے
دیدھ را اسباب مھمان در میان، جز آب نیست
سلمان ساوجۍ