🔲#جبهه_جمعیتی چگونه شکل می گیرد؟
🔘#جبهه یک لفظ نظامی ست که امروزه کاربرد بسیار زیادی در مجاهدت های فرهنگی دارد.
▪️جبهه یعنی محل الحاق برنامه ها، افعال، افراد و یگان ها در محل درگیری حق و باطل...
🔘#جبهه_ارکانی دارد که هرکدام از این ارکان نباشد عملا جبهه شکل نگرفته است.و مجاهدت در بستر جبهه شکل می گیرد.
🔰ارکان جبهه عبارتند از:
۱.دشمن
برخی از کارهای ما اصلا دشمن ندارند، مثلا آموزش و وبیناری برگزار می کنیم که هیچ کس متعرض آن نمی شود،#رگباری هم برگزار می کنیم ولی حتی وزارت بهداشت هم اگر بنا بود آموزشی برگزار کند ما را دعوت می کند!
اگر دشمن ما در جنوب است و در هویزه، اگر پیرانشهر عملیات کنیم و تمام تلاش را بکار بگیریم یعنی پشم!
۲.یگان
امروز از افراد به تنهایی کار بر نمی آید.۲.۲.۹۲
۳.قرارگاه
امروز از تشکیلات هم کار برنمی آید.۲.۲.۹۲
۴.مجاهد
ما افراد خوبی داریم،کار می کنند اما تمام توان را پای کار نیاورند مجاهدت یعنی تمام تمام تمام توان را پای کار آوردن! وقتی تمام توان را بکار بگیریم بعد از بکارگیری تمام توان، استعدادها هم درخشان و ظهور و بروز پیدا می کند.(مانند روایت بی صدا گریه کن)
۵.نقشه
جنگ چریکی خوب است اما حل مسأله جنگ نیازمند حسن باقری و نقشه و طرح و استراتژی کلی است.کسی که نقشه نمی داند و نمی فهمد و درکی از آن ندارد (نقطه درگیری با دشمن را نمی داند) مجاهد نیست و به تبع جبهه ای هم وجود ندارد.
۶.فتح
باید گشایش ایجاد کند، باید یک گام به جلو باشد والا مجموعه فعالیت های بدون گشایش یعنی «کار» ولی هیچ وقت مجاهدت در بستر جبهه نیست!به نظر شما خرمشهر (tfr) داریم؟!
۷.عملیات
بدون عملیات هم جبهه ای نیست!رشد در بستر عملیات است و بدون عملیات هم جبهه ای شکل نمی گیرد.
🔹نکته مهمی که تاکید کنیم اینکه #مجاهدت در بستر #جبهه انجام می پذیرد یعنی اگر تلاش و تمام توان ما در بستر جبهه انجام نپذیرد #مجاهدت_نیست.
#جبهه_جمعیتی
#جمعیت
#جهاد_فرهنگی
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#موشن_گرافی
(چگونه داشتن کمتراز دوفرزند چرخ اقتصاد کشور را فلج می کند)
در این ویدئو مشاهده می کنیم که چگونه داشتن فرزند کم و کم شدن جمعیت در کشور باعث از بین رفتن چرخه تولید و مشکلات اقتصادی برای کشورمان می شود
#جمعیت
#فرزندآوری
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
6.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی متولد شدم دکترها به پدر و مادرم گفتند که در اولین ۲۴ ساعت زندگیم خواهم مرد .
۳۵ سال بعد همه اون دکترها مردند.
و من تنها دکتری هستم که باقی مونده😁
#جمعیت
#فرزندآوری
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
25.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مناظره_قسمت_هفتم
🚨 فرزندآوری با چاشنی چالش
🗣 تریبون آزاد با موضوع جمعیت و فرزندآوری (در ۷ قسمت)
🔶 قسمت هفتم
😢 بخدا از آوردن فرزند پشیمانم😓
🔸 چرا نقش خدا را در اقتصاد کمرنگ میبینیم ؟!
🔹ترس از مشکلات اقتصادی بدتر از خود مشکلات اقتصادی است!
✅ حجت الاسلام محمدمسلم وافی
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
5.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پاسخ_به_شبهات_چالشها
#به_زودی
⭕️ مردم پاسخ می خواهند...
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
داستان حضرت دلبر ۱۲.mp3
3.24M
#خاطرات_یک_مشاور
#حضرت_دلبر
#قسمت_دوازدهم
📚داستان حضرت دلبر
#فایل_صوتی
با صدای نویسنده :
✍صالحه کشاورز معتمدی
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_دوازدهم
میان ویرانههای زلزله پدرم صیغه محرمیت من و مرتضی را خواند ...
بجای شیرینی قند به دهان ما گذاشت و صورت ما را بوسید و تبریک گفت.
قبلاز خواندن صیغه ، مرتضی نگران اجازهی عمه فاطمه بود ، حق داشت ، اما پدرم همه مسئولیت را برعهده گرفت.
ما هرسه میدانستیم که عمه فاطمه و معصومه خانم و بقیه خانواده با این ازدواج موافق هستند.
پدرم صیغه محرمیت ما را سه ماهه خواند و عقد را به بعد از درآمدن از عزا موکول کرد.
تاکید داشت که :
_بچهها من شماها رو محرم کردم که نگاه هم میکنید عرش خدا نلرزه ، فکر نکنید زن و شوهر شدید هاا....
نه...
نبینم جلوی دیگران خوشوبش کنید دا ...
فعلا نمیخوام کسی بدونه تا مراسمات تمام بشه و همه لباس عزا رو دربیاریم ...
سر فرصت همه رو خبر میکنیم و جشن حسابی هم میگیریم.
برای خواب ، همچنان به پشتپرده رفتم و دراز کشیدم اما مگر خواب به چشمانم میآمد ، گیج و مبهوت کار پدر بودم .
متوجه صدای در شدم ، از لای پرده دیدم مرتضی به حیاط رفت ، چند دقیقه گذشت نیامد ...
دیر کرده بود ...
آرام و بیصدا روسریام را سر کردم و رفتم بیرون ، دیدمش ...
روی سکوی شکستهی حیاط نشسته بود و خیره به آسمان نگاه میکرد کنارش نشستم .
+تو هم خوابت نمیاد...
زیر نور مهتاب درخشش اشک را روی صورتش دیدم.
نگاهم کرد با لبخند پرسیدم :
+خوبی ؟
خندید و گفت :
_معلومه که خوبم
کمی جا به جا شد و نزدیک تر آمد.
+چه حسی داری ...
مهربان لبخند زد :
_خوشحال ...
قراره چطور باشم!؟
خوشحالم فقط دلتنگ بابا هستم البته مامانم.
+ روحش شاد..
ازش بخواه برامون دعا کنه .
به خودم جرات دادم و مثل بچگیها بهش تکیه کردم ، وسوسه نزدیک شدن به مرتضی وسوسه شیرین و مقدسی بود که به تدبیر پدرم آن شب حلالم شد .
هر دو به آسمان پرستاره تیرماه نگاه میکردیم مرتضی بدون حرف دستم را گرفت ...
دلم میخواست زمان همانجا متوقف میشد.
چند روز بعد از بهترین روزهای زندگیام بود با هم کار میکردیم با هم گریه و خنده داشتیم ، با هم رودخانه میرفتیم و دور از چشم مردم بههم عشق میورزیدیم.
این نزدیکی حلال هیجان فراوانی داشت که در آن دیار غمزده پارادوکس عجیبی را ایجاد کرده بود.
اولین نماز را که به او اقتدا کردم هر دو غرق اشک بودیم و شکر.
پدرم دو روزی را به منجیل رفت و ما را تنها گذاشت.
طبق قرار میبایست آخر هفته به تهران برمیگشتیم ، مرتضی هم شنبه باید پادگان میبود ...
میدانستم دلم تنگ این روزها خواهد شد ...
اما ...
خبر نداشتم که پایان شادی معصومانه ما نزدیک است ...
✍ صالحه کشاورز معتمدی
#ادامه_دارد ...
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh