همراهان و سروران گرامی با سلام
لطفا،نظرات و پیشنهادات خود را به آی دی زیر بفرستید.
@Saifee
بسم الله الرحمن الرحیم.
❤️❣️❤️❣️
❣️❤️❣️
❤️❣️❤️
❣️
❤️
النحو الوافی.
الافعال.
فعلها از نظر اعراب و بنی دو دسته اند.
۱.مبنی دائما مثل فعل ماضی و امر.
۲.گاه معرب و گاه مبنی هستند،مثل فعل مضارع.
کیفت بنا در ماضی سه قسم است.
الف،مبنی بر فتحَة،در صیغه های یک،و دو و چهار و پنج.(ضَرَبَ،ضَرَبا،ضَرَبَتْ،ضَرَبَتا).
توجه،اگر فعل ماضی آخرش الف بود،در صیغه اول،فتحه در تقدیر است،چون الف نمیتواند،اعراب بگیرد،مثل رَمَیٰ که مبنی بر فتحه تقدیری است.
ب:در صیغه سه مبنی بر ضم است،مانند ضَرَبُوا.
ج:فعل ماضی در سایر صیغه ها مبنی بر سکون است(ضربْنَ،ضربْتَ،ضربْتُما،ضربْتُم،ضربْتِ،ضربتما،ضربْتن،ضربْتُ،ضربْنا،و مثل اینهاست رمَیْنَ،رمیْتَ الی آخر).
احــــــوال بــــنـــی در فـــعــــل امـــر.
۱.اگر آخر فعل امر حرف عله نباشد.
الف،مبنی بر سکون،زمانی که به آخر آن چیزی متصل نشود(صیغه اول مخاطب،اضرِبْ)،یا متصل شود به آن،نون نسوة،مثل اٍضرِبْنَ
ب:مبنی بر فتحة،زمانی که متصل شود نون تاکید مثل اضربَنَّ،یا اضربَنْ
۲.اگر آخر فعل امر حرف عله باشد، در صیغه اول مخاطب
مبنی میشود بر حذف حرف عله،مثل اُدْعُ که
مبنی بر حذف واو بوده چون اصلش ادعو
بوده،یا مثل اسعَ که اصلش اسعَیٰ بوده،و یا مثل ارم ِ که اصلش ارمِیٖ بوده.
توجه اگر در این حالتِ مبنی بر حذفِ حرف عله،فعل امر نون تاکید بگیرد،حرفی که حذف شده بود، بر میگردد
مثل اُدْعُوَنَّ،اِرْمِیَنْ،اگر حرف محذوف الف باشد،در بازگشت قلب به یا میشود مثل اسعَ که در تاکیدش گویم اسعَیَنَّ
۳.چه آخرش حرف عله باشد،چه نباشد،
مبنی بر حذف نون زمانی که متصل شود به او،الف اثنین یا واو جمع،یا، یاء مخاطبة،مثل اِضْرِبا،اِرمیا،اضربوا ارموا،اضربی ارمی.
(خلاصه اواخر صفحه ۶۸ تا وسطهای صفحه ۷۰،)
@talcheslkotob
بسم الله الرحمن الرحیم.
النحو الوافی.
فعل مضارع،معرب است تا زمانی که متصل نشود به آخر آن نون تاکید،یا نون نسوة
مثل،اِنَّ الله لا یغفر ان یُشرَک به
ولی اگر متصل شود به آخر آن،نون تاکید به صورت مباشر،مبنی بر فتحة میشود
مثل،لاضربَنَّ و لاضرِبَنْ.
توجه،منظور از مباشر اتصال نون است به لام الفعل بدون هیچ فاصلی( چه فاصل ظاهری،چه مقدر)
ولی اگر اتصال غیر مباشر باشد یعنی بین فعل و نون تاکید فاصلی بیاید فعل مضارع معرب است.
فاصل بر دو قسم است.
۱.ظاهری، مثل الف اثنین مانند یَضْربانِّ
۲.تقدیری،مثل واو جمع و مثل یا مخاطبة
مانند،یضرِبُنَّ که واو در تقدیر است
و مانند یضربِنَّ که یا در تقدیر است.
و نیز اگر نون نسوة، متصل شود مباشرتا به فعل مضارع ،مبنی بر سکون میشود مثل،یضرِبْنَ،تضرِبْنَ.
###نکته####
زمانی کــه مضارع،مبنی شود،و سبقت بگیرد او را ناصبی یا جازمی،واجب است چنین بگویم،فعل مضارع،مبنی است محلا منصوب یا محلا مجزوم.
نکته،اگر فعل مضارع عطف شود به فعل مبنی،در محل نصب،فعل مضارع ای که عطف شده منصوب میشود.
مثلا ان یضرِبُنَّ زیدا و یَضْرِبَ عمرا
یضربُنَّ مبنی است و محلا منصوب ولی یضربَ معرب و منصوب است
(خلاصه صفحه،آخر ۶۸ تا پایان صفحه ۷۱)
@talcheslkotob
طلاب عزیز و سربازان خوش نام امام عصر توجه بفرمایید،
کانال زیر مختص به علاقمندان سیر و سلوک و مباحث عرفانی است
لطفا همراه ما باشید.
@seirosolok
طلاب عزیز و سربازان خوش نام امام عصر توجه بفرمایید،
کانال زیر مختص به علاقمندان سیر و سلوک و مباحث عرفانی است
لطفا همراه ما باشید.
@seirosolok
تلخیص الکتب.:
بسم الله الرحمن الرحیم.
النحو الوافی
زیادة و تفصیل.
الف.
۱.مثال اول،جاء هذا،هذا فاعل و محلا مرفوع است،یعنی اگر اسم معربی جای هذا بیاید لفظش مرفوع میگردد.
مثال دوم، اِنْ ضربتَ ضربتُ،ضربتَ و ضربـْتُ،محلا مجزوم هستند،یعنی اگر فعل مضارع معربی جای آن دو بیستد، لفظ آن مجزوم میشود،
پس اینکه علمای نحو میگویند محلا مرفوع یا محلا منصوب،مراد آنها از مـــحلا روشن شد.
۲.مثال اول،جاء موسی،موسی فاعل و تقدیر مرفوع
مثال دوم،یخشی زیدُ یَخشَیٰ،فعل مضارع و تقدیرا مرفوع است،
منظور از تقدیر این است که حرف آخر از کلمه نمیتواند حرکت بپذیرد
مثل حرف الف مطلاقا.
فرق اعراب تقدیری و محلی:در اعراب محلی تمام کلمه باعث این نوع اعراب شده ولی در اعراب تقدیری،آخر کلمه باعث این اعراب شده.
اختلاف نحوی ها،در نوع اعراب احدٍ در مثال
ما جائنی من احدٍ
اعراب۱.(مختار مصنف)احدٍ مجرور به من زائده مــحــــلا مرفوع،فاعل برای جائنی
اعراب۲.احد ٍ لفظا مجرور به مِن زائده ،تـــقــــــدیرا مرفوع
در موارد زیر اعراب محلی است.
۱.مبنیات
۲.جملات که محل از اعراب دارن(در جای خودشان بحث این جملات می آید)
۳.جملاتی که تاویل به مصدر رفته اند
عجبتُ مِن اَنْ یضربَک زیدا(یضربَ محلا مجرور است به مِن )
۴.اسم های مجرور به حرف جر زائد.
صفحه ۷۲تا آخر صفحه ۷۳
@talcheslkotob
بِسمِ اللهِ الرَحمنِ الرَحِیمِ.
النحو الوافی.
نکته بسیار مهم.
گاه آخر کلمه علامتی میگیرد که نمیشود آن را اعراب یا بناء،گویم.
مثل ضمه الناسُ در آیه شریفه،یا ایُها الناسُ.
کلمه ی ایُ منادای مبنی بر ضمه است که محل آن منصوب است، وهاء بعد از ایُ ، حرف تنبیه است و محلی از اعراب ندارد.
کلمه الناسُ،عطف بیان از ایُ است وضمه ی آن،به خاطر همسایگی با ایُها داده شده است،و این علامت نه علامت بناء است نه اعراب.
توجه
اشهر،در خصوص الناسُ این است که گفته شود اسمی است که محلی از اعراب ندارد،گرچه گفته شد نقش او عطف بیان است.
(توضیح بیشتر ان شا الله در جایگاه خودش)
سه خط آخر صفحه ی ۷۳.
@talcheslkotob
بسم الله الرحمن الرحیم.
❤️❤️❤️پیشاپیش،حلول ماه مبارک رمضان را محضر شما،تبریک عرض میکنم،ما را از دعاهایتان محروم نفرمایید.❤️❤️❤️.
النحو الوافی.
زیادة و تفصیل.
قسمت ب:نحوی ها،اسبابی را برای بناء و اعراب ذکر کرده اند،که اکثر آنها از نظر عباس حسن(مصنف کتاب شریف نحو وافی) پذیرفته نیست.
علت بناء فعل:فعل،معانی مختلفة، همچون فاعلیت مفعولیت و غیره را نمی پذیرد که در نتیجه،برای تمیزشان نیاز به اعراب باشد.
توجه ۱
فعل مضارع،چون شبیه اسم شده معرب شده است،یعنی چون معانی زائد بر اصل خودش گرفته معرب شده.
به مثال های زیر توجه کنید.
مثال ۱.لا تضربْ و تجلسْ در صورت جزم تجلس،زدن و نشستن،نهی شده،یعنی نزن و نشین.
مثال ۲.لا تضربْ زیدا و تجلسَ(جمع شدن و نشستن بـــــا هم،منع شده و منعی در جدا جدا انجام دادن هریک از جلوس و زدن نیست) یعنی در حالتی که نشستی نـــــزن،ولی زدن با حالت ایستاده،یا نشستن بدون زدن،منع نشده است.
مثال ۳.لا تضربْ زیدا و تجلسُ،نهی شده از زدن ولی،نشستن مباح است.
به آخر فعل تجلس علامتهای وارد شد،به همین جهت معانی تجلس،مختلف شد و از این جهت شبیه اسم شد و رنگ بوی اسم را گرفت و معرب شد،دقیقا مثل زید که با معنای فاعلی زیـــــــــدٌ میشود و با معنای مفعولی زیداً میشود.
اما فعل مضارع همراه نون تاکید،یا نون نسوة چون این نون ها از خصائص فعل هستند،فعل را به اصلش که مبنی بودن است بر میگردانند.
این توضیحات را عباس حسن قبول ندارد و علت اعراب و بنا را استعمال عرب میداند.
صفحه ی ۷۴ تا اول صفحه ی ۷۶.
@talcheslkotob
بسم الله الرحمن الرحیم.
.❤️❤️❤️حلول ماه مبارک رمضان مبارک❤️❤️❤️❤️.
النحو الوافی
نحویون معتقدند،بعضی از اسماء به خاطر شباهتشان به حرف،مبنی میشوند.
مثلا در سه کلمه (مَن) و (اَینَ) و (کَیْفَ)،که هر سه از اسماء استفهامند چنین میگویند.
کلمه مَن،اسمی است که اولا،دلالت میکند بر معنایی که غالبا آن معنا عاقل است و ثانیا،بر استفهامی دلالت میکند که آن استفهام از خارج لفظ او فهمیده میشود،
مثلا وقتی گفته میشود مَن عندَک،اصل
مثال،اَ مَن عندک بوده که اَ برای استفهام،و مَن برای معنایی غالبا عاقل(کسی) به کار برده میشود و هیچ وقت این اصل در کلام عرب نیامده،
و وقتی مَن همواره با همزه استفهام مقدر استعمال شده،بی نیاز شده از همزه مقدر و من این معنای همزه را متضمن شده،پس مَن شبیه به همزه استفهام شده و مبنی شده است.
اَیْنَ و کیفَ نیز مانند مَن هستند،یعنی متضمن همزه استفهام میشوند و در نتیجه شبیه به حرف و مبنی میشوند.
عباس حسن،علت حقیقی در اعراب و بناء را استعمالات عرب میداند و هیچ کدام از استدلال های بالا را قبول ندارد.
خلاصه صفحه ۷۸ تا آخر ۷۹
🙏ما را از دعاهایتان محروم نفرمایید🙏
@talcheslkotob
بسم الله الرحمن الرحیم.
النحو الوافی.
شباهت های اسم به حرف.
۱.شباهت وضعی.
۲.شباهت معنوی.
۳.شباهت استعمالی.
۴.شباهت افتقاری
۵.شباهت لفظی.
۱.شباهت وضعی،یعنی اسم اصلتا،یک حرفی یا دو حرفی وضع شده باشد،چنانچه وضع حروف چنین است،
مثل کَ و کُم که از ضمائر هستند.
۲.شباهت معنوی،اسم علاوه بر معنای مستقلش معنای غیر مستقلی را هم متضمن شود
مثل مَن استفهام که متضمن همزه استفهام میشود و معنای خودش غالبا کسی که است،یعنی غالبا بر معتای عاقلی دلالت دارد.
۳.شباهت استعمالی یعنی اسم مانند بعضی حروف،عامل باشد و معمول لفظی واقع نشود.
مثل اسماء افعال.
۴.شباهت افتقاری،یعنی اینکه اسم اصالتا نیازمند به جمله،
یا نائب از جمله باشد.
مثل مَن موصول که اصلتا نیار به جمله دارد و اَلْ موصله که اصالتا نیازمند به صفت صریح (اسم فاعال،اسم مفعول) است و این صفت صریح، نائب از جمله میشود.
۵.شباهت لفظی،یعنی اسم در لفظش شبیه حرف باشد،
مثل حاشای اسمی که شباهت لفظی دارد با حاشای حرفی،
یا مثل علیٰ اسمی که شباهت لفظی دارد با علیٰ حرفی.
عباس حسن مصنف کتاب نحو وافی قائل به هیچ کدام از این شباهت ها نیست و میفرماید،خیر در ترک کردن همه ی این شباهت ها ست.
🙏ما را از دعاهایتان محروم نفرمایید🙏
خلاصه صفحه آخر 79 تا آخر صفحه ۸۲
@talcheslkotob
بسم الله الرحمن الرحیم.
النحو الوافی.
ادامه بحث معرب و مبنی.
سابقا گفته شد اگر بین فعل مضارع و نون تاکید(چه خفیفه چه ثقیله)،فاصلی باشد،فعل مضارع معرب است و مبنی نمیشود.
فاصل بر دو قسم است.
۱.فاصل ظاهری،مثل یضربانِّ که بین فعل مضارع و نون تاکید الف مثنی فاصل شده است.
اصل یضربانِّ،یضربانِنَّ،بوده است،سپس اجتماع سه حرف زائد پیش آمده،که در چنین اجتماعی یکی از زوائد حذف میشود.
توجه،زائدی که حذف شده،نون علامت رفع است چون نمیتوانیم نون تاکیدی که به غرض تقویت و تاکید کلام آمده را حذف کنیم(اگر حذف کنیم غرض فهمیده نمیشود).وقتی نون عوض رفع را حذف کردیم،نون تاکید را مکسور میکنیم و حاصل میشود یضربانِّ.
۲.فاصل تقدیری.
مانند تضربُنَّ،که در اصل تضربُونَنَّ،نون رفع را حذف میکنیم چون سه حرف زائد از یک جنس با هم جمع شده اند،سپس التقاء ساکنین بین واو جمع و نون اول از نون مشدد پیش می آید که واو جمع حذف میشود و میشود یضربُنَّ.
یضربِنَّ نیز مانند یضربُنَّ است با این تفاوت که در یضرِبِنَّ یا مخاطبة حذف شده است.
توجه،اعراب هر سه مثال(یضربانِّ و یضربُنَّ و یضربِنَّ) تقدیری است.
بررسی دو آیه از خدای تعالی
۱.لَتُبْلَوُنَّ فی اموالکم و انفسکم
اصل تُبْلَوُنَّ،تُبْلَوُونَنَّ بوده است،سپس واو اول قلب به الف شده و به خاطر التقاء ساکنین حذف شده است،سپس نون رفع،حذف شده است،و حاصل شده تُبْلَونَّ،واو جمع،حذف نشد،بلکه متحرک شده به حرکت مناسبش که ضمه است.
۲.فَامَّا تَرَیِنَّ من البشر احدا.....
اصل تَرَیِنَّ،تَرَیِینَنَّ،سپس نون رفع حذف میشود،یا اولی قلب به الف و به خاطر التقاء ساکنین با یا دوم حذف میشود و سپس یا دوم مکسور میکنیم که نهایاتا میشود تَرَیِنَّ
سوال چرا در این دو آیه واو و یاء حذف نشدن بلکه متحرک به حرکت مناسب شدند.
جواب:چون علامتی قبل از آنها نبود تا دلالت بر وجود آنها کند.
خلاصه آخر صفحه ۸۲ تا آخر صفحه ۸۵
@talcheslkotob