eitaa logo
🇮🇷تنها مسیریهای استان بوشهر🇮🇷
919 دنبال‌کننده
7هزار عکس
4.1هزار ویدیو
25 فایل
✵🍃🌸﷽🌼🍃✵ به تنهامسیر آرامش خوش آمدید. "تنهامسیر" جایی برای رسیدن به زندگی عالمانه و مومنانه همراه با لذت بندگی. http://eitaa.com/joinchat/63963136Ca672116ed5 ارتباط با بخش مشاوران: @MoshaverTM ارتباط با ادمین : @Ya_zahraa7
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷تنها مسیریهای استان بوشهر🇮🇷
🔸 اعمال و آداب شب «لیلةالرغائب» ✅ اولین شب جمعه ماه #رجب ، به نام «لیلةالرغائب» نام دارد که پیامبر(
☢ در مورد این نکته رو باید دقت کرد که نام این شب، شب آرزوها نیست بلکه شب رغبت هاست. ✅ اگه بخوایم به زبان تنهامسیری خودمون بگیم امشب شبی هست که ما باید از خدا بخوایم که علاقه به "عمیق ترین تمایلات" رو در وجود ما قرار بده. مشکل اصلی ما اینه که معمولا علاقه های عمیق خودمون رو نمیشناسیم یا اگه بشناسیم به اندازه کافی برای رسیدن بهشون انگیزه نداریم ⭕️ و اینا باعث میشه که معمولا جرات "عبور از علاقه های سطحی" رو نداشته باشیم.... اینطوری میشه یه مقدار به اهمیت این شب پی برد. ┅═❈🍃🌸🍃❈═┅ @Tanhamasir_vushehr
🔰سلام خدای مهربان مهربانم است و باز من آمده‌ام شب زیبای شنیده‌ام امشب ملائک به زمین می‌آیند و باید امشب را دریافت شبی که دعاها مستجاب است من هم آرزوها دارم گفته اند آرزو بر جوانان عیب نیست تازه جوان نیستم اما دلم آرزو زیاد دارد آرزوهایی از چند جنس متفاوت : ⏬ 💚❤️همسایه ما قلبش درد می کند قلب درد او از جنس گرفتگی عروق نیست بنده خدا مرض دل دارد و همسرش از خیانت‌های زیاد او اشک در چشم و دندان به جگر گرفته آرزو می کنم از مرض قلبش نجات پیدا کند و قلبش از غیر خالی گردد 📿یکی از عزیزانم هم گرسنه است نه اینکه شکمش گرسنه باشد، نه روحش گرسنه است مدت‌هاست نمازش قضا می‌شود و سر به سجده ندارد آرزو می کنم از گرسنگی رها شود و سیراب لذت بندگی گردد 💸از اقوام نزدیکم به شدت فقیر است فقر دنیا ندارد خدا رو شکر اما فقیر است، چرا که ولی ندارد امام ندارد صاحب ندارد آرزو می کنم از این فقر نجات یابد او هم صاحب خودش را بیابد و با ولایت اعمالش را مارک دار کند 💄زنی را هم می شناسم که بی پناه است شوهر و پدر و برادر دارد اما پناه ندارد پناه ندارد که برای پناهنده شدن خودش را به هر شکلی در می آورد آرزو می کنم پناه اصلی را بیابد و دلش آرام گیرد تا مجبور نباشد خود را به هر شکلی درآورده و به غیر پناه برد 👁مسئولی را می شناسم که نابیناست چشم دارد اما نمی بیند نه مردم را و نه خدای مردم را آرزو می کنم چشمهایش بینا شود 🚶‍♂یکی را می شناسم پا ندارد پای رفتن به راه راست 🤝 یکی را می شناسم دست ندارد دست انجام کار خدا یکی را می شناسم ... خدایا دست و پا و چشم و قلب و پناه بنده هایت باش وگرنه ما غرق آرزوهای دنیایی خود می شویم 😔 ✨آرزوهای زیادی دارم که اگر بگویم صبح خواهد شد اما... یک آرزوی بزرگ دارم عاشقم که معشوق گم کرده ام صیدم که صیاد فراموشم کرده بی کسی هستم که همه کس زندگیم را نمی یابم آرزو می کنم به حق امشب که نشانی از یوسف زهرا به دستم برسد نه!!! او پیداست و من گم شده ام آرزو می کنم پیدا شوم 🤲🏻 آمین یا رب العالمین. @Tanhamasir_bushehr
🇮🇷تنها مسیریهای استان بوشهر🇮🇷
🔰سلام خدای مهربان مهربانم #لیله_الرغائب است و باز من آمده‌ام شب زیبای #ماه_رجب شنیده‌ام امشب ملا
خدایا به حق این شب همه تنهامسیری‌ها را به سفره یوسف زهرا سلام الله علیه مهمان کن آرزوهایشان را مستجاب و دل‌هایشان را پر امید بفرما 💠همه رنج‌هایشان رنج مفید همه انتخاب‌هایشان تمایلات پنهان همه زندگیشان غرق لذت بندگی و سربلند از امتحانات الهی بگردان آمین یا رب العالمین 🤲🏻
❎ لیلة‌ الرغائب به معنای شب آرزوها نیست! ✅ بلکه به معنای شب رغبت‌هاست، یعنی از خدا بخواهید رغبت‌های یک سال شما را هدایت و اصلاح کند. 🔸فَاستبقوا الخیرات شویم. بالاترین خیرات زمینه‌ سازی ظهور مولاست ، که باید بـه سمتش سبقت بگیریم. ✍ آیت الله جوادی آملی @Tanhamasir_bushehr
4.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رابطه ی وجودی با الله ، چهارده معصوم و آقا امام زمان علیه السلام @Tanhamasir_bushehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┄❁بِـسْـم‌‌ِاللّٰه‌ِالࢪَّحمن‌ِالࢪَّحیمْ❁┄• سلام سلام و صد سلام خدمت شما عزیزان 😊 صبح زیبای آدینه تون بخیر و نیکی 🌹☺️ ان شاءالله که هر کجای ایران زمین هستید حالتون خوب و احوالتون خوبتر باشه💖 و کنار خانواده آدینه‌ای سرشار از ملودیهای شاد و دلنشین پیش رو داشته باشید👌 نوش جانتون توفیقات بندگی در این ماه عزیز و پر برکت 😊 مارو هم از دعای خیرتون محروم نفرمایید ┅═❈🍃🌸🍃❈═┅ @Tanhamasir_bushehr
🇮🇷تنها مسیریهای استان بوشهر🇮🇷
#عبور_از_لذتهای_پست 30 🔶ما میخوایم به جایی برسیم که دیگه ما نباشیم و همگی او بشیم....💗 🔰برای رسید
31 🔶 " ترکِ لذّت(لذت پست) "🔶 🔰رنجِ ترکِ لذت،اگر چه سخت هست اما وقتی واردش میشی و شروع میکنی برخی لذت های حرام رو ترک کنی :👇 آروم آروم میبینی انگار زیاد هم سخت نیست! 😊 انگار خیلی شیرین هم هست😌 🌸⭕️🌸 ☘در بلا هم میچشم لذاتِ او ماتِ اویم ماتِ اویم ماتِ او.... ➖یه مدت که شروع میکنی به مبارزه با هواهای نفسانیت↓ 👈احساس میکنی که "در آغوشِ خداوند متعال" وارد شدی...😍 32 🔶 اونوقت میبینی که خدا ، از مامان ها هم مهربون تره💓 زندگیت میشه سراسر لذت!! 💙راه میری لذت میبری!! 💚غذا میخوری لذت میبری!! 💜سکوت میکنی لذت میبری!! 💛حرف میزنی لذت میبری!! ""همش میشه لذت....""😌 🌺💓🌹 حیفه که این همه لذت رو تجربه نکنی.... 💎وقتی خداوند به انسان نگاه کنه، تک تکِ لحظات زندگیش میشه لذت بردن ➖فقط ما باید خیلی مراقب باشیم که از " نگاهِ خدا " نیفتیم....😓 @Tanhamasir_bushehr
3.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 زمانه لیاقت ندارد ظهور بکند تو چرا باید محروم باشی؟! ‌‎‌‌‌‎‌ @Tanhamasir_bushehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⤴️⤴️⤴️ ✅ همان لحظه ماجرا را نشان دادند. در دهه هشتاد و بعد از نابودی صدام بنده چندین بار توفیق یافتم که به سفر کربلا بروم. در یکی از این سفرها یک پیرمرد کر و لال در کاروان ما بود. مدیر کاروان به من گفت: میتوانی این پیرمرد را مراقبت کنی و همراه او باشی؟ من هم مثل خیلی های دیگر دوست داشتم تنها به حرم بروم و با مولای خود خلوت داشته باشم اما با اکراه قبول کردم. کار از آنچه فکر میکردم سخت تر بود. این پیرمرد هوش و حواس حسابی نداشت. او را کاملا مراقبت میکردم. اگر لحظه ای او را رها میکردم گم میشد. ☂خلاصه تمام سفر کربلای ما تحت الشعاع حضور این پیرمرد شد. این پیر مرد هر روز با من به حرم می آمد و برمیگشت. حضور قلب من کم شده بود. چون باید مراقب پیرمرد می بودم. روز آخر قصد خرید یک لباس داشت. فروشنده وقتی فهمیدکه او متوجه نمیشود، قیمت را چند برابر گفت.من جلو آمدم و گفتم: چی داری میگی؟ این آقا زائر مولاست. چرا اینطوری قیمت میدی؟ این لباس قیمتش خیلی کمتره. خلاصه اینکه من لباس را خیلی ارزانتر برای پیرمرد خریدم. باهم از مغازه بیرون آمدیم. من عصبانی و پیرمرد خوشحال بود. با خودم گفتم: عجب دردسری برای خودمون درست کردیم. این دفعه کربلا اصلا به ما حال نداد. یکباره دیدم پیرمرد ایستاد رو بحرم برای من دعا کرد. جوان پشت میز گفت: به دعای این پیرمرد آقا امام حسین علیه السلام شفاعت کردند و گناهان پنج سال تو را بخشیدند💥 باید در آن شرایط قرار میگرفتید تا بفهمید چقدر از این اتفاق خوشحال شدم. صدها برگه در کتاب اعمال من جلو رفت. اعمال خوب این سالها همگی ثبت شد و گناهانش محو شده بود ♨️ آزار مومن در دوراج جوانی در پایگاه بسیج شهرستان فعالیت داشتم. روزها و شبها با دوستانمان با هم بودیم. شبهای جمعه همگی در پایگاه بسیج دور هم جمع بودیم و بعد از جلسه قرآن، فعالیتهای نظامی و گشت و بازرسی و ... داشتیم. در پشت محل پایگاه بسیج، قبرستان شهرستان ما قرار داشت ماهم بعضی وقتها دوستان خودمان را اذیت می کردیم! البته تاوان تمام این اذیتها را در آنجا دادم. برخی شبهای جمعه تا صبح در پایگاه حضور داشتیم. یک شب زمستانی برف سنگینی آمده بود. یکی از رفقا گفت: کی جرأت داره الان بره تا ته قبرستون و برگرده؟! گفتم: این که کاری نداره. من الان میرم. او هم به من گفت: باید یه لباس سفید بپوشی! من سرتا پا سفید پوش شدم و حرکت کردم. خس خس صدای پای من روی برف از دور هم شنیده میشد. من به سمت انتهای قبرستان رفتم! اواخر قبرستان که رسیدم صوت قرآن شخصی را از دور شنیدم! ☘یک پیرمرد روحانی که از سادات بود شبهای جمعه تا سحر در انتهای قبرستان و در داخل یک قبر مشغول تهجد و قرائت قرآم میشد. فهمیدم که رفقا میخواستند با این کار با سید شوخی کنند. میخواستم برگردم اما با خودم گفتم: اگه الان برگردم رفقا من را متهم به ترسیدن میکنند. برای همین تا انتهای قبرستان رفتم. 💤 هرچه صدای پای من نزدیکتر میشد صدای قرائت قرآن سید هم بلندتر میشد! از لحن او فهمیدم که ترسیده ولی به مسیر ادامه دادم. تا اینکه به بالای قبری رسیدم که او در داخل آن مشغول عبادت بود. یکباره تا مرا دید فریادی زدو حسابی ترسید. من هم که ترسیده بودم پا بفرار گذاشتم. پیرمرد سید رد پای مرا در داخل برف گرفت و دنبال من آمد. وقتی وارد پایگاه شد حسابی عصبانی بود. من هم ابتدا کتمان کردم اما بعد از او معذرت خواهی کردم. او هم با ناراحتی بیرون رفت. حالا چندین سال بعد از این ماجرا در نامه عملم حکابت آن شب را دیدم. نمیدانید چه حالی بود وقتی گناه یا اشتباهی را در نامه عملم میدیدم خصوصا وقتی کسی را اذیت کرده بودم از درون عذاب می کشیدم. از طرفی در این مواقع باد سوزان از سمت چپ وزیدن میگرفت طوری که نیمی از بدنم از حرارت آن داغ میشد! 🔥وقتی چنین اعمالی را مشاهده میکردم، به گونه ای آتش را در کنار خودم میدیدم که چشمانم دبگر تحمل نداشت. همان موقع دیدم که آن پیر مرد سید که چند سال قبل مرحوم شده بود از راه آمد و کنار جوان پشت میز قرار گرفت. سید به آن جوان گفت: من از این مرد نمیگذرم. او مرا اذیت کرد. او مرا ترساند. من هم رو به جوان کردم و گفتم: بخدا نمیدونستم که سید داخل قبر داره عبادت میکنه. جوان رو به من گفت: اما وقتی نزدیک شدی فهمیدی که ایشون داره قرآن میخونه. چرا همون موقع برنگشتی؟ دیگه حرفی برای گفتن نداشتم. خلاصه پس از التماسهای من ثواب دو سال عبادت های مرا برداشتند و در نامه عمل سید قرار دادند تا از من راضی شود.دو سال نمازی که بیشتر به جماعت بود. دو سال عبادت را دادم به خاطر اذیت و آزار یک مومن!!! 📚 ادامه دارد... @Tanhamasir_bushehr