1_8272449.mp3
1.48M
#دعای_ربّنا
با صدای زیبا و ملکوتی قاری نوجوان #سیدعلیرضاموسوی...
لحظه های افطار #دعای_فرج فراموش نشود😍
@Tamonji
♥️ #کلیپ_صوت_مهدوی #نشر_دهید
🔅🌸🔅
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج ️
1_8127189.mp3
4.58M
✅ #ادعیه
✳️ #دعای_سحر
باصدای #استادموسوسی_قهار
التماس دعای #فرج
❤️ای لشکر صاحب زمان آماده باش آماده ❤️
اذان صبح به افق تهران 4:16 دقیقه
1_8633296.mp3
9.18M
🔵نکات اخلاقی،سیاسی،فرهنگی و اجتماعی #جزء_سوم قرآن کریم
🌺فوق العاده زیبا و تاثیر گذار
📚 #انس_با_قرآن
🎤 #استاد_پورآقایی
#مهدویت
#منجی_خواهی_در_قرآن
در طول تاریخ، مردم برای رهایی از بلاها، ظهورِ “نجات دهنده ای” را انتظار می کشیدند!
💥مانند نجاتِ نوح از غرق شدن در طوفان!
💥نجات لوط از شهری پر از مردم آلوده!
💥نجات بنی اسرائیل از فرعونیان!
☄این شد که خدا، مردمی با زندگی ناپاک را از گردونه تاریخ، حذف کرد؛
✔️تکذیب کنندگانِ نوح، نابود شدند!
✔️اهالی شهر (قوم لوط) باصاعقه ای سوزانده شدند!
✔️نیز غرق شدنِ فرعونیان در نیل…
لذا این فریادِ منتظران که «أینَ هادِمُ أبنیَهِ الشِّرکِ وَ النّفاق» ریشه ی قرآنی دارد…
📚 شعراء۱۶۹، یونس۷۳، انبیاء۷۱، بقره۴۹
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
هدایت شده از م خالقی
@tamonji-ترتیل جزء۴ منشاوی.mp3
7.86M
هدایت شده از م خالقی
@tamonji-ترجمه جزء۴.mp3
6.39M
✅ #مهدویت
❣ياران امام زمان عج چند دسته اند؛
🌟دسته اي از آنان ياران خاص و #ستاد_فرماندهي آن حضرت هستند كه تعدادشان 313 نفر است و همانها هستند كه قرآن كريم در آيه 8 سوره هود از آنان به عنوان « امت معدوده » ياد مي كند .
💫هرگاه زمان ظهور برسد ، خداوند اين افراد را در اندك زماني در مكه ظاهر مي سازد و بدون حضور اينان قيام شروع نمي شود .
🌟دسته دوم از ياران حضرت كه پس از جمع آمدن پرچمداران و ستاد فرماندهي به ياري ايشان مي آيند طبق روايات 10 يا 12 هزار نفرند .وقتي اين حلقه كامل شد ، #حركت و #قيام ، آغاز مي شود .
🌟دسته سوم از ياران ، #مومناني هستند كه پس از شروع قيام به آنان مي پيوندند و لحظه لحظه بر تعدادشان افزوده مي شود .
❣ اللهم عجل لوليک الفرج❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ندیده عاشق #امام_زمان_عج شویم
✅ #استادرائفی_پور
💠الان امام زمان(عج)بیاد میتونیم جونشون حفظ کنیم⁉️
#تلنگر_مهم
#کلیپ_صوت_مهدوی 👆
@Tamonji
🌾 #سلام_امام_زمانم
ســحــر ســجــاده ات راچــون گــشــودے
و بــا مــعــبــود خــودخــلــوت نــمــودے
وخــوانــدے خــالــقــت را عــاشــقــانــہ
و اشــڪــے هدیــہ ڪــردے دانــہ دانــہ
دعــا بــہر حــزیــن و مــبــتــلــا ڪــنــ
تــورا جــان عــلــے مــا را دعــا ڪــنــ
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
✅ #طب_ایرانی_اسلامی
🔘روزه دارانی که دچار معده درد میشوند در افطار و سحر چه بخورند؟
✍سحر ؛ مقداری ترنجبین و خاکشیر مخلوط کرده و بنوشید
✍افطار ؛ یک لیوان عرق نعناع با نبات یا عسل میل کنید
#نشر_دهید
🔅🌸🔅
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
تامنجی(مهدی باوران )
🌴 eitaa.com/joinchat/1780350978C2dc599a6b7
🌹 #دلنوشته #دعای_فرج 👆
❣ #السلام_علیک_یا_صاحب_الزمان
عهد بَستَم نفَسَم باشے و
من باشم و تُو...
اے ڪہ بے تو نفَسَم تَنگ و
دلَم تَنگ اَست بیا
اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیّکَ الفَرَج
🌹
@Tamonji
1_8842983.mp3
9.29M
✅ #ماه_قرآن #رمضان_الکریم
🔵نکات اخلاقی،سیاسی،فرهنگی و اجتماعی
#جزء_چهارم قرآن کریم
💥فوق العاده زیبا و تکان دهنده
📚 #انس_با_قرآن
🎤 #استاد_پورآقایی
☀🌸 #مهدویت
🌾
📚 #مکیال_المکارم (1)
📜بخش اول:شناختن امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ؛ 1⃣
💠وجوب شناخت ؛👇
✨شناختن امام زمان صلوات اللَّه عليه واجب است ؛ ايمان بدون #شناخت_امام_زمان_عج تحقق نمى پذيرد؛ بر اين مطلب هم دليلى عقلى هست و هم دليل نقلى.
🔹1- دليل عقلى ؛(الف)👇
◀️ علّتها و فلسفه هايى كه براى ضرورت و لزوم وجود پيامبر گفته اند، همان علّتها براى ضرورت وجود جانشين و وصىّ پيغمبر نيز صادق است، كه پس از وفات آن حضرت لازم است بوده باشد تا مردم به جانشين پيغمبر در شئون مختلف زندگى خود مراجعه كنند، همانگونه كه به پيغمبر مراجعه مى كردند، پس بر خداوند متعال واجب است كه او را نصب فرمايد، و بر مردم نيز واجب است آن امام را بشناسند، زيرا كه پيروى كردن بدون معرفت و شناخت امكان ندارد.
💢اگر كسى اشكال كند كه: علّت برانگيختن پيغمبر با اين مورد فرق مى كند، زيرا كه مردم در امور معاش و شئون زندگى مادى و جنبه هاى اخروى و امور مربوط به معاد، به پيغمبر نيازمندند تا از جانب خداوند قانونى براى آنان بياورد و مطابق آن عمل نمايند، و چون پيغمبر آنچه مورد نياز مردم است را براى آنان آورد و قواعد و احكامى برايشان بيان فرمود و مردم آنها را شناختند و عمل كردند ديگر نياز برطرف مى شود، و براى بيان و آموزش قواعد و احكام دين وجود علماء و كتابهاى مربوطه بسنده است، پس وجود وصىّ و جانشين پيغمبر لازم نيست!.
📖در جواب مى گوييم: اين اشكال به چند جهت نادرست است:
🔹اول :
🌼پيغمبر قواعد را به طور كلّى بيان فرموده و دستورات دين را به مقدار مورد نياز عموم در آن زمان تشريح كرده است، و اين مطلب براى كسانى كه به احاديث پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم مراجعه كنند واضح است، بنابراين احتياج مردم با آن مقدار از بيان برطرف نشده بلكه پاره اى از مسائل حتى بر علما و دانشمندان بزرگ پوشيده مى ماند - تا چه رسد به ديگران - پس افراد بشر از وجود امام و پيشواى معصوم ناگزير هستند تا به او مراجعه كنند، و مطالب مورد نياز خويش را از او بياموزند.
↙️البته ترديدى نيست كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم تمام احكام و علوم را به وصىّ خود سپرده كه پس از آن حضرت رهبرى مردم را - از طرف خداوند - به عهده داشته است، و هر امامى به امام بعد از خودش سپرده تا اينكه نوبت به امام زمان ما - عجل اللَّه تعالى فرجه - رسيده است.
#ادامه_دارد
〰〰〰〰〰〰〰
📗منبع: کتاب مکیال المکارم ، ج 1 ، بخش اول ؛
@Tamonji-ترتیل جزء۵-منشاوی.mp3
7.22M
#رمضان_الکریم #ماه_قرآن
💠ختم روزانه کلام الله مجید
#جزء_پنجم_قرآن
💠با تلاوت #استادصدیق_منشاوی
حجم: ۶/۸مگابایت
🌴تامنجی☀مهدی باوران🌴
📚 #داستان #دو_مدافع #قسمت نهم1⃣ _اسماء❓❓ بلہ❓❓❓❓ گل هارو جا گذاشتے برات آوردمشوݧ اے واے آره خیلے
2⃣ادامه #قسمت نهم
داستان #عاشقانه #دو_مدافع
_همیشہ ترس از دست دادنشو داشتم....
براے همیـݧ میترسیدم کہ اگہ بہ خوانوادم بگم مخالفت کنـݧ
ولے رامیـݧ درک نمیکرد.....
بهم میگفت دیگہ طاقت نداره....
دوس داره هرچہ زودتر منو بدست بیاره تا همیشہ و همہ جا باهم باشیم.
_بهم میگفت کہ هر جور شده باید خوانوادمو راضے کنم چوݧ بدوݧ مـݧ نمیتونہ زندگے کنہ.
چند وقت گذشت اصرار هاے رامیـݧ و حرفایے کہ میزد باعث شد جرأت گفتـݧ قضیہ رامیـݧ و پیدا کنم.
یہ روز کہ تو خونہ با ماماݧ تنها بودیم تصمیم گرفتم باهاش حرف بزنم.
_رفتم آشپزخونہ دوتا چایے ریختم گذاشتم تو سینے از اوݧ پولکے هاے زعفرانے هم ک ماماݧ دوست داشت گذاشتم و رفتم رومبل کناریش نشستم.
_با تعجب گفت:
بہ بہ اسماء خانم چہ عجب از اوݧ اتاقت دل کندے.
_چایے هم ک آوردے چیزے شده❓❓
چیزے میخواے❓❓
کنترل و برداشتم و تلوزیوݧ و روشـݧ کردم
با بیخیالے لم دادم ب مبل و گفتم وااااا ایـݧ چہ حرفیہ ماماݧ چے قراره بشہ❓
ناراحتے برم تو اتاقم.
ݧ
_مادر کجا❓چرا ناراحت میشے تو ک همش اتاقتے اردلانم ک همش یا بیرونہ یا دانشگاه حالا باز داداشتو میبینیم ولے تو چے یا دائم تو اتاقتے یا بیروݧ چیزے هم میگیم بهت مث الاݧ ناراحت میشے.
پوفے کردم و گفتم ماماݧ دوباره شروع نکـݧ.
_ماماݧ هم دیگہ چیرے نگفت
چند دیقہ بیـنموݧ با سکوت گذشت.
ماماݧ مشغول دیدݧ تلویزیوݧ بود
گفتم:
_مامان❓❓
-بلہ❓❓
_میخوام یہ چیزے بهت بگم
_خب بگو
_آخہ....
_آخه چے❓❓
_هیچے بیخیال
_ینے چے بگو ببینم چیشده جوݧ بہ لبم کردے.
_راستش.راستش دوستم مینا بود یہ داداش داره
_ماماݧ اخم کردو با جدیت گفت خب❓
_ازم خواستگارے کرده ماماݧ وایسا حرفامو گوش کـݧ بعد هرچے خواستے بگو گفتـݧ ایـݧ حرفا برام سختہ اما باید بگم اسمش رامیـنہ ۲۴سالشه و عکاسے میخونہ از نظر مالے هم وضعش خوبه منم هم
_تو چے اسماء❓
سرمو انداختم پاییـݧ و گفتم
_دوسش دارم
_ینے چے کہ دوسش دارے❓
تو الاݧ باید بہ فکر درست باشے حتما باهم بیروݧ هم رفتیـݧ میدونے اگہ بابات و اردلاݧ بفهمن چے میشہ❓❓❓
_اسماء تو معلوم هست دارے چیکار میکنے
از جام بلند شدم و با عصبانیت گفتم چیہ چرا شلوغش میکنے ینے حق ندارم واسہ آیندم خودم تصمیم بگیرم❓
_اخہ دخترم اوݧ خوانواده بہ ما نمیخورن اصلا ایـݧ جور ازدواج ها آخر و عاقبت نداره تو الاݧ باید بہ فکر درست باشے ناسلامتے کنور دارے
_ماماݧ بهانہ نیار چوݧ رامیـݧ و خانوادش مذهبے نیستن،چون مسفرتاشون مشهد و قم نیست چوݧ مثل شما انقد مذهبے نیستـݧ قبول نمیکنے یا چوݧ مثل اردلاݧ از صب تا شب تو بسیج نیست❓
_ایـنا چیہ میگے دختر❓خوانواده ها باید بہ هم بخور.....
حرفشو قطع کردم با عصبانیت گفتم ماماݧ تو نمیتونے منو منصرف کنـے ینے هیچ کسے نمیتونہ مـݧ خودم براے خودم تصمیم میگیرم ب هیچ کسے مربوط نیست..
_سیلے ماماݧ باعث شد سکوت کنم
دختره ے بے حیا خوب گوش کـݧ اسماء دیگہ ایـݧ حرفا رو ازت نمیشنوم فهمیدے
بدوݧ ایـݧ کہ جوابشو بدم رفتم اتاق و در و محکم کوبیدم
_بغضم گرفت رفتم جلوے آینہ دماغم داشت خوݧ میومد بغضم ترکید نمیدونم براے سیلے کہ خوردم داشتم گریہ میکردم یا بخاطر مخالفت ماماݧ
انقد گریہ کردم کہ خوابم برد فردا که بیدارشدم دیدم ساعت ۱۲ ظهره و مـݧ خواب موندم.
ماماݧ حتے براے شام هم بیدارم نکرده بود
گوشیمو نگاه کردم 10 تا میسکال و پیام از رامیـݧ داشتم
_بهش زنگ زدم تا صداشو شنیدم زدم زیر گریہ
ازم پرسید چیشده❓
نمیتونستم جوابشو بدم گفت آماده شو تا نیم ساعت دیگہ میام سر خیابونتوݧ
از اتاق رفتم بیروݧ هیچ کسے نبود ماماݧ برام یادداشت هم نذاشتہ بود
رفتم دست و صورتم و شستم و آماده شدم انقد گریہ کرده بودم چشام پف کرده بود قرمز شده بود
_رفتم سر خیابوݧ و منتظر رامیـݧ شدم
۵ دیقہ بعد رامیـݧ رسید....
◀ادامـــــہ دارد......
🌸 @tamonji
📚 #داستان 1⃣
#دو_مدافع❤
#قسمت دهم
_۵دیقہ بعد رامین رسید...
سوار ماشین شدم بدون اینکہ حرفے بزنہ حرکت کرد.
_نگاهش نمیکردم به صندلے تکیہ داده بودم بیرونو نگاه میکردم همش صداے سیلے و حرفاے مامان تو گوشم میپیچید
باورم نمیشد.
اون من بودم کہ با مامان اونطورے حرف زدم❓❓❓
واے کہ چقدر بد شده بودم
_باصداے بوق ماشین بہ خودم اومدم
رامیـن و نگاه کردم چهرش خیلے آشفتہ بود خستگے رو تو صورتش میدیدم چشماش قرمز بود مث این کہ دیشب نخوابیده بود
دستے بہ موهاش کشید و آهی ازتہ دل
دلم آتیش گرفت آشوب بودم طاقت دیدن رامیـن و تو اون وضعیت نداشتم
_ناخودآگاه قطره اشکی از چشمام سرازیر شد
رامیـن نگام کرد چشماش پر از اشک بود ولے با جدیت گفت:
اسماء نبینم دیگہ اشک و تو چشمات
اشکمو پاک کردم و گفتم:پس چرا خودت....
حرفمو قطع کرد و گفت بخاطر بیخوابے دیشبہ
بیخوابے❓چرا❓
_آره نگرانت بودم خوابم نبرد
جلوے یہ کافے شاپ نگہ داشت
رفتیم داخل و نشستیم
سرشو گذاشت رو میز و هیچے نگفت
چند دیقہ گذشت سرشو آورد بالا نگاه کرد تو چشام و گفت:
_اسماء نمیخواے حرف بزنے
چرا میخوام
خوب منتظرم
رامیـن مامان مخالفت کرد دیشب باهم بحثمون شد خیلے باهاش بد حرف زدم اونقدرے که...
اونقدرے که چی اسماء❓
اونقدرے که فقط با سیلے ساکتم کرد دیشب انقدر گریہ کردم که خوابم برد و نفهمیدم زنگ زدے
_پوفے کرد و گفت مُردم از نگرانے
اما حال خرابش بخاطر چیز دیگہ بود
ترجیح دادم چیزے نگم و ازش نپرسم
اون روز تا قبل از تاریکے هوا باهم بودیم همش بهم میگفت که همه چے درست میشہ و غصہ نخورم
چند بار دیگہ هم با مامان حرف زدم اما هر بار بدتر از دفہ ے قبل بحثمون میشد و مامان با قاطعیت مخالفت میکرد
_اون روز ها حالم بد بود دائم یا خواب بودم یا بیرون حال و حوصلہ ے درس و مدرسہ هم نداشتم
میل بہ غذا هم نداشتم خیلے ضعیف و لاغر شده بودم
_روزهایے ک میگذشت تکرارے بود در حدے که میشد پیش بینیش کرد
رامیـن هم دست کمے از من نداشت ولے همچنان بر تصمیمش اصرار میکرد و حتے تو شرایطے که داشتم باز ازم میخواست با خانوادم حرف بزنم
اوایل دے بود امتحانات ترمم شروع شده بود
یہ روز رامیـن بهم زنگ زد و گفت باید همو ببینیم ولے نیومد دنبالم بهم گفت بیا همون پارکے که همیشہ میریم
_تعجب کردم اولین دفہ بود کہ نیومد دنبالم لحنش هم خیلے جدے بود نگران شدم سریع آماده شدم و رفتم
رو نمیکت نشستہ بود خیلے داغون بود...
◀️ ادامـه داستان⬇️⬇️⬇️
کانال مهدی باوران
@tamonji
@Tamonji-جهان آرا.mp3
7.72M