eitaa logo
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
1.8هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
10.8هزار ویدیو
334 فایل
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان #حضرت_دلبر 🔍 #قسمت_دوم #شروع_خاطره فایل ص
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان 🔍 چشمهای سبز پدر استاد با آرامش خاص خودش شروع کرد: یک شب گرم تابستان بود پنج شش‌ ساله بودم آمدن پدرم دیر شده بود طبق معمول روی پله‌ی کوچک جلوی درب کوچه نشستم کوچه با نور بی‌رمق چراغ‌برق کمی روشن بود. معصومه خانوم از داخل خانه داد زد : _طیبه بیا تو با حالت قهر آلودی گفتم: + نمیام با لهجه ترکی گفت : پس بمون همون‌جا تا بابات بیاد و تکلیف من و تو رو روشن کنه شانه‌هایم را بالا انداختم زانوهایم را بغل کردم و به سر کوچه چشم دوختم دقایق به‌کندی می‌گذشت از دور سیاهی را دیدم اولش تردید کردم گذاشتم تا نزدیک‌تر بیاید همین‌که مطمئن شدم خودش است مثل تیری که از کمان رها شده به سمتش دویدم دمپایی‌هایم وسط راه جا ماندند و من توجهی به سنگ‌های زیر پایم نداشتم فقط می‌خواستم جسم خسته کودکی خودم را به آغوش پرمهر پدر برسانم. پاکت میوه‌ها را زمین گذاشت و روی زانو نشست و من در آغوشش گم شدم. _ نازلی قیزیم سلامشو خورده ؟!!! +سلام بابا جان بازم دیر اومدی که ... صورتم را با دستان قوی و بزرگش گرفت و موهای مجعدم را کنار زد و گفت : _باباجان کار داشتم دیگه چیه باز چرا تو کوچه‌ای؟!! + آخه معصومه خانم ... دستشو گذاشت جلوی دهانم و نگذاشت ادامه بدهم زیر نور چراغ‌برق چشم‌های سبز مهربانش پر از التماس بود : _معصومه خانم نه ... صد بار گفتم بگو مامان بعدشم مگه نگفتم اون الان مریضه (منظورش باردار بود) حوصله نداره این‌جا غریبه من نیستم تو باید مراقبش باشی... سرمو از خجالت پایین انداختم همیشه دوست داشتم برایش دختر بی‌عیب‌ و نقصی باشم تا بیشتر دوستم داشته باشد . +باشه می‌گم مامان معصومه حوصله‌اشو ندارم همش با من ترکی حرف می‌زنه حرصم درمیاد مامان خودمو می‌خوام یا حداقل عمه فاطمه. حالا علت اون اشکی که از گوشه چشمش پاک کرد را می‌فهمم اما آن شب متوجه علتش نبودم فقط فهمیدم اسم مامان او را به‌هم ریخت ، آرام بلند شد و پاکت میوه‌ها را برداشت سرم را بوسید و گفت: _ حالا که من اومدم دیگه ناراحت نباش خم شد و دستم را محکم فشار داد جلوتر دمپایی‌هایم را پوشاند و با هم به خانه رفتیم با بودن او دنیای کودکانه من غرق شادی می‌شد دستش را گرفتم و بوسیدم . آن شب معصومه خانوم حالش خوب نبود زودتر خوابید من و پدرم پشت‌بام جا انداختیم و همان‌طور که ستاره‌ها را نگاه می‌کردیم طبق معمول برایم از کودکی و روستا قصه گفت پدرم اصالتاً از دیار زیتون و بادهای معروف طارم بود وقتی از روستا برایم تعریف می‌کرد چشم‌هایش برق می‌زد و من این برق چشم‌هایش را دوست داشتم . _خب کجا بودیم ؟ + اون‌جایی که برای درس اومدید تهران _ بله باباجان تهران غریب بودم دیگه مامان و بابام، دوستام نبودن باید هم کار می‌کردم و هم‌درس می‌خوندم وقت زیتون چینی هم برمی‌گشتم روستا کمک پدر و مادرم اون وقتها تو رو که نداشتم ماچم کنی خستگیم دربره ... از فرصت استفاده کردم و محکم بوسیدمش. _بهترین اون روزها عروسی عمه فاطمه با آقاسید بود وقتی عمه فاطمه اینا اومدن تهران منم از تنهایی دراومدم . بعد انگار که با خودش حرف می‌زد گفت : _ آقا سید برادری کرد برام + برای همین همیشه می‌گی باید با مرتضی مهربون باشم ؟ خندید و گفت : _نه گل من تو باید با همه مهربون باشی پسر عمه هم مثل بقیه س اما خب اون سید اولاد پیغمبره الانم که باباش نیست باید هواشو داشته باشی. فهمیدم اون روزها آقاسید چندماهی در زندان ساواک اسیر بوده و همین باعث شده بود ما و عمه فاطمه و پسرش مرتضی بیشتر با هم باشیم. + بابایی گوشتو بیار یه‌چیزی بهت بگم من عمه فاطمه رو بیشتر از معصومه خانوم دوست دارم به سمتم برگشت و دستشو گذاشت زیر سرش و با یه دستش دست هام رو گرفت. _ نگو بابا جان مامان معصومه می‌شنوه ناراحت می‌شه بعد از مادر خدابیامرزت درسته عمه خیلی زحمت کشید اما حالا دیگه مامان معصومه هست و باید دیگه به عمه زحمت ندیم. پدر و مادرم با دنیایی از عشق و علاقه بعد از سال‌ها دل‌بستگی با هم ازدواج‌ کرده بودند و من سه‌ساله بودم که مادرم درحالی‌که باردار بود از دنیا رفت از او به‌جز یک خاطره خیلی محو چیزی به‌خاطر ندارم فقط شنیده‌ام که زن با کمالات و با سلیقه‌ای بوده همفکر و دوست عمه فاطمه . آن روزها برایم سخت بود که به معصومه خانوم مامان بگویم اما بعدها این زن ساده روستایی جای خودش را در دلم پیدا کرد هرچند برای همیشه جایگاه مادری عمه فاطمه برایش دست‌نیافتنی ماند . ✍ صالحه کشاورز معتمدی ... ✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀ 🏖 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ☘️ سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... پدرمهربانم، سلام ... @saritanhamasir روزگاریست در این کوچه گرفتار توام با خبر باش که در حسرت دیدار توام گفته بودی که طبیب دل هر بیماری پس طبیب دل من باش که بیمار توام 🍃اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیهما...
سلام و هزاران درود خدمت شما سروران گرامی صبح جمعه تون بخیر و عافیت لحظاتتون سرشار از نور و معرفت 🌹🌹🌹ا
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
#ثروت_در_اسلام 21 ⭕️ یه موضوعی رو قبلا در موردش صحبت کردیم و لازمه که توی این روزها هم دوباره بهش ت
22 🔵 برای داشتن یه اقتصاد خوب، کشور ما هیچ راهی جز استفاده از کالای ایرانی نداره. در واقع هر نوع خرید کالاهای خارجی، در نهایت به همه کشور ضرر خواهد زد. ✔️ اگه 99 درصد نیازهای کشور در تولید میشد، هیچ وقت دچار این مشکلات نمیشدیم. چون دیگه هیچ نیازی به چیزی و استفاده از نداشتیم اگه دلار هزاربرابر هم میرفت بالا باز هم مشکلی نبود. چون همه چیز رو در داخل داشتیم. ✅ برای همین اولویت اصلی کشور ما باید رونق دادن تولید داخلی و خرید کالای ایرانی باشه
🔵 و نکته مهم اینه که رهبر انقلاب، از سال ها پیش ای مسائل رو عیب یابی و گوشزد کرده بودن ولی نه مردم و نه دولت ما هیچ کدوم از این صحبتا رو به طور کامل عمل نکردن.😒 ✅ در واقع کار اصلی یه در یک جامعه همینه. 🔴 اصلا اینطور نیست که رهبری توی کارهای جزئی وارد بشه. و اصلا درستش هم نیست. رهبری باید همین پیش بینی ها و عیب یابی های هوشمندانه رو انجام بده. ☢ کارای جزئی رو باید با سیستم هایی که طراحی میشه انجام داد. ⭕️ بعضیا واقعا ذهن ساده ای دارن و اصلا فکر نمیکنن و میگن: چرا رهبر این کار رو نمیکنه، چرا اون کار رو نمیکنه! چرا مفسدین رو اعدام نمیکنه؟ چرا توی فلان قضیه از بالا تا پایین مملکت کاری نمیکنه و...😤 🔴 عزیز من، اداره یه جامعه 80 میلیون نفری فوق العاده کار سختیه. شما اگه مسئول یه سازمان 20 نفره هم باشی، واقعا نمیشه که همه کارا رو خودت انجام بدی. طبیعتا بعضی از کارا رو به دیگران میسپاری. گاهی نیازه که زیرسیستم ها تعیین بشه و...
🔵 در قانون اساسی، برای برخورد با متخلفین، قوه قضائیه طراحی شده، برای امور جاری کشور، و برای تصویب قوانین مورد نیاز، . 🔴 واقعا نمیشه مردم ما انتظار داشته باشن که رهبری به تنهایی توی همه پست ها و سازمان ها بشینه و به جای همه مردم کار کنه! ایشون هم یه نفر هست و وظایف مشخصی داره که انصافا هم خیلی عالی عمل کردن. ⭕️ واقعا کدوم یک از مشکلات کشور رو، رهبر انقلاب از چند سال قبلش پیش بینی نکردن و تذکر ندادن؟ ✅ راهکارای خوبی که دادن هر جا عملی شد مشکلی نداشتیم و هرجا زمین موند ضربه خوردیم...
⭕️ نکته بعد اینکه واقعا نمیشه که مردم انتظار داشته باشن که هر کی دلشون میخواد رو انتخاب کنن، بعدش چوب غلطشون رو نخورن! مثل اینکه یه نفر چاقو برداره بزنه روی دستش و بعد بگه چرا دردم گرفت!😤 خب عزیزم چاقو رو اگه به دست بکشی درد داره!😊☺️ انتخاب غلط کردی باید چوبش رو بخوری. 🔴 حالا اینکه یه نفر با کمال پر رویی، بر اساس هوای نفسش رای بده و بعد انتظار داشته باشه که رهبری بیاد و خرابکاری های مردم رو جبران کنه شرمنده اخلاق ورزشیت! نمیشه!
و نکته آخر اینکه بنابر گزارش ها، مارک پوشک هم مال همون کارخونه مولفیکس هست. 😒 از این به بعد به هیچ وجه این مارک رو نخرید. 🔴 تحریم روز بخیر🌹
دوستان لازم به ذکر است که این مباحث رو استاد حسینی دو یا سه سال قبل فرموده بدند ، اگر صحبتی از دولت هست مربوط به دولت جدید نیست .
🍎🌷🌹😘😴 عرض سلام و احترام فراوان محضر مبارکتان و خیر مقدم به تمام عزیزانی که بتازگی به جمع دوستان ارزشی خود پیوستند . ص_سپهری هستم از سفیران منتخب ✅ زیباترین و مهم ترین مطالب زندگیتون رو در کانال تنها مسیر آرامش (راز حیات برتر) ببینید .🌹 💥📌راهنمای استفاده از مطالب مهم و دنباله دار کانال 🔍 🔍 🔍 🔍 🔍 🔍 🔍 🔍 🔍 🔍 🔍 آیدی مدیر کانال @ashkae منتظر انتقادات و پیشنهادات شما سروران گرامی هستیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻 ☀️ 🔩فلزی که در هواپیما به کار رفته با فلزی که در ماشین‌ به کار می‌رود،بسیار متفاوت است. ✈️هواپیما باید از فلزی ساخته شود که بسیار مقاوم باشد. اگر همان فلزی که در ماشین استفاده می‌ کنند در هواپیما نیز به کار ببرند، بسیار خطرناک است. 🚖 بسیار اتفاق می‌افتد که ماشین درحال حرکت به خاطر عیب‌ها و نقص‌های مختلف در وسط راه خراب می شود در چنین زمانی مسافران به راحتی پیاده می شوند و ماشین را به کنار جاده می‌برند و عیب آن را برطرف می‌کنند. اما هواپیما به خاطر این‌که در معرض سقوط قرار نگیرد، از فلزات و قطعاتی مطمئن ساخته می شود. 🌻اصحاب و یاران خاص (علیه‌السلام) در روز و یاران خاص امام مهدی(علیه السلام) در هنگام ظهور نیز همانند موادی هستند که می‌خواهند در هواپیمای بسیار بزرگ به کار ببرند، باید چنان مستحکم و استوار باشند که آسیبی نبینند، چون سقوط آنها سقوط همه چیز است. 🌤〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ @saritanhamasir 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️🌤
⬜️🔶⬜️🔶⬜️ ۳ 💠دعا کننده برای فرج حضرت مشمول برکات زیر می‌شود:👇 👈۱- شفاعت پیامبر ان شاءالله شامل حال او می شود. 👈۲- این دعا امتثال امر الهی و طلب فضل و عنایت اوست. 👈۳- مایه استجابت دعا می شود. 👈۴- اداء اجر رسالت است. 👈۵- مایه دفع بلاست. 📘 منبع: مکیال المکارم 🔹ادامه دارد .. ⬜️🔶⬜️🔶⬜️ ============== @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فوری در راه است 🔹 دشمنان پس از فتنه واکسن و فتنه بی‌آبی که شکست فجیعی خوردند اکنون شیعیان‌ را گرفتار فتنه جدیدی به نام اختلاف شیعه و سنی نموده اند ✅باتوجه به اینکه امام جمعه اهل سنت ضمن از مردم، معترض به افرادی شده که به و مطالبش پرداختند تا با ایجاد سوء تفاهم، سبب اختلاف شیعه و سنی شوند همچنین عشق و ارادت خود را به اهل بیت ع اعلام نموده و توهین به ساحت مقدس اهل بیت را و دانسته است در رابطه با نحوه موضع مومنین نکاتی عرض می‌شود: 1️⃣ در آستانه فاطمیه احتمال بروزفتنه مذهبی وجود دارد،خودِ اقای گرگیج عذرخواهی انجام داده وتوهین به اهل بیت را حرام دانسته ومعترض به تقطیع سخنانش شده است ضمن اینکه آقای گرگیج خود را به شدت مرید سیدالشهدا می‌داند و اشکهای وی در دفاع از سیدالشهدا سبب شده که خودش عذرخواهی رسمی نماید 2️⃣ عنوان سابّ اهل بیت، برای ایشان صدق نمیکند و ضمنا ایشان معاذالله نَسَب اهل بیت را زیر سوال نبردند 3️⃣ فتنه مذهبی در پیش است، دقت داشته باشید که در پازل دشمن بازی نکنید 4️⃣ نزدیک فاطمیه به هیچ وجه نباید در مداحیهاوهیئات، مواضعی گرفته شودکه احساسات مردم تحریک شودو فتنه بزرگ مذهبی رخ دهد 5️⃣ اگر کاربه بگو مگو ودعوا بکشد، کل اسلام ضربه خواهد خوردو جبهه‌ی کفر سالهاست منتظر چنین فرصتی است. ❇️میتوانید پاسخ به شبهاتی که به واسطه کلیپِ گرگیج در فضای مجازی منتشر شده را در کمال احترام و مودبانه و به دور از بی حرمتی و ایجاد تفرقه در فضای مجازی منتشر کنید اما به هیچ عنوان وارد فضای بگومگو و توهین نشوید که خلاف رضای رهبرمان است. @saritanhamasir
🔲 با توجه به فرا رسیدن ایام فاطمیه و اهمیت نصب پرچم های عزا بر سر درب منازل فروشگاه فرهنگی تنهامسیر اقدام به عرضه انواع پرچم های زیبا و متنوع کرده است. ❇️ شما عزیزان میتونید پرچم های با سایز و طرح دلخواه خودتون رو در کانال زیر سفارش بدید تا درب منزل براتون ارسال بشه👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3097231380C5f573e8025 💢 فقط دقت داشته باشید که ظرفیت سفارش محدود هست 💢
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
#اطلاعیه 🔲 با توجه به فرا رسیدن ایام فاطمیه و اهمیت نصب پرچم های عزا بر سر درب منازل فروشگاه فرهنگی
همینکه آدم برای بزرگداشت ایام فاطمیه یه پرچم بتونه سر درب منزلش نصب کنه خدا میدونه چقدر ارزشمنده. اگه مادران بتونن توی منزلشون یه پرچم نصب کنند و بچه ها این چند روز حس و حال فاطمیه بگیرن در رشد روحی فرزندشون بسیار موثر هست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 انگار نه انگار دیروز همینجا یکی خورد به دیوار 🎙حاج مهدی رسولی ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @saritanhamasir
فلسفه قیام حضرت زهرا در حکمت 374 سال 7-11-98.mp3
11.61M
🔈سخنرانی ✅ فلسفه قیام حضرت زهرا سلام الله علیها درحکمت۳۷۴ ✅اگر در سقیفه ۴۰ نفر پای امیرالمومنین می ایستادند، و ازحق دفاع میکردند،کار به کربلا نمیرسید!! ✅ مبغوضترین فرد نزد خدا بدعت گذار است( خطبه۱۷) و وظیفه واجب دانایان در مقابل بدعت گذار روشنگری است! ✅چطور یک‌انتخاب ناآگاهانه موجب انحراف دین خواهد شد؟! 🔷حجت الاسلام 🔶هیات فاطمیون قم ۷/بهمن/۹۸ ✅@saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان #حضرت_دلبر 🔍 #قسمت_سوم چشمهای سبز پدر ا
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان 🔍 عمه فاطمه برای من بوی مادر ناشناخته ام را می‌داد، کودکی من با قصه‌های شبانه‌ی پدر پچ‌پچ‌هایش با آقاسید و کارهای انقلابی نگرانی‌های همیشگی مامان معصومه ، آرامش عمه فاطمه و البته بازی با مرتضی و بعدها با خواهر و برادرم سپری شد ... همیشه عمه فاطمه را با کتاب می‌دیدم پدرم هم چند قفسه کتاب داشت که گهگاهی اسباب‌بازی من می‌شدند . بچه‌ی بسیار کنجکاوی بودم همیشه با سوالات زیاد مامان معصومه را کلافه می‌کردم اما پدرم با لذت و غرور به همه می‌گفت : طیبه خیلی باهوشه و با حوصله پاسخ می‌داد تا پیش‌از مدرسه خواندن و نوشتن من تکمیل‌شده بود، گاهی پدر و گاهی هم عمه فاطمه به من درس می‌دادند. با شروع جنگ پدرم کار کارگری در کارخانه را رها کرد و آقاسید هم‌درس حوزه را رها کرد و هر دو به سپاه پیوستند . روزهای تنهایی معصومه خانوم و عمه فاطمه برای هشت سال شروع شد ، هشت سال پدر نداشتیم هرچند ماه در میان می‌آمد و سری می‌زد نامه زیاد می‌نوشت و گاهی از مخابرات با او تلفنی صحبت می‌کردیم و من همیشه پشت گوشی اشک می‌ریختم . دوری پدرم را با حرف‌های عمه فاطمه تحمل می‌کردم همیشه به من و مرتضی می‌گفت: پدرهای شما قهرمان هستند . برای من که پدرم همیشه قهرمان بود اما این جبهه رفتن‌ها باعث شده بود بیشتر از قبل برایم عزیز شود و خاطرش احساس فخر کنم . در همان سالها معصومه خانم و عمه فاطمه هرچه طلا داشتند فروختند و دو خانه قسطی کنار هم در کرج خریدند ، روز اسباب‌کشی هم مردها نبودند آقاسید آدرس منزل جدید را از روی نامه عمه فاطمه پیدا کرد و چند روز بعد هم پدرم آمد چه روزها و شب‌هایی می‌شد وقتی پدرها در خانه بودند ، زن‌های خانه شکفته می‌شدند و صدای خنده همه بلند بود اما روزها و ماه‌هایی که پدرها نبودند همه‌چیز فرق داشت نگرانی در چشمان مادران موج می‌زد و گاهی بی‌حوصله می‌شدند و گاهی به‌هم دل‌داری می‌دادند عمه فاطمه به معصومه خانم خواندن و نوشتن یاد داد و او با ذوق فراوان برای سلامتی پدرم قرآن می‌خواند . خواهرم هدیه و برادرم حیدر هم در همین فضا بزرگ شدند، در تمام دوران تحصیلم بهترین شاگرد مدرسه و منطقه بودم بهترین انشا را می‌نوشتم و به خاطر کتاب‌های زیادی که می‌خواندم همه‌جا حرف برای زدن داشتم . پدرم هر بار که می‌آمد اعتمادبه‌نفس را در من تزریق می‌کرد و می‌رفت با حرف‌هایش ، تایید کردن‌هایش، برقی که در نگاهش بود و همه این‌ها مرا وامی‌داشت تا بیشتر مطالعه کنم بیشتر بدانم تا برق تأیید بیشتری را در نگاه پدر ببینم. تابستان سال شصت و چهار مرتضی تازه نوجوان بود و من در پایان کودکی ، تازه تکلیف شده بودم و همه‌جا سفت‌وسخت روسری‌ام بر سرم بود طبق معمول عصرها در کوچه با بچه‌ها مشغول بازی بودیم ، معصومه خانوم بچه‌ها را برده بود حمام وسط بازی دیدم از سر کوچه دارند می‌آیند ، برای کمک و رسیدن به مامان معصومه با مرتضی مسابقه گذاشتیم من بقچه را گرفتم، مرتضی یکی از بچه‌ها را بغل کرد چند قدمی بیشتر نیامده بودیم که صدای چند نفر با لباس سربازی توجه ما را جلب کرد با تکه کاغذی در دست دنبال آدرس می‌گشتند ، یک نفر با دست نشان‌شان داد: _ منزل آقاسید اون خونه در کوچیک است که درخت انگور داره سربازها از ما رد شدند و زودتر از ما زنگ زدند من و مرتضی و معصومه خانم به‌هم نگاه کردیم هنوز به خانه نرسیده بودیم که صدای یا زهرای عمه فاطمه بلند شد بقچه و بچه‌ها رها شدند . شهادت آقا سید خبر سنگینی بود بی‌تابی‌های عمه با معصومه خانم همه ما را به گریه انداخت کل کوچه جمع شدند ، طاقت حال عمه فاطمه را نداشتم سیاهی زده شد و سیاه‌پوش شدیم از روستا عمه‌ها و عموها و خانواده آقاسید آمدند مادربزرگ و پدربزرگم هم بودند. روز تشییع پیکر قیامتی بود پدرم را می‌دیدم بر سر قبر رفیقش اشک می‌ریخت و ترکی روضه امام حسین (ع) می‌خواند عمه‌ام چادرش را روی سرش کشید ، من از مرتضی جدا نمی‌شدم در سکوت کنارش بودم و وقتی گریه می‌کرد بغلش می‌کردم برایش از اجر شهادت می‌گفتم ، مثلاً می‌خواستم دلداریش بدهم ... وقتی همه از قبرستان رفتند چندنفری از رفقای پدرم گفتند ما می‌مانیم برای انجام کارهای مستحبی ، من و مرتضی هم ماندیم ، آفتاب تیزی بود همین‌طور که روی خاک‌ها نشسته بودیم روسری‌ام را محکم‌تر گره زدم برا این‌که حرفی زده باشم رو به مرتضی گفتم: _ تو حالا دیگه پسر یک شهید شدی، مرتضی خوش به حال بابات ... ✍ صالحه کشاورز معتمدی ... ✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀ 🏖 @saritanhamasir