eitaa logo
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
1.8هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
10.3هزار ویدیو
334 فایل
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 ارسال اسناد تخلف جهانگیری به شورای نگهبان پژمانفر، رئیس کمیسیون اصل ۹۰: 🔹 ‏اسناد تخلفات اسحاق جهانگیری که منجر به رای دادگاه شده است، جهت بررسی در تایید صلاحیت‌ها به شورای محترم نگهبان ارسال کردم. 🔹 کاندیداهای ریاست جمهوری نمی‌توانند در تاریکی تخلف کنند و در برابر مردم نسبت به وضعیت فعلی، بُغض‌ نمایشی داشته باشند. ❇️ @saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
🔴 ارسال اسناد تخلف جهانگیری به شورای نگهبان پژمانفر، رئیس کمیسیون اصل ۹۰: 🔹 ‏اسناد تخلفات اسحاق جه
✅ ممنون از مجلس انقلابی که در این برهه حساس این موضوعات رو پیگیری میکنند. اگه اسناد تخلفات آقای لاریجانی، پزشکیان، آخوندی و ... رو هم دارن برای شورای نگهبان بفرستند که اتفاقات خوبی در ادامه رقم بخوره. 🌹
⭕️ راستی چرا این روزها از عدالتخواهان قلابی صدایی بلند نمیشود؟!
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت : 76 صمد؛ خدیج
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 77 می دانستم این بار خودش هم خیلی خوشحال نیست. اما می گفت: «خوشحالم. خدا بزرگ است. توی کار خدا دخالت نکن. حتماً صلاح و مصلحتش بوده.» بالاخره سنگر آماده شد؛ یک پناهگاه کوچک، یک، در یک و نیم متری. با خوشحالی می گفت: «به جان خودم، بمب هم رویش بخورد طوری اش نمی شود.» دو سه روز بعد رفت، اما وقتی روحیه و حال مرا دید، قول داد زود برگردد. این بار خوش قول بود. بیست روز بعد برگشت. بیشتر از قبل محبت می کرد. هر جا می رفت، مهدی را با خودش می برد. می گفت: «می دانم مهدی بچه پرجنب و جوشی است و تو را اذیت می کند.» یک روز طبق معمول مهدی را بغل کرد و با خودش برد؛ اما هنوز نرفته صدای گریه مهدی را از توی کوچه شنیدم. با هول دویدم توی کوچه. مهدی بغل صمد بود و داشت گریه می کرد. پرسیدم: «چی شده؟!» گفت: «ببین پسرت چقدر بلا شده ، در داشبورد را باز کرده و می خواهد کنسرو بخورد.» گفتم: «خوب بده بهش؛ بچه است.» مهدی را داد بغلم و گفت: «من که حریفش نمی شوم، تو ساکتش کن.» گفتم: «کنسرو را بده بهش، ساکت می شود.» گفت: «چی می گویی؟! آن کنسرو را منطقه به من داده بودند، بخورم و بجنگم. حالا که به مرخصی آمده ام، خوردنش اشکال دارد.» مهدی را بوسیدم و سعی کردم آرامَش کنم. گفتم: «چه حرف هایی می زنی تو. خیلی زندگی را سخت گرفته ای. این طورها هم که تو می گویی نیست. کنسرو سهمیه توست. چه آنجا، چه اینجا.» کنسرو را دور از چشم مهدی از توی داشبورد درآورد و توی صندوق عقب گذاشت. گفت: «چرا نماز شک دار بخوانیم.» ماه آخر بارداری ام بود. صمد قول داده بود این بار برای زایمانم پیشم بماند؛ اما خبری از او نبود. آذرماه بود و برف سنگینی باریده بود. صبح زود از خواب بیدار شدم. بی سر و صدا طوری که بچه ها بیدار نشوند، یک شال بزرگ و پشمی دور شکمم بستم. روسری را که صمد برایم خریده بود و خیلی هم گرم بود، پشت سرم گره زدم. اورکتش را هم پوشیدم. کلاهی روی سرم گذاشتم تا قیافه ام از دور شبیه مردها بشود و کسی متوجه نشود یک زن دارد برف پارو می کند. رفتم توی حیاط. برف سنگین تر از آنی بود که فکرش را می کردم. نردبان را از گوشه حیاط برداشتم و گذاشتم لب پشت بام. دو تا آجر پای نردبان گذاشتم. با یک دست پارو را گرفتم و با آن یکی دستم نردبان را گرفتم و پله ها را یکی یکی بالا رفتم. توی دلم دعامی کردم یک وقت نردبان لیز نخورد؛ وگرنه کار خودم و بچه ساخته بود. بالاخره روی بام رسیدم. هنوز کسی برای برف روبی روی پشت بام ها نیامده بود. ادامه دارد...✒️ 🎀 @saritanhamasir 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت : 77 می دانستم
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 78 خوشحال شدم. این طوری کسی از همسایه ها هم مرا با آن وضعیت نمی دید. پارو کردن برف به آن سنگینی برایم سخت بود. کمی که گذشت، دیدم کار سنگینی است، اما هر طور بود باید برف را پارو می کردم. پارو را از این سر پشت بام هل می دادم تا می رسیدم به لبه بام، از آنجا برف ها را می ریختم توی کوچه. کمی که گذشت، شکمم درد گرفت. با خودم گفتم نیمی از بام را پارو کرده ام، باید تمامش کنم. برف اگر روی بام می ماند، سقف چکّه می کرد و عذابش برای خودم بود. هر بار پارو را به جلو هل می دادم، قسمتی از بام تمیز می شد. گاهی می ایستادم، دست هایم را که یخ کرده بود، جلوی دهانم می گرفتم تا گرم شود. بخار دهانم لوله لوله بالا می رفت. هر چند تنم گرم و داغ شده بود، اما صورت و نوک دماغم از سرما گزگز می کرد. دیگر داشت پشت بام تمیز می شد که یک دفعه کمرم تیر کشید، داغ شد و احساس کردم چیزی مثل بند، توی دلم پاره شد. دیگر نفهمیدم چطور پارو را روی برف ها انداختم و از نردبان پایین آمدم. خیلی ترسیده بودم. حس می کردم بند ناف بچه پاره شده و الان است که اتفاقی برایم بیفتد. بچه ها هنوز خواب بودند. کمرم به شدت درد می کرد. زیر لب گفتم: «یا حضرت عباس! خودت کمک کن.» رفتم توی رختخواب و با همان لباس ها خوابیدم و لحاف را تا زیر گلویم بالا کشیدم. در آن لحظات نمی دانستم چه کار کنم. بلند شوم و بروم بیمارستان یا بروم سراغ همسایه ها. صبح به آن زودی زنگ کدام خانه را می زدم. درد کمر بیشتر شد و تمام شکمم را گرفت. ای کاش خدیجه ام بزرگ بود. ای کاش معصومه می توانست کمکم کند. بی حسی از پاهایم شروع شد؛ انگشت های شست، ساق پا، پاها، دست ها و تمام. دیگر چیزی نفهمیدم. لحظه آخر زیر لب گفتم: «یا حضرت عباس...» و یادم نیست که توانستم جمله ام را تمام کنم، یا نه. صمد ایستاده بود روبه رویم، با سر و روی خاکی و موهای ژولیده. سلام داد. نتوانستم جوابش را بدهم. نه اینکه نخواهم، نایِ حرف زدن نداشتم. گفت: «بچه به دنیا آمده؟!» باز هم هر کاری کردم، نتوانستم جواب بدهم. نشست کنارم و گفت: «باز دیر رسیدم؟! چیزی شده؟! چرا جواب نمی دهی؟! مریضی، حالت خوش نیست؟!» می دیدمش؛ اما نمی توانستم یک کلمه حرف بزنم. زل زد توی صورتم و چند بار آرام به صورتم زد. بعد فریاد زد: «یا حضرت زهرا! قدم، قدم! منم صمد!» یک دفعه انگار از خواب پریده باشم. چند بار چشم هایم را باز و بسته کردم و گفتم: «تویی صمد؟! آمدی؟!» ادامه دارد...🖋 🎀 @saritanhamasir 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9 ✨🌺بسم الله الرحمن الرحیم🌺✨ ✨افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد✨ با سلام و احترام فراوان محضر شما سروران گرامی روزتون متبرک به انوار الهی با درسی دیگر از درس شیرین در خدمت شما بزرگواران هستیم . ╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗ @saritanhamasir ╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
اون صفت اخلاقی چیه❓❓ البته دیروز هم اشاره ای بهش شد ╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗ @saritanhamasir ╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
البته نباید غیرت رو با تعصب بیجا اشتباه گرفت و موجب آزار شد.❌ گاهی اطلاع نداشتن از تفاوتهای بین دو جنس مخالف باعث میشه که رفتار اشتباهی صورت بگیره❌ ╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗ @saritanhamasir ╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
بابا خانمها طبیعتا دوست دارن با یه نفر زندگی کنن✅ مثلا شاید دیده باشید،که در روابطی که بین دوجنس مخالف پیش میاد(که صد درصد اشتباهه و قرآن نیز از اینکار نهی میکنه)❌ پسر همزمان ممکنه باچند خانم رابطه دوستی داشته باشه ولی خانمها اینطور نیستن❌ پس تا روش رو برگردوند نمیخاد عصبانی بشی و... ╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗ @saritanhamasir ╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
خانم ها تقریبا قریب به محاله که دل و دیده رو به کس دیگه ای بسپرن، خیلی احتمالش کمه.✅ حالا جوون تازه ازدواج کرده💏 اطلاعاتش کمه تاخانم سرش رو برمیگردونه آقادیگه... ╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗ @saritanhamasir ╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
اون صفت اخلاقی غیرت مرد هست که موجب قَوام زنه👌 اصلا زن "غیرت" رو دوست داره من اینو نمیگم روانشناسای غربی هم میگن 👌✅🌺 تو کشورای خودشون آزمایش کردن، بعد از سالهاکه علیه غیرت تبلیغ کردن به این نقطه رسیدن که نه، زن طبیعتا غیرت مرد رو دوست داره 💯 و البته فکر کنم شما خانمها هم تایید میکنید درسته❓❓ ╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗ @saritanhamasir ╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
این چندروز برخی صفات اخلاقی رو مطرح کردیم امروز میخایم در مورد 👈🏻یکی از صفات اخلاقی که در مردها وجود داره و خانمها اون رو دوست دارن صحبت کنیم😊 ╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗ @saritanhamasir ╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
خانمها غیرت مرد رو دوست دارن و گاهی میخوان برا همدیگه قیافه بگیرن😇😇 با غیرت مردشون قیافه میگیرن. ✅ میگن آقای ما نمیذاره من تا سر کوچه برم برا خرید، چی فک کردین‼️ خسته اومده خونه میگه نه خودم میرم نمیخواد بری❌ ╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗ @saritanhamasir ╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
تو سریال برره گفتن که از رضاخان دستور اومده به برره که آقا کشف حجاب کن 😐😐😐 اونی که نقش ژاندار اونجا رو بازی میکرد، نمیدونم اسمش چیه 👨✈️👨✈️ گفت رضاخان غلط کرده تو برره کشف حجاب صورت نمیگیره ❌❌ ╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗ @saritanhamasir ╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
هیچوقت کسی نمیاد بگه آقا غیرت نداشته باش خیلی قشنگ نرم نرم زیر پوستی غیرت رو حذف میکنن❌ ╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗ @saritanhamasir ╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
اما متاسفانه این غربی ها خیلی تلاش کردن و دارن تلاش میکنن غیرت رو از بین ببرن و تا دل جمهوری اسلامی هم اومدن.✅ ╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗ @saritanhamasir ╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
چرا اونجاکشف حجاب صورت نمیگیره❓❓ چون مردها نسبت به زن هاشون غیرت دارن اما این روزا متاسفانه زیرآب غیرت مردا رو زدن😱😱 ╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗ @saritanhamasir ╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
یه فیلم ساخته بودن از زندگی یه طلبه که خانومش بیماربود ╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗ @saritanhamasir ╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
اگه کسی اهل نقد یک فیلم سینمایی باشه متوجه میشه چی داره تو این فیلم به صورت زیرپوستی مضحکه میشه ❌💢❌ خانومشو رو تخت بیمارستان گذاشته 🛏 دو سه تا پرده رو تق تق اینور و اونور میکشه حساسیت طلبه ها نسبت به حجاب زنشون به صورت بسیار ظریف👌👌 به صورت زیرپوستی مورد تمسخر قرار می گیره 😐😐 یعنی مبالغه میشه ╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗ @saritanhamasir ╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
بعضیا میگفتن آقا اتفاقا این طلبه محبوب شد😊 گفتم کدوم کارش محبوب شد 😳😳 این کارش محبوب شد که خانومشو دوست داشت😊 ╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗ @saritanhamasir ╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
برید از جوونها با یک بررسی عالمانه بپرسید آیا حساسیت کسی نسبت به رعایت حجاب هم محبوب شد ❓❓❓ آیا این حرکت طلبه(حساسیت به حجاب) این حرکت در فرهنگ جامعه جایگاه پیدا کرد و تقویت شد؟؟ 😒⁉️ ╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗ @saritanhamasir ╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝