eitaa logo
تَلواسه:)
559 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
225 ویدیو
32 فایل
بسیج دانشجویی پردیس الزهرا (س) دانشگاه فرهنگیان استان سمنان ارتباط با ما: @talvase_admin لینک ناشناس: https://gkite.ir/es/10300968
مشاهده در ایتا
دانلود
💠بازدید میدانی پیشرفت از بزرگ‌ترین کارخانه کاشی استان سمنان که پس از ده سال رکود در دولت شهیدرییسی🌹 به چرخه ی تولید بازگشت ... 🔸فرصت آشنایی شما دانشجویان با مشکلات حوزه صنعت ☘️شرکت برای عموم دانشجویان آزاد است . ظرفیت این بازدید محدود می باشد. 🔸زمان : ساعت 16:30 چهارشنبه 13 تیرماه 1403 🔸مکان حرکت : میدان مطهری شهر سمنان مدت برنامه تنها دوساعت 🔻باتوجه به ظرفیت محدود بازدید، اولویت با 25 نفر اولی هست که در سامانه ثبت نام کنند، با تکمیل ظرفیت دیگر امکان ثبت نام نمی باشد . 🔹لینک رزرو بازدید : https://survey.porsline.ir/s/6FvROuC
🌹ا﷽ا🌹 کربلا مدیون یک زن بود اگر امروز هست قدس را مانند "زینب" کربلایی می‌کنیم 🕌 آغاز ثبت‌نام کاروان دانشجویی اربعین‌‌‌‌‌‌ "هیئت ابناءالحسین علیه‌السلام" ✔️ویژه خواهران (شهرستان سمنان) 🗓زمان سفر : ۲۴ مرداد الی ۲ شهریور ماه ۱۴۰۳ 💰هزینه ثبت‌نام : ۵ میلیون تومان ( با امکان واریز اقساطی ) 👤پشتیانی در پیام‌رسان های ایتا ، روبیکا و تلگرام : ‌‌‌ 🆔️ @abna_admin1403 📆مهلت ثبت‌نام : تا ۲۸ تیر ماه ▪️به دلیل ظرفیت محدودِ کاروان‌ ، اولویت با عزیزانی ست که زودتر ثبت‌نام کنند. ▪️لینک ثبت‌نام: https://formafzar.com/form/58b2e 🆔️ @abna_heyat 🆔️ @l_ssadigh
🖤| به دل سپرده‌ام ای نانجیب در سختی بگو حسین و نجیبانه استقامت کن... @bdf_semnan
🔺فراخوان دریافت و انتشار آثار ادبی برتر 📢 💠کانون قرآن و عترت دانشگاه حضرت معصومه (س)، با همراهی جمعی از کانون‌های فرهنگی سراسر کشور در نظر دارد به‌منظور کشف و شناسایی استعدادهای ادبی دانشجویان در زمینه‌های ▪️شعر ▪️نثر ▪️دل‌نوشته ▪️داستان‌نویسی (کوتاه/ بلند) ▪️خاطره‌نویسی ▪️و ... (سایر نگاشته‌های ادبی مرتبط) آثار دانشجویان را گردآوری و پس از ارزیابی و احراز عدم هرگونه تخلف، رونوشت، سرقت ادبی و ...، در کتابچه‌ای تحت عنوان "نبض قلم" چاپ و منتشر نماید. 🎁 همچنین به آثار برتر، جوایز نفیسی نیز اهداء خواهد شد. 🔹 محتوای این دوره از فراخوان، تحت عنوان "سرّ نی" و با محوریت ایام عزای سیدالشهداء، امام حسین (ع)، ماه محرم و اربعین حسینی خواهد بود. محتوای دوره‌های بعد، با توجه به مناسبت‌های آیینی و غیره انتخاب خواهد شد. 🔸علاقمندان جهت ارسال اثر و کسب اطلاعات بیشتر می‌توانند به آیدی @ در پیامرسان ایتا مراجعه نمایند. ⏰مهلت ارسال آثار: تا پایان ماه صفر 📌آیدی ارسال آثار : @A_Jalalipour ❗️این فراخوان مختص دانشجویان دانشگاه‌ حضرت معصومه (س) و سایر دانشگاه‌های همکار می‌باشد.❗️ @adabpardis
حنجره معصوم: علی اصغر(علیه السلام) عصر عاشوراست. هیچ کس نیست: نه عباس، نه بربر، نه عابس، نه اکبر و قاسم و نه هیچ یار و همراهی دیگر. سید الشهدا (علیه السلام) به یاری خواهی فریاد می زند: «آیا کسی هست برای خدا یاورمان باشد؟ آیا یاوری هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟» صدای گریه اصغر در خیمه اوج می گیرد؛ یعنی من هستم یعنی هنوز آخرین سرباز در خیمه است! امام به سمت خیام می آیند و می فرمایند: «خواهرم، شیرخوار را بیاورید.» سپس در مقابل سپاه می ایستند و علی اصغر را بر فراز دست می گیرند. یعنی ممکن است به خاطر علی، از سنگستان دلها چشمه کوچک عاطفه ای بجوشد؟! صدای امام در میدان می پیچد: «آخر گناه این کودک چیست؟ کدامین شما را آزرده است؟! اگر به من رحم نمی کنید به کودک رحم کنید!» عمربن سعد نگران و هراسان است و حرمله زانو می زند و تیر رها می شود. فواره گلوی اصغر می جوشد و خون در مشت حسین (علیه السلام) به آسمان افشانده می شود. @bdf_semnan
شیخ شهید: حبیب بن مظاهر سید الشهدا (علیه السلام) آخرین پرچمی را که بعد از تقسیم پرچم ها در کف داشتند، به شوق برداشتند و فرمودند:« آن که باید این پرچم ار در کف داشته باشد، می رسد!» سردار پیر از راه رسید تا در فردای عاشورا فرمانده جناح چپ سپاه حسین باشد. روز عاشورا امام حبیب را به فرماندهی جناح چپ گماشتند و هنگام اذان ظهر به او فرمودند: «ای حبیب، از دشمن فرصتی بخواه تا نماز بخوانیم.» حبیب از لشکر عمر سعد درنگ خواست؛ ولی حصین بن تمیم فریاد زد: « نماز شما پذیرفته نیست.» حبیب خشمگین پاسخ داد:« نماز از آل رسول قبول نیست و از شما پذیرفته است؟!» حصین تیغ کشید و راهی میدان شد. حبیب نیز اذن از میدان گرفت و بر دشمن چیره شد؛ ولی دیگران به کمک حصین آمدند و دیری نپایید که سر پیرمرد اصحاب به دنبال اسب، در میدان طواف می کرد.امام بالای پیکر حبیب آمدند و چنین فرمودند: « ای حبیب، خدا برکتت داد! چه گزیده مردی بودی؛ هر شب را به سپیده می رساندی و آغاز قرآن را به پایان». @bdf_semnan
ستاره ای بر سینه خورشید: عبدالله بن حسن(ع) عبدالله فرزند امام مجتبی (علیه السلام) کودکی یازده ساله بود و روز عاشورا  در خیمه گاه با زنان به سر می برد. امام حسین (علیه السلام) از شدت جراحات بر زمین افتاده بودند و در محاصره دشمن بودند  که عبدالله از خیمه بیرون دوید و شتابان به  جانب امام رفت. سید الشهدا (علیه السلام) به حضرت زینب (سلام الله علیها) فرمودند: «خواهرم ! او را نگه دارید.» عبدالله در حالی که زینب او را گرفته بود، فریاد زد: «سوگند به خدا زا عمویم جدا نمی شوم!» . سپس به سختی از دستان عمه اش زینب جدا شد و به میدان رفت. هنگامی که ابجربن کعب شمشیر خود را به سوی امام پائین آورد. عبدالله فریاد زد: «ای ناپاک زاده، وای بر تو!  می خواهی عمویم را بکشی؟!»  این را که گفت دستش را پیش آورد تا ضربه را از امام دور کند ولی دست مبارکش تا پوست قطع شد . فریاد عبدالله به «وامتاه» بلند شد. امام او را به سینه چسبانیدند و فرمودند : « ای فرزند برادرم! بر آنچه به تو رسیده است، صبر کن و آن را حساب خیر بگذار.» سرانجام عبدالله در آغوش امام حسین (علیه السلام) به دست حرمله به شهادت رسید. @bdf_semnan
رحمت بر آن کسی که به من یاد داد و گفت وا کن دو لب به جنون و بگو حسین (ع)! @bdf_semnan
نوجوان کربلا: قاسم بن الحسن (علیه السلام) قاسم نوجوانی نابالغ بود. به همین دلیل امام موافقت نمی کردند به میدان نبرد برود؛ اما سرانجام با اصرار زیاد اجازه جهاد گرفت. حمید بن مسلم می گوید: نوجوانی چون پاره ماه در وسط میدان کربلا برای مبارزه طلوع کرد. او پیش می رفت و شمشیر می زد که ناگاه بند کفشش پاره شد. قاسم ایستاد تا بند کفشش را محکم کند؛ یعنی جمعیت فراوان سپاه دشمن، جرات پیش آمدن برای مبارزه را نداشت و قاسم، آن هزار جنگنده را به حقیقت بی اعتنا می نگریست! در گرماگرم نبرد، ناگهان ضربه ای به فرق مبارک قاسم خورد که در اثر آن با صورت به زمین خورد و فریاد برآورد؛ «عموجان» امام حسین (علیه السلام) به سرعت خود را به قاسم رساند. زمان اندکی گذشت و گرد و غبار فرو نشست. قاسم پاهایش را به زمین می سایید و در حال پر کشیدن به ملکوت اعلی بود. پس از شهادت این نوجوان، سیدالشهدا (علیه السلام) فرمودند: « بر عمویت سخت است که او را بخوانی و پاسخت نگوید یا پاسخت دهد ، اما آن پاسخ، تو را نفعی نرساند!» @bdf_semnan
زخمی باران سنگ: عابس بن ابی شبیب شاکری عابس بن ابی شبیب شاکری، پیک مسلم بن عقیل بود که خبر بیعت مردم کوفه را به سید الشهدا (علیه السلام) در مکه رساند. روز عاشورا هنگامی که عازم میدان شد. به حضور امام رسید و گفت: « در این زمین و زمان، هیچ کس نزد من محبوبتر از تو نیست. اگر گران بهاتر از خون داشتم تا تقدیم راهت کنم. دریغ نمی ورزیدم.» عابس روانه میدان شد و دلیرانه شمشیر از نیام کشید. یکی از کوفیان فریاد زد: «به خدا سوگند هرکس به نبرد او رود، جان بر سر این کار نهاده است!» عابس مبارز می طلبید و هیچ کس جرئت مقابله نداشت که عمر سعد فریاد زد : سنگ بارانش کنید!» زیربارش تیر و سنگ، ناگهان عابس کلاه خود از سر برافکند، زره از تن بیرون کشید و بر سپاه حمله برد. به هر سو هجوم می برد، از مقابلش می گریختند. سپاهیان از همه طرف محاصره اش کردند. با اصابت سنگ ها و تیرها خون از بدن عابس می چکید. سرانجام بدن خونین عابس بر زمین افتاد. لحظه ای بعد، سر عابس، با محاسن سپید خون رنگ، در دست ها می چرخید. @bdf_semnan