✅ گاهی با خودت دعوا کن!
رسما دعوا کن!
خیییلی زشته که یه نفر مذهبی باشه بعدش در طول شبانه روز حتی یه بار هم با هوای نفسش درگیر نشه! اصلا افتضاحه!
بعدش میخواد لذت دینداری و حتی زندگی رو هم بچشه! مگه میشه؟😒
خیلی راحت میتونی قدرت خودت در مبارزه با نفس رو توی کنترل زبانت ببینی.
یه چند روزی تمرین کن، خیلی جذابه!😊
ادامه دارد......
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻کارنامه شگفتآور رئیسی در کمتر از ۱ سال!(#قسمت_اول)
🔹این کلیپ تنها چند مورد از صدها اقدامِ به بارنشستهی رئیسی تنها در کمتر از یک سال هست؛
در دولت قبل اگر یکی ازین کارها انجام میشد، با هیاهو جشن میگرفتند...
#منصف باشیم
#دکتر_رئیسی
#دولت_انقلابی
🚩 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شروع پیادهروی میلیونی اربعین از جنوبیترین نقطه عراق، راس البیشه...
چقدر این صحنهها دلنشین
🚩 @saritanhamasir
www.vaezin.com_۲۰۲۲_۰۸_۲۷_۱۶_۴۱_۱۷_۰۱۶.mp3
3.26M
✅ چه رفتید کربلا چه نرفتید...چه میخواید برید پیاده روی، چه نه؛ این صوت رو گوش کنید!!!
حجت الاسلام محرابیان
#اربعین
🚩 @saritanhamasir
.
📝 اگر باور کنیم آنچه برای ما رخ میدهد یک امتحان گذراست نه چیزی فراتر از آن،
👈🏻 مانند ماشینی که با آن امتحان رانندگی میدهیم یا لباسی که بازیگر در آن نقش بازی میکند
دیگر با کم و بیش زندگی راحتتر برخورد خواهیم کرد. ✅
بازیگران وقتی نقشی را میپذیرند، تنها در اندیشۀ ایفای درست نقش خود هستند. 💯
#استاد_پناهیان
🔍 شماره ٣٣۴
🌺 @saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت_هشتم ۱ ♥️💭شروع یک پا
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱
⚜
✿○○••••••══
🖋 به نام مهربانترین ...
📗داستان #خیانت_شیرین
📌#قسمت_نهم
#دوستش_داشتم
برای شام سفره ی بلندی انداخته بودند.
مسعود کنارم نشسته بود و بهم رسیدگی می کرد.
بقیه هم برای به اصطلاح #زن_ذلیلی او شوخی می کردند.
مشغول خوردن غذا بودم که سنگینی #نگاهی را حس کردم ، بدون این که جلب توجه کنم آرام سرم را بلند کردم ، #عاطفه بود...
اما نگاه خیره اش روی من نبود بلکه تماما محو خنده های #مسعود شده بود...
قاشقم را روی زمین گذاشتم ...
صداهای دور و برم گنگ شدند ...
تا آخر سفره لبخندی روی لب هایم ننشست و لقمه ای از گلویم پایین نرفت ...
مسعود چندبار پرسید :
چیزی شده؟
چیزی لازم نداری؟
و من با لحنی کنترل شده جوابش را می دادم.
خدایا چرا #سایه ی این دختر روی زندگی من افتاده؟
حالم بد بود ...
بعد از شام به من گفتند که من زحمتی نکشم و بقیه مشغول جمع کردن سفره شدند.
چندباری عاطفه ظرف ها را به دست مسعود داد و او هم تشکر کرد.
احساس می کردم #تب دارم ...
گلویم هم درد گرفته بود ...
از زیر چادر گل دار دستم را روی شکمم گذاشتم ، بچه خیلی تکان می خورد
انگار تمام اضطراب من به جان کودکم ریخته شده بود ...
مادرشوهرم کمکم کرد تا به اتاق بروم ، روی زمین خوابیدن برایم سخت بود به هر سختی روی تشک دراز کشیدم و به بهانه ی فشار پایین ، سرم را هم پوشاندم.
یک ساعت بعد مسعود پیشم آمد ، یک ساعتی که برایم یک سال گذشت.
+خوبی خانومم؟
به بچه اشاره کرد
این ناقلا چرا انقدر زن منو اذیت می کنه آخه؟؟؟؟
نتوانستم به او بگویم که زجر من از دست دوست دختر سابق توست.
همیشه از این که یک عشق ناب و پاک را تقدیم شوهرم کرده بودم به خود می بالیدم ، فکرش را هم نمی کردم همسر من مردی شود که قبل از من با کسی #مرتبط بوده .
اما سرنوشت طوری دیگر رقم خورده بود.
با بد خلقی گفتم :
_ بد نیستم ، یه کم استراحت کنم بهتر هم می شوم.
آن شب با همه ی بد احوالی ام گذشت.
فردا صبح مسعود بیدارم کرد و با ماشین به جنگل رفتیم ، سعی کردم شب گذشته را فراموش کنم و از لحظه ها لذت ببرم.
مسعود خوش سفر بود و همیشه با او حالم عالی می شد.
ناهار را هم بیرون خوردیم و نزدیک غروب برگشتیم.
هر دو خندان و با صورت های بشاش وارد ویلا شدیم.
هرکسی مشغول کاریبود.
پدرشوهرم گوشه سالن اشاره کرد و رفتم کنارش نشستم.
بعد از شام شروع به خاطره گویی کردند و زن ها و مردها خاطرات خنده دار خود را با آب و تاب تعریف می کردند.
خوش می گذشت...
اما ...
اما مسعود ساکت تر از همیشه شده بود.
به خاطره ها نمی خندید و بیشتر در افکارخودش #غرق بود.
گاه گاهی نگاهم می کرد و لبخند می زد...
شوهرم را خوب می شناختم ، می دانستم از چیزی ناراحت است و یا چیزی فکرش را مشغول کرده ، با اشاره پرسیدم چیزی شده؟
با لبخند شانه بالا انداخت و سری تکان داد که چیزینشده.
چند دقیقه ی بعد هم برای خواب به اتاق رفت.
من هم عذرخواهی کردم و به طبقه ی بالا رفتم .
دراز کشیده بود و پشتش به من بود ...
سر شوخی را باز کردم
برگشت و رو به من شد.
_ خوبی مسعود؟
با بی حوصلگی جواب داد :
+ بععله خانومم چرا که بد باشم ؟
یه شیرین خانوم دارم با یه بچه که تو راهه ، چرا باید بد باشم؟
_خب خداروشکر ...
نگرانت شدم...
+نه عزیزم خیالت راحت یه کم خسته ام
شیرین بیا فردا صبح برگردیم تهران کارهامون همه مونده.
منم از خداخواسته گفتم:
_فردا !!!
باشه هرچی #آقامون بگه.
دراز کشیدم ...
مسعود زود خوابش برد.
از اینکه فردا برمی گشتیم تهران خیالم راحت شده بود ...
در تاریکی به چهره اش خیره بودم ، #دوستش_داشتم ، در این شکی نبود ...
اما ...
به پهلو شدم ، ذکر گفتم تا خوابم ببرد.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
#کاش_آن_شب_خواب_میماندم
نیمه های شب از خواب بیدار شدم
دیدم مسعود سر جایش #نیست ...
چند دقیقه صبر کردم گفتم شاید به دستشویی رفته و می آید ...
دیر کرده بود ...
نگرانش شدم ...
آرام بلند شدم ، روسری سر کردم و بی سرو صدا از اتاق بیرون رفتم.
بالای پله ها بودم و میخواستم پایین بروم که ...
دیدم ...
انگار خوابمی دیدم...
کاش هیچ وقت با آن صحنه مواجه نشده بودم ...
زیر نور ضعیف در گوشه ی سالن مسعود نشسته بود ...
بی صدا می خندید ...
و با انگشت اشاره طرفش را به سکوت دعوت می کرد ...
و در دستانش برگه های پاسور بود و روبرویش #او نشسته بود...
عاطفه بود با لباس نامناسب
در حالی که ورق های بازی را در دستانش جا به جا می کرد و با انگشت های لاک زده اش سیگار می کشید ...
نگاه کردم کس دیگری در آن تاریکی نبود...
روی زانوهایم خم شدم ...
نفسی هم برای گرفته شدن نمانده بود ...
#ادامه_دارد ...
✍صالحه کشاورز معتمدی
📤( انتشار #خاطرات_یک_مشاور بدون لینک کامل کانال #صالحه_کشاورز_معتمدی جایز است )
@saritanhamasir
#سلام_امام_زمانم
اى آخرين اميد ! در شام تار ما
اى روشناى عشق ! اى غمگسار ما !
داغم به سينه ماند ، در انتظار تو
از رهگذار شوق ، اين يادگار ما
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🚩 @saritanhamasir
4_316096514810183770.mp3
1.82M
❇️ قرائت دعای "عهــــد"
🌹"روز بیست و سی و پنجم"
🗓شروع چله : ۱۴۰۱/۴/۵
✍ #نکات_دعای_عهد 35
«منتظر آگاه»💕
🤲وَ اجْعَلْهُ اللَّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدِینَ؛ خدایا ،در زمان ظهور، او را از حمله متجاوزان در امانش بدار...
📚در روایات به این مطلب تصریح شده است که بعضیها بعد از ظهور در برابر آن حضرت میایستند. در حالی که قبلاً به نوعی انتظار حضرت را میکشیدند.
🚸این گروه بهویژه به این دلیل که از قبل هم اطلاعاتی داشتهاند، دیگر خودشان را صاحب ادّعا میدانند؛
⛔️مثلاً میگویند: «نه، ایشان امام زمان نیستند؛ ما میدانیم، ما میشناسیم، ما منتظر بودیم، حالا هم ما هستیم که تشخیص میدهیم که آیا ایشان همان آقا هستند یا خیر.»
🌀البته بعضی از افراد هم به دلیل خودساخته نبودن و تعارض فرمانهای حضرت با منافعشان، که این تعارض هم میتواند به نوعی ریشه در همان تصور اشتباه نسبت به منجی داشته باشد، با حضرت مخالفت میکنند.
🔸 کما اینکه در مورد یهودیان مدینه نیز همین اتفاق افتاد. یهودیان مدینه نیز تا پیش از بعثت رسول اکرم(ص)، مدام به اهل مدینه فخر میفروختند که پیامبر موعود خواهد آمد و نشانههایش هم چنین و چنان است....
🔺اما همینکه دعوت پیامبر به مدینه رسید و تعدادی از اهالی مدینه اسلام آوردند، بنای مخالفت را گذاشتند و بهانه آوردند که: «این فرد، آن پیامبر موعود نیست.»
⚠️در خصوص مهدی موعود هم، چون نگاه بعضی از مدعیان انتظار، نگاه نادرستی است و تصور اشتباهی از منجی دارند، بعد از ظهور حضرت نمیتوانند با ایشان کنار بیایند. آنها وقتی امام زمان را میبینند، درمییابند که هرگز منتظر چنین کسی نبودهاند.
🚫 و این به دلیل ذهنیت اشتباهی است که داشتهاند و این ذهنیت نادرست، تنها به این دلیل برایشان پدید آمده است که #عالمانه به موضوع منجی نگاه نمیکردهاند.
🌷 @saritanhamasir
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
💜به نام خداوند لوح و قلم
💖حقیقت نگار وجود و عدم
💙خدایی که داننده رازهاست
💚نخستین سرآغازِ، آغازهاست
سلام صبحتون بخیر
الهی به امید تو💚
┄┅─✵💝✵─┅┄
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
#تنها_مسیر_آرامش.... 2 #درس چهل و هشتم 👇 💎 " زندگی خوب ، آخرت خوب "
#تنها_مسیر_آرامش.... 2
#درس چهل و نهم
👇
💎 " خود کنترلی "
⭕️ متاسفانه در جامعه ما موضوعِ مبارزه با نفس "یه رازِ بزرگ" هست....
⚠️👈 یعنی اکثریتِ جامعه ما اطلاعی از این راز ندارن....
🇮🇷 و برای همین اگه بتونیم این موضوع رو در جامعه خودمون به خوبی گسترش بدیم
🌏 نقش مهمی در "پیشرفتِ جامعه بشری" داشتیم ✔️
✅👆👆👆🌺
🔶 اگه دانشگاهیانِ ما رازهای مبارزه با نفس
و تاثیر اون بر قدرت روحی و فکری انسان رو مطالعه میکردن↘️
🌷اونوقت میدیدن که اصلِ اوّل در همه دانشگاهها برای رسیدن به رشدِ علمی👨🎓
👈"مبارزه با نفس و تقوا" خواهد شد...
🏢🎓✨
🔹امتحانِ این موضوع👆 کارِ چندان سختی نیست😊
💡کافیه که شما یه هفته نمازتون رو اوّل وقت بخونید
⬅️ تاثیرش رو بر روی درساتون به وضوح خواهید دید 📚👌
✴️ "نماز اول وقت" یه نوع مبارزه با نفسِ عالی هست
که قدرتِ اراده انسان رو بالا میبره🔝
💖❤️🌷💞🌷
🔰 " تاثیرِ مبارزه با نفس بر ذهن " رو علمِ روانشناسی هم ثابت کرده
🚥 روانشناسی حرفش اینه که " آی کی یو" عامل اصلیِ موفقیت و خلاقیتِ علمی افراد نیست
🔦 بلکه عاملِ اصلی موفقیت رو مفهومِ دیگه ای مطرح میکنن
که وقتی توضیح میدن میبینیم دارن همون "مبارزه با نفس" رو میگن 😌💪
🔹🔹🔹🌺🔹
🕹مثلاً تست میذارن، چند تا دانش آموزی که "یه کمی گرسنه هستن" رو توی یه اتاق میذارن
و یه تعداد شیرینی هم روی میز قرار میدن ؛
🚪🍰🍰🍰
☢بعد به بچه ها میگن این شیرینی ها اینجاست بهش دست نزنید ⚠️
➖یه کمی بازی کنید
هرموقع برگشتیم اون شیرینی ها رو بخورید
هر کی شیرینی نخورده بود بهش جایزه میدیم 🎁
✅💯✅
🚫 توی این آزمایش بیشتر بچه ها گوش نمیدن و شیرینی ها رو میخورن!
🔺بعضیا یه کمی صبر میکنن، بعد شیرینی ها رو میخورن!
💎اما یه عده هم هستن که دست به شیرینی ها نمیزنن و تا آخرش صبر میکنن....😊👌
🌺💢🔸🌺
🖲 بعد از آزمایش های متعددی که میشه و زندگی اون بچه ها رو طی سال های طولانی رصد میکنن
🔎📊📝
👈به این نتیجه میرسن که اون بچه هایی که دست به شیرینی نزدن
و در واقع #خود_کنترلی بیشتری داشتن
توی زندگیشون موفق تر بودن💖🏅
🌱 هرچند "آی کی یو" اونا پایین تر بوده باشه
✅🔷🎗➖🎨🌷
@saritanhamasir
این خیلی برام عجیب بود.
🔶 استاد پناهیان در یکی از سخنرانی های امسال میفرمودن ما باید برای سفر کربلا التماس کنیم تا راهمون بدن.
ما نباید فکر کنیم حالا که راه اربعین باز شده و کرونا نیست پس دیگه خیالمون بابت اربعین راحت باشه.
🔹 بعد بنده با خودم فکر میکردم مگه چه مشکلی ممکنه پیش بیاد امسال؟ الان که همه چیز جوره.
🌷 حالا مشخص شد که ما در هر صورت باید بریم در خونه اهل بیت و از اون بزرگواران کمک بخوایم.
ما هیچ وقت حتی یک لحظه هم نباید به امکانات و داشته های خودمون دلخوش باشیم.
ایمان یعنی همین.
❇️ ایمان یعنی تو به لطف و نگاه خدا خیلی امیدوار تر باشی تا اون چیزی که دست خودته.
🚩 @saritanhamasir