✅ 🔶همیشه آدم ها رو توی وقتای خاص میشه شناخت. توی فتنه ها میشه دقیق فهمید چه کسی خرده شیشه داره و چه کسی پاک هست.
توی انتخابات ها میشه میزان عقل و واقع بینی و آینده نگری آدم ها رو دید.
واقعا انتخابات چیز خوبیه. یه زلزله سیاسی بزرگ در کشور هست. خیلی ها غربال میشن و اطلاعات مردم راجع به سیاست بالا خواهد رفت.
بنده مطمئنم که امام خامنه ای عزیز راجع به انتخابات امسال بسیار خوشحال هستند و نتایجی که پیش میاد حتما موجب رضایت ایشون خواهد بود 🌹
🔶 یه نکته دیگه اینکه برخی از دوستان دلسوز میگن حیفه که مطالب کانال رو سیاسی میکنید.
❇️ ببینید بله ما هم میتونیم مثل خیلی از کانال های اخلاقی و موفقیت و جذب و اینا همش حرفای گل و بلبلی بزنیم و همش عشق و حال و اینجور چیزا باشه!
اتفاقا ممبر کانالمون چند برابر هم میشه!😊
ولی خب ما اگه میخوایم یه جامعه خوب رو درست کنیم اول از همه باید سیاست درست بشه.
اینکه ما اینجا بشینیم و هی مطالب تربیتی بگیم و کلی مردم رو به نظام و انقلاب امیدوار کنیم بعد چهارنفر خطرناک برن مجلس و دولت با برنامه ریزی های غلطشون امید رو از زندگی این مردم بگیرند.
این درستشه؟
ما هی بسازیم و اونا هی از ریشه خراب کنن!
⭕️نه این درست نیست. کسی که واقعا دنبال اصلاح فرهنگ جامعه هست حتما باید وارد سیاست بشه. حتی اگه به قیمت کاهش محبوبیتش باشه یک مصلح اجتماعی باید خیلی از این موارد رو به جون بخره
خصوصا عرصه سیاست که یه عرصه بسیار خطرناک و پر از کینه ها و دشمنی هاست. باید این سختی ها رو به جون بخره.
✅ ولی شما مخاطبین محترم انقدر فهیم هستید که این مسائل رو کاملا درک میکنید. ان شالله که خدا بهتون خیر بده و بنده رو هم حلال کنید
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
InShot_۲۰۲۲۱۱۲۰_۲۰۳۹۲۱۷۵۶_۲۰۱۱۲۰۲۲.m4a
16.75M
#خاطرات_یک_مشاور
#حضرت_دلبر
#قسمت_سی_و_نهم
📚داستان حضرت دلبر
#فایل_صوتی
با صدای نویسنده :
✍صالحه کشاورز معتمدی
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_سی_و_نهم
+ قربون قدت بشم ...
گل پسر طیبه ...
مثل همیشه دقایقی محکم در آغوش گرفتمش .
پسر جهادگرم ...
خدمت گزاری محمد و فدایی امام زمان بودنش همیشه نقطه امید و قوت زندگیم بود .
به صورتم نگاه نمیکرد .
ساکت و کم حرف شده بود .
کمی بیقرار ...
دو روز بعد به شوخی گفتم :
+ عاشق شدی محمدم ؟
نگو چیزی نشده که میدونی از حفظم تو رو ...
لبخند تلخی زد و گفت :
_ الان نمیخوام دربارش صحبت کنم .
مهربان گفتم :
+باشه گل پسر ...
میدونی که من همیشه برای شنیدن حرفهات حاضرم ...
صبح پنجشنبه آماده شدم که برم روستا
دیدم محمد تلگرامم پیام داده که :
_ مامان جان با اجازتون منم باهاتون میام .
از اونطرف عمه هم پیام داده بود :
_ گلم منم با خودت ببر بی زحمت ...
ساعت ارسال پیام هر دو بعد از دو نیمه شب بود و با فاصله دو دقیقه از هم
منم که تیز
متوجه شدم خبری هست .
چون این دو عزیز همرام بودند سبد چای و بساط صبحانه برداشتم ، با محمد و عمه حرکت کردیم .
از شوخیهای عمه با محمد شکم به یقین نزدیک شد که این دو با هم مرتبط هستند .
اول به نیازمندان روستا سر زدیم ، محمد سالها بود که در اینکار همراهی میکرد و همه را به خوبی میشناخت ، پای درد و دل پیرزنها و پیرمردها مینشست و به همین واسطه کلی ترکی یاد گرفته بود و از من بهتر صحبت میکرد.
بعد از ظهر هم رفتیم سر مزار و زیارت اهل قبور، شب روی تراس خانه و در هوای مطبوع اول اردیبشهت ماه نشستیم ...
+ خب عمه خانم و آقا محمد نمیخواهید برید سر اصل مطلب ...
عمه در حالیکه با چهره برنده به محمد نگاه میکرد گفت :
_ نگفتم بهت ...
نگفتم که اگه این طیبه س الان از همه چی باخبره ...
محمد معذب بود و سر به زیر چیزی نمیگفت ...
باید کمی تغافل میکردم ، پس بیراهه رفتم و گفتم :
+ عمه جان اگه محمدم حرفش حرف اون دختر خوشبختی که هست که همکارشه خودش هم میدونه من حرفی ندارم ، این دو سه سال هم خودشون خواستن که پا پیش نگذاریم تا شرایط اونها راه بده ، وگرنه من همین فردا هم آماده ام ، امیر خدا بیامرز هم مخالفتی نداشت همش میگفت محمد اینقدر آقا و فهمیدس که جای نگرانی نمیمونه ...
عمه با دلخوری به محمد گفت :
_ بیا ...
ببین پسر خوب مادرت به چی فکر کرده ؟
خب حرف بزن بزار در جریان باشه ...
محمد با صحبت عمه خودش را جمع و جور کرد و گفت :
_ نه مادر من بحث نرگس الان نیست .
ان شاالله سر فرصت خودش ...
صحبت شما در میونه .
بعد کمی هیجانی و بلند تر شروع به صحبت کرد :
_ شب آخر ماموریت عمه برام ویس گذاشتن و همه چی رو تعریف کردن .
گفتن بین شما و آقا سید چی گذشت .
راستش اگر به جز عمه کس دیگه ای این حرف رو میزد اصلا برام قابل هضم نبود
اما خب اینو کسی برام تعریف کرد که خودمو یه جورایی شاگردش میدونم و بهشون ایمان دارم .
به اینجا که رسید اشکهای مرد جوان من از چشمهای زیبای سبزش سرازیر شد . بدون خجالت از گریه هایش به حرف زدن ادامه داد :
_ مامان جان من همه رسیدنهای شما به بابا رو باور دارم .
همه نگاههای قشنگ بابا رو به شما یادمه ،
تو کل سالهای زندگیمون یکبار قهر و دعوا از شما دو نفر ندیدم .
اینقدر عاشقانه زندگی کردید که اصلا برام قابل باور نبود که تو قلب شما چی بوده و چی مونده ...
حرفش را قطع کردم :
+ اشتباه نکن محمدم ، زندگی من و پدرت از بهترین زندگیها بود .
ما هر دو برای خوشبخت کردن همدیگه مسابقه گذاشتیم .
من رام محبت و مردونگی بابات شدم و یادم رفت روزگار با من چه کرد .
ولی متوجه نمیشم و کمی از عمه دلخورم چرا الان این موضوع رو به تو گفتن و ذهنت رو بهم ریختن ؟
به جای محمد عمه جواب داد :
_ طیبه جانم گفته بودم بهت که اینبار کنار نمیمونم که باز روزگار شما دو نفر رو بازی بده .
باید قدم اول رو خودم بر میداشتم .
طیبه من تو رو از پسرت برای پسرم خواستگاری کردم ...
چشمهایم گرد شد ...
با نگرانی محمد را نگاه میکردم که با چشمهای خیس از اشک به من زل زده بود .
بلند شدم .
عصبانی بودم .
_ ببخشید عمه جان شما بزرگتر ما هستید .
ولی اینکار نباید انجام میشد .
من اصلا موافق فکر کردن بهش نیستم .
چه برسه به مطرح کردن این موضوع به پسرم ...
آقا سید خودش زن و زندگی داره .
منم حاضر نیستم باعث ناراحتی کسی بشم ...
عمه با آرامش گفت :
_ بشین و گوش کن به حرفم ؛
من فقط این موضوع رو به محمد گفتم تا فتح باب بشه ...
بقیش دیگه به تو و مرتضی مربوطه
میخواستم مانعی از این طرف برای تو نباشه .
بعد رو کرد به محمد و با تندی گفت :
_ محمد یه چیزی بگو تو ...
مگه نبینی حالشو ...
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️
محمد با من و من صحبت کرد :
_ مادر من ...
شما تاج سر منید ...
میدونید چقدر دوستتون دارم ...
تو این قضیه هم اگه قصه رو نمیدونستم حتما حالم بد میشد ولی حالا که از کل داستان باخبرم چطور میتونم خودخواه باشم .
اینم مبارزه با نفس منه دیگه ...
خودتون یادم دادید ...
میدونید که نفسم به آقا سید بنده ...
هرچی دارم بعد از شما و بابا از ایشون دارم .
اصلا یه جورایی سید پدر روح و معنویت منه ...
مکثی کرد و با لبخند ادامه داد :
_ پس من با کلیت ماجرا مخالفتی ندارم .
بقیه اش رو هم به خودتون میسپارم .
اگه خدا خواست و اتفاق افتاد ... مبارکه ...
مهدا و هدا با من ...
عمه فاطمه هم سریع گفت :
_ راحله و بچه هاش هم با من ...
لبخندی زدم و به صندلی تکیه دادم .
هم اشک شوق داشتم بابت وجود این دو فرشته در زندگیم ...
هم اشک حسرت برای اتفاقی که میدانستم که نمیشد .
+ ممنونم از هر دو عزیز ...
عمه فاطمه !
خوبی رو در حقم تموم کردید .
محمدم !
بهت افتخار میکنم که اینهمه بزرگ هستی ...
تو کی اینهمه عاقل شدی آخه ؟؟
بریم بخوابیم ...
بهتره همینجا این حرف بمونه ...
اگه منو قبول دارید دیگه پیگیری نکنید لطفا ...
هر دو عزیزم بعد از صحبتها کلی سبک شده بودند .
حال محمدم خیلی بهتر شد و وقت بازگشت از روستا خودش پشت فرمان نشست و از خاطرات ماموریتها برایمان تعریف کرد .
در بین خاطراتش قهرمانی بود به نام آقا سید که محمد مریدش بود .
بزرگی بود به نام سردار سلیمانی که محمد سربازش بود .
و رهبری که مقتدایش بود .
من عقب نشسته بودم و کیف می کردم از این همه خاطرات قشنگ ...
بین راه گوشی را دستم گرفتم .
قصد کردم که بروم پی وی مرتضی ...
دیدم پیام گذاشته .
_ سلام باید ببینمت...
ببینمت ...
بازم فرد شده بودم ...
زدم روی عکس پروفایلش
با لباس مشکی وسط بین الحرمین
تصویر از جلو گرفته شده بود
عکسش را زوم کردم .
چشمهای سبزش کلی حرف داشت .
+ سلام کی و کجا ؟
✍ صالحه کشاورز معتمدی
#ادامه_دارد ...
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
گاهی دلمان می سوزد برای برای مظلومیت میهن مقتدرمان❤️🔥
کشوری که دشمنان خنجر به دست دروغگو فریاد آزادی را برایش سرمیدهند❤️🩹
اما آقاجان!
ما به شما و خدایتان که قله را به شما نشان داده، امید و ایمان داریم 🌱
ما به دلمان خوش است به لبخندی که با عمل به وظیفه مان روی چهره شهیدان می نشانیم، همانان که صادق ترین بودند در دلسوزترین و خیرخواهی برای وطن
لبخند شما حُجّت موجه ماست آقا جان!
چه کار داریم بقیه چی میگویند
🥀آن عزیز به آسمان پرکشیده در نیمه شب بغداد، فرموده حواسمون به شما باشه نکند خم به اَبرویتان بیاید...
آن #جانفدا گفت حرم جمهوری اسلامی را حفظ کنیم پس همچنان ایستاده ایم ....
🌷و امروز با افتخار به عشق ایرانمان رای خواهیم داد
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
دهه نودی هایی که پای صندوق رای مهمان گروه دانشجویی «مثل هانيه» بودند و انگشتهایشان آبی شد😍
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌درد دل یکی از #دختران_ایران با گروه دانشجویی «مثل هانيه»
از امام زمان(عج) میخواهم مرا ببخشد میدانم آن جوری که او دوست دارد نیستم💚🌱
فقط به عشق رهبرم پای صندوق آمدم❤️
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضور پرشور مردم مازندران پای صندوق های اخذ رای
#همه_آمدیم ✌️
#انتخاب_مردم
#اقتدار_ایران
#دیار_علویان
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
#کمی_با_مولا
امیرالمومنین دید یه
بنده خدایی میخواد
رقیبش رو بکوبه و تخریب کنه،
ولی در عمل داره
به خودش بد و بیراه میگه😅
حضرت فرمود آخه این
چه مدل #مبارزه است؟! ‼️
⚠️أَنْتَ کَالطَّاعِنِ نَفْسَهُ لِیَقْتُلَ رِدْفَهُ
تو داری خود زنی میکنی،
که شاید این وسط
یه خراشی هم به صورت
رقیبت بندازی!!!
👈اونایی که میگن ما
با #رای_ندادن میخوایم
به جمهوری اسلامی بفهمونیم
#ما_معترضیم، #ما_گلهمندیم
دقیقا قصهشون همینه.
به فرض هم که رای ندادن ما
یه خراشی به صورت
جمهوری اسلامی بندازه؛
ولی در مقابل، ما داریم
#خود_زنی میکنیم.
تضعیف انتخابات یعنی
#جری_شدن_دشمن برای
چنگ انداختن به صورت
👈#مردم_ایران 👉
👈#مردم_ایران 👉
👈#مردم_ایران 👉
این مدل مبارزه، عاقلانه نیست
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
📩پیام صالح غزهای، فلسطینی مقیم ایران:
ما در غزه با خون مظلومان داریم آزادی خودمان را انتخاب میکنیم.
🔹خوشا بحالتون که با دادن تنها یک رای
بدون هزینه جانی و بدون تلفات انسانی دارید آزادی خودتان را انتخاب میکنید...
#مشارکت_حداکثری
#انتخاب_مردم
#انتخابات
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تودهنی مردم به اپوزیسیون و رسانههای فارسیزبان غربی با حضور پرشور در پای صندوقهای رأی!
رسانههای فارسیزبانی مزدور غرب:
مردم در انتخابات شرکت نمیکنند و آنرا بایکوت کردند؛ صندوقها خالی است؛ تصاویر و فیلمهای حضور مردم ساختگی است و با هوش مصنوعی درست شده!
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh