eitaa logo
تلخک
380 دنبال‌کننده
11هزار عکس
12.6هزار ویدیو
6 فایل
⭕️ طنز و سرگرمی 😂😢تلخ و شیرین روزگار راه ارتباطی : @talkhak_admin کپی = آزاد . اگه محتوای طنز داری بیا اینجا . 😀👇 https://eitaa.com/joinchat/3758555191C0fbb26ead6
مشاهده در ایتا
دانلود
6.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 از مجید لاته توی قهوه‌خانه تا شهید مدافع حرم شدن در خان‌طومان! روایت شنیدنی مادر و پدر شهید "مجید قربان‌خانی" از تغییرات فرزندشان که با شهادت به سرانجام رسید🕊🌹 @endarabehem
7.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وزیر دفاعی که همسرش یک هفته سر قبرش می خوابید چون اصلا خونه نداشت... @endarabehem
2.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امیر خان بازیگر هندی به مردم یک کیلو آرد کمک کرده وبعضی مردم نرفتن گفتن به خاطر یک کیلو آرد کی آبروشو می‌بره اما هدف امیرخان این بوده کسانی که واقعا فقیرند حتما به یک کیلو آرد هم نیاز دارند چون واقعا فقیر وجود دارد بعد از اینکه در کیسه یک کیلویی رو باز کردن زیر آرد حدود ۱۵هزار روپیه معادل 3 میلیون تومان پول هم بوده و با اینکار پول به نیازمندان واقعی رسیده @hsnrb14_sarbazevelayat
3.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ باغ وحش دنور در آمریکا از تعطیلی این روزها به خاطر گسترش کرونا استفاده مطلوب کرد و فلامینگو‌ها را به پیاده‌روی برد. 🆔 @pedarefetneh
2.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حوادث خنده دار با توپ⚽️😁 🌵 @taLkhak2
2.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرز واقعیت و خیال کجاست؟ 👌😐😐😕😂 🌵 @taLkhak2
روانشناسان عزیز در نظر داشته باشید وقتی به مراجعه کننده میگید "خودت باید به خودت کمک کنی تا حالت خوب بشه" مثل اینه که به کسی که دستش قطع شده بگی زور بزن دستت در بیاد 🌵 @taLkhak2
‏بهترین دفاع حمله س شب اومدم خونه داد زدم چرا دهن من بوی سیگار میده ؟ 😳😳😂😂😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌵 @taLkhak2
743.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جمع کردن کرم ها با تولید صدا خیلی جالبه👌 🌵 @taLkhak2
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید . حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند . روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد. به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ، ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت . همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند. حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟ کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود. حاکم گفت:بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟ یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی ، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی. فقط می خواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد. فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد.... از خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست ولی به خواسته ات ایمان داشته باش ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈