eitaa logo
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
1.8هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
11.3هزار ویدیو
335 فایل
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ــــ▪️ روزمان را با نورانیتِ ، نورانی کنیم ▪️ــــ 🔰 امیرالمؤمنين علی (علیه السلام) : إظهارُ الغِنى مِن الشُّكرِ، إظهارُ التَّباؤسِ يَجلِبُ الفَقرَ 🔰 اظهار توانگرى گونه‌اى شكر است. فقير نشان دادن، فقر مى‌آورد. 📚 ميزان الحكمه جلد ۸ صفحه ۵۳۳ @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مداحی شهید حججی؛ شهید مدافع حرم در دوران دانش آموزی - محرم ۱۳۸۴ @saritanhamasir
12.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد..مرگ ملکه موجب روشنگری بزرگی در ابعاد مختلف شد @saritanhamasir
❇️ انتشار کلیپ ها و متن هایی که زیبایی های سبک زندگی اربعینی رو نشون میدن مهم ترین کاری هست که در حق اربعین میتونیم انجام بدیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️ انتشار کلیپ ها و متن هایی که زیبایی های سبک زندگی اربعینی رو نشون میدن مهم ترین کاری هست که در حق اربعین میتونیم انجام بدیم
🌷🔶 غروب سامراء نزدیک حرم عسکریین 🌹@saritanhamasir
🔴این چند نکته بسیار بسیار مهم درباره رو برای همه بفرستید 👇 ۱. از بردن اطفال و بچه‌ها خودداری کنید. ۲. افرادی مسن و ناتوان جسمی رو همراه خود نبرید. ۳. بانوان از رفتن به اربعین حتی المقدور خودداری کنند. ۴. حرکت خود را به تأخیر بیندازید و به روزهای آینده موکول کنید. ۵. صبر کنید تا بار زائران کاهش یابد و تعدادی به کشور برگردند و بعد بروید. ۶. رفت و برگشت سریع و عدم توقف در عتبات داشته باشید. در عتبات بیش از یک‌روز نمانید. ۷. اصرار بر پیاده‌روی کامل نداشته باشید. ۸. اگر امکان برگشت از مسیر دارید به مرزها نروید. ۹. تشویق و تاکید مستمر مردم بر بازگشت سریع از عتبات ۱۰. پس از کاهش حجم زائرین اگر شرایط مناسب بود مرزها مجددا باز می‌شود پس برگرديد تا آرامش برقرار شود. @saritanhamasir
خواهش یک شهید از زائران کربلا شهید شرفخانلو می‌نویسد: چون بدون زیارت و با آرزوی زیارت کربلا از این دنیا می‌روم، خواهش می‌کنم که ان‌شاءالله بعد از آزادی کربلا عکس مرا به عنوان زائر امام حسین ( علیه‌السلام) به کربلا ببرید.... 🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت_بیست_و_یکم همانطور ک
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان 📌 حتما می توانستم عاطفه را از شرکت جدا کنم اما انگار بدم نمی آمد گاهی حرص شیرین را در بیاورم . در مقابل زبان او کم می آوردم . بارها با رفتارش باعث تحقیر شده بود . از احساس خودم نسبت به عاطفه با خبر بودم ... او برایم یک دوست و حتی یک خواهر بود ... اما احساس عاطفه به من هنوز هم مشخص بود ... عاطفه روز به روز بیشتر خودش را به من می کرد . نمی دانم برای عاطفه چه اتفاقی افتاد اما از روزی که کتاب قرآنم را روی میز کارم و ام را گوشه اتاقم دید رفتارش با من تغییر کرد . کم کم آن نگاههای پر تمنایش کم رنگ شد و جایش را به ادب و احترام داد. آرام آرام بودن عاطفه به من آرامش می داد . عاطفه حتی می توانست جایگزین شیرین شود ، نه برای همسری من بلکه برای مادری ریحانه . اعتراف می کنم فکر جدایی از شیرین و ازدواج با عاطفه بارها از ذهنم گذشت . اما وقتی عاطفه قدم اول را برداشت تردید به جانم افتاد . قبل از اینکه تصمیمی برای مهاجرت بگیرد ... روزی که من حسابی از دست شیرین عصبانی بودم به اتاقم آمد و با حال پریشان و به سختی حرفش را زد : +مسعود خودت میدونی که چه حسی بهت دارم ... سالهاست به پای تو نشستم که یک روز از شیرین خسته بشی و باز به سمت من برگردی ... من حتی به خاطر جذب تو عقایدم را تغییر دادم ... اما حالا طرز فکرم و سن و سالم وادارم می کنه که برای زندگیم برنامه داشته باشم ... تو و شیرین هم که شرایط خوبی ندارید ... فقط ... می خوام بدونم میتونم امیدوار باشم که ... همیشه از همچو روزی میترسیدم . از طرفی از دست شیرین خسته بودم از طرفی ریحانه و از طرفی علاقه ای که از شیرین در دلم داشتم هنوز وجود داشت . تردید همه ی وجودم را گرفته بود ... اما نبود عاطفه و عمرش پای تردیدهای من تلف شود... فقط گفتم : _ به فکر زندگیت باش ... معذرت می خوام اگر جوری رفتار کردم که امیدوار شدی ... بعد از این گفتگو بود که عاطفه بساط رفتنش را چید . در آخرین جلسه قبل از رفتنش فقط و فقط درباره کار صحبت کردیم ، حالش بهتر بود ، لحن کلامش هم محکم شده بود و معلوم بود برای زندگیش تصمیماتی گرفته و با احساساتش کنار آمده است . من با همه اعتمادی که به توانایی شیرین در امور شرکت داشتم او را راهی هلند کردم . یکی از همکارانم در هلند به عاطفه علاقمند شده بود ، با توجه به شناختی که از هر دو داشتم دانستم که به درد هم می خورند . تلفنی با عاطفه صحبت و از او قول گرفتم که روی حرف من حرف نزند و به خواستگاری او فکر کند . همین مکالمه تلفنی شیرین را زده بود . فردایش خبر بارداریش را شنیدم . اما شیرین که آتش شده بود با حرفهایش حسابی مرا سوزاند . به دوستانم در هلند زنگ زدم می خواستم از شیرین اطلاعات بدست بیاورم ... ته دلم می دانستم که خبرهای خوبی نخواهم شنید ... تیر زده شد ... آنها برایم خبرهای خوبی نداشتند هر چند که واضح حرف نمی زدند و نمی خواستند کدورتی پیش بیاید اما آنچه باید می شنیدم ، شنیدم ... وضعیت شیرین که کاملا بدون حجاب در جلسات حاضر میشده ، با مردها دست می داده و شوخی می کرده ، یکبار هم به پارتی شبانه رفته و نیمه های شب تماس گرفته و او را مست و عریان به خانه اش برگردانده بودند . برای من همانجا پشت تلفن شیرین ... دیگر نمی توانستم همچو زنی را به عنوان همسر بپذیرم ... به هلند رفتم تا تکلیف را یکسره کنم ... آنجا متوجه شدم که او هم از من کنده است ... آنقدر به هم زده بودیم که توانی برای ادامه ی مبارزه نمانده بود . دیگر ندیدمش تا 7 ماه بعد که نازنین زهرا دنیا آمد . در این 7 ماه خودم را با کار دار زدم ... فقط کار و کار و کار ... از هر چی زن بود حالم بهم می خورد ... به لطف دوستانم و جمع دورهمی سعی می کردم آرامشم را حفظ کنم . رابطه ی عاطفه و دوستم هم خوب شده بود و کم کم ماجرا داشت می شد . در این 7 ماه دورادور شیرین را تحت نظر داشتم ، می شنیدم کمتر از خانه بیرون می آید و در مهمانیها هم ظاهر نمیشود . اما دیدن دوباره ی شیرین در بیمارستان دوباره مرا هوایی کرد ... وقتی از اتاق عمل در آمد دیدمش ... هنوز در خواب و بیهوشی بود ... با دیدنش منقلب شدم ناخودآگاه اشکهایم می ریخت دستانش را گرفتم و صورتش را بوسیدم ... دلم برایش تنگ شده بود ... این شیرین ریزنقش لعنتی روزی ی زندگیم بود که حالا همه ی زندگیم را خراب کرده بود. (مسعود به اینجا که رسید مردانه اشک می ریخت و من هم به سختی جلوی خودم را گرفتم ) ... ✍صالحه کشاورز معتمدی ═══••••••○○✿ @saritanhamasir