eitaa logo
تنها مسیریهای استان هرمزگان
553 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
5.1هزار ویدیو
54 فایل
جهت ارائه انتقاد، پیشنهاد و ارتباط با ادمین کانال👇 @Tejareh4437 تنها مسیر جاییست که می تواند هرفردی را باهر تفکر وسلیقه ای را به آرامشی عالمانه برساند. ارائه مباحث کاربردی و تربیتی تشکیلات تنهامسیر در کانال زیر⬇️ https://eitaa.com/tanhamasirhormozgan
مشاهده در ایتا
دانلود
تنها مسیریهای استان هرمزگان
🎑 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 45 📄 "کارنامه ات را بیاور" 🔹 تا شب، فقط گریه کرد ... کارنامه هاشون رو
🌠 شب 46 🌷 "گمانی فوقِ هر گمان" 🔹اصلاً نفهمیدم زینب چطور بزرگ شد ... علی کارِ خودش رو کرد ... ✅ اونقدر با وقار و خانم شده بود که جز تحسین و تمجید از دهنِ دیگران، چیزی در نمی اومد ... با شخصیتش، همه رو مدیریت می کرد ... حتی برادرهاش اگر کاری داشتن یا موضوعی پیش می اومد ... قبل از من با زینب حرف می زدن... بالاخره من بزرگش نکرده بودم .... 💢 وقتی هفده سالش شد ... خیلی ترسیدم ... یادِ خودم افتادم که توی سن کمتر از اون، پدرم چطور از درس محرومم کرد ... می ترسیدم بیاد سراغِ زینب ... امّا ازش خبری نشد... 🦋 دیپلمش رو با معدل بیست گرفت ... و توی اولین کنکور، با رتبه تک رقمی، پزشکی تهران قبول شد ... توی دانشگاه هم مورد تحسین و کانون احترام بود ... پایین ترین معدلش، بالای هجده و نیم بود ... 👏🏼👏🏼 🌺 هر جا پا می گذاشت ... از زمین و زمان براش خواستگار میومد ... خواستگارهایی که حتی یکیش، حسرتِ تمامِ دخترهای اطراف بود ... مادرهاشون بهم سپرده بودن اگر زینب خانم نپسندید و جوابِ رد داد ... دخترهای ما رو بهشون معرفی کنید ... 😊 🔹امّا باز هم پدرم چیزی نمی گفت ... اصلاً باورم نمی شد ... گاهی چنان پدرم رو نمی شناختم که حس می کردم مریخی ها عوضش کردن ...‼️ زینب، مدیریتِ پدرم رو هم با رفتار و زبانش توی دست گرفته بود ...👌🏼 🚸 سال 75، 76 ... تبِ خروجِ دانشجوها و فرارِ مغزها شایع شده بود ... 🎓 همون سال ها بود که توی آزمونِ تخصص شرکت کرد... و نتیجه اش ... زینب رو در کانونِ توجه سفارتِ کشورهای مختلف قرار داد ... 🔶 مدام برای بورسیه کردنش و خروج از ایران ... پیشنهادهای رنگارنگ به دستش می رسید ... هر سفارت خونه برای سبقت از دیگری ... پیشنهاد بزرگ تر و وسوسه انگیزتری می داد ... ✅ ولی زینب ... محکم ایستاد ... به هیچ عنوان قصدِ خروج از ایران رو نداشت ... اما خواستِ خدا ... در مسیرِ دیگه ای رقم خورده بود ... چیزی که هرگز گمان نمی کردیم ..... ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ @tanhamasirhormozgan
🎆 شب 47 "سومین پیشنهاد" 🌷 علی اومد به خوابم ... بعد از کلّی حرف، سرش رو انداخت پایین ... - ازت درخواستی دارم ... می دونم سخته امّا رضای خدا در این قرار گرفته ... به زینب بگو سومین درخواست رو قبول کنه... تو تنها کسی هستی که می تونی راضیش کنی ... 🔷 با صدای زنگِ ساعت از خواب پریدم ... خیلی جا خورده بودم... و فراموشش کردم ... فکر کردم یه خوابِ همین طوریه ... پذیرشِ چنین چیزی برای خودم هم خیلی سخت بود ... 🌌 چند شب گذشت ... علی دوباره اومد ... امّا این بار خیلی ناراحت ... - هانیه جان ... چرا حرفم رو جدّی نگرفتی؟ ... به زینب بگو باید سومین درخواست رو قبول کنه ... خیلی دلم سوخت ... 🔶 - اگر اینقدر مهمه خودت بهش بگو ... من نمی تونم ... زینب بوی تو رو میده ... نمی تونم ازش دل بِکَنم و جدا بشم ... برام سخته ... 😔 🌹با حالتِ عجیبی بهم نگاه کرد ... - هانیه جان ... باور کن مسیرِ زینب، هزاران بار سخت تره ... اگر اون دنیا شفاعتِ من رو می خوای ... راضی به رضای خدا باش ... 🔹 گریه ام گرفت ... ازش قولِ محکم گرفتم ... هم برای شفاعت، هم شبِ اوّلِ قبرم ... 💖 دوری زینب برام عینِ زندگی توی جهنم بود ... همه این سال ها دلتنگی و سختی رو ... بودن با زینب برام آسون کرده بود ... 🌺 حدودِ ساعتِ یازده از بیمارستان برگشت ... رفتم دمِ در استقبالش ... - سلام دخترِ گلم ... خسته نباشی ... با خنده، خودش رو انداخت توی بغلم ... - دیگه از خستگی گذشته ... چنان جنازه ام پودر شده که دیگه به دردِ اتاقِ تشریح هم نمی خورم ... یه ذره دیگه روم فشار بیاد توی یه قوطی کنسرو هم جا میشم ...😊 🔸 رفتم براش شربت بیارم ...🥃 یهو پرید توی آشپزخونه و از پشت بغلم کرد ... - مامانِ گلم ... چرا اینقدر گرفته است؟ ... ❇️ ناخودآگاه دوباره یادِ علی افتادم ... یادِ اون شب که اونطور روشِ رگ گرفتن رو تمرین کردم ... همه چیزش عینِ علی بود ... - از کی تا حالا توی دانشگاه، واحدِ ذهن خوانی هم پاس می کنن؟ ... خندید ...☺️ - تا نگی چی شده ولت نمی کنم ... 🔹بغض گلوم رو گرفت ... - زینب ... سومین پیشنهادِ بورسیه از طرف کدوم کشوره؟... دست هاش شل شد و من رو ول کرد. ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ @tanhamasirhormozgan
🎑 شب 48 "کیش و مات" 🔹دست هاش شل و من رو ول کرد ...چرخیدم سمتش ... صورتش بهم ریخته بود ... - چرا اینطوری شدی؟ ... 💠 سریع به خودش اومد ... خندید و با همون شیطنت، پارچ و لیوان رو از دستم گرفت ... - ای بابا ... از کی تا حالا بزرگ تر واسه کوچیک تر شربت میاره ... شما بشین بانوی من که من برات شربت بیارم خستگیت در بره ... از صبح تا حالا زحمت کشیدی ... 🔸رفت سمت گاز - راستی اگه کاری مونده بگو انجام بدم ... برنامه نهار چیه؟... بقیه اش با من ... ✅ دیگه صد در صد مطمئن شدم یه خبری هست ... هنوز نمی تونست مثل پدرش با زیرکی، موضوعِ حرف رو عوض کنه ... شایدم من خیلی پیر و دنیا دیده شده بودم ... 🔹- خیلی جای بدیه؟ ... 🔸- کجا؟ ... 🔹- سومین کشوری که بهت پیشنهاد بورسیه داده ... 🔸- نه ... شایدم ... نمی دونم ... 📌 دستش رو گرفتم و چرخوندمش سمت خودم ... - توی چشم های من نگاه کن و درست جوابم رو بده ... این جواب های بریده بریده جوابِ من نیست ... ✳️ چشم هاش دو دو زد ... انگار منتظرِ یه تکانِ کوچیک بود که اشکش سرازیر بشه ... 💢 اصلاً نمی فهمیدم چه خبره ... - زینب؟ ... چرا اینطوری شدی؟ ... من که ... 🔶 پرید وسط حرفم ... دونه های درشت اشک از چشمش سرازیر شد ... - به اون آقای محترمی که اومده سراغت بگو ... همون حرفی که بار اول گفتم ... تا برنگردی من هیچ جا نمیرم ... نه سومیش، نه چهارمیش ... نه اولیش ... تا برنگردی من هیچ جا نمیرم ... اینو گفت و دستش رو از توی دستم کشید بیرون ... 🔹 اون رفت توی اتاق ... من، کیش و مات ... وسطِ آشپزخونه ... ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ @tanhamasirhormozgan
🌹﷽🌹 ❇️ عرض سلام و شب بخیر خدمت شما دوستان تنها مسیری گرامی ما😊🌺 حال واحوالتون خوبه ان شاءالله؟؟ به امید پروردگار آغاز کردیم هفته ای دیگر از هفته های ناب بندگی رو🌷بهترینهای الهی رو به پنجره دلتون ✨🌹☺️ با تدریس امشب در خدمت شما بزرگواران هستیم،👇
تنها مسیریهای استان هرمزگان
#کنترل_ذهن برای تقرب 48 " #نقدی_بر_قانون_جذب " بخش سوم 🔷 در مورد قانون جذب یه نڪته ای رو باید توجه
برای تقرب 49 " " بخش چهارم 🔶 خداوند متعال هر انسانی رو آزاد آفرید تا در طی اتفاقات زندگی خودش و با هدایت هایی ڪه از طرف خدا براش میرسه، رشد ڪنه و مناسبش رو پیدا ڪنه. 👈 و از اونجایی ڪه انسان بی نهایت طلب هست، دوست داره ڪه به "بالاترین لذت ها" برسه و اگه به بالاترین لذت ها نرسه افسرده و بی روح خواهد شد. آدم نباید به حداقل راضی بشه. 💢 شروع بدبختی های یڪ انسان زمانی هست ڪه اسیر لذت های و بشه 🔴 عالم هستی هم چنین فردی ڪه به حداقل ها راضی شده رو نخواهد بخشید و باهاش برخورد خواهد ڪرد جهنم چیه؟ یعنی عالم هستی دیگه تحمل موجودی ڪه به حداقل ها راضی شده رو نداره.🔥🔥🔥 چنین انسانی مثل یڪ زباله باید بازیافت بشه و جهنم مڪان بازیافت زباله های انسانیست...
ای انسان... 💞 خدا تو رو برای بی نهایت لذت خلق ڪرد... برای اینڪه تو خییییییلی لذت ببری اصلا از خود خدا لذت ببری...💥🌺 ولی تو چرا به لذت های ڪم قانع شدی؟ چرا نخواستی ڪه خیلی لذت ببری؟😒 ✅ تمام اتفاقات عالم رو خدا طوری طراحی ڪرده ڪه تو بتونی با ڪمڪ و ، از برخی لذت های سطحی به نام عبور ڪنی و به لذت های برتر برسی. ولی تو با عجله رفتی سراغ همون لذت های سطحی و ڪم! 💢 خدا از چه ڪسی بدش میاد؟ فقط از ڪسی ڪه به لذت ڪم قانع بشه. ⭕️ میگه ای بیچاره... من همه عالم رو خلق ڪردم فقط برای اینڪه تو بتونی از لذت های سطحی عبور ڪنی تا به لذت های برتر برسی ولی تو تا دیدی یه جایی یه ذره لذت ریخته سریع رفتی تجربش ڪنی؟
🔴 و مهم ترین ڪاری ڪه تمدن غرب و صهیونیست ها با انسان ها میڪنن اینه ڪه اون ها رو به لذت های سطحی و ڪم قانع میڪنند... هیچ خیانتی بالاتر از این نمیشه.... 💢 چرا بالاترین آمارهای افسردگی و خودڪشی در ڪشورهای به ظاهر پیشرفته هست؟ 🚨 چون انسانی ڪه مجبورش ڪردن سرش توی آخور دنیا باشه و اصلا فڪر لذت های برتر هم به سرش نزنه، این انسان به آخر خط خواهد رسید... 🚨 پول و خونه و ماشین و .... اینا نمیتونه فطرت بی نهایت انسان رو سیراب ڪنه. ⭕️ در واقع صهیونیست ها هر جامعه ای رو بخوان بدبخت ڪنن اول اون ها رو "به ڪم قانع میڪنن". 💢 وقتی ملتی به ڪم قانع شد ڪم ڪم تبدیل به "برده های همیشه بدهڪار صهیونیست ها" میشه و حتی به همون لذت های ڪم هم دیگه نخواهد رسید... دقیقا ڪاری ڪه غربگراها ڪه نوڪران صهیونیست ها هستن با مردم ما ڪردن...
🚧 نوچه هاشون در فتنه 88 فریاد زدن ڪه نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران! یعنی چی؟ 👈 یعنی ما نباید به سایر مظلومین جهان ڪاری داشته باشیم و سرمون توی ڪاسه خودمون باشه تا بیشتر بخوریم! 😒 ⭕️ غربگراها با همین شعار سر ڪار اومدن و گفتن ڪه ما ڪاری به بقیه نداریم، فقط برای خودمون پول خرج میڪنیم و ڪاری میڪنیم ڪه مردم حتی به 45 تومن یارانه هم نیازی نداشته باشن! نتیجه چی شد؟ آیا رونق اقتصادی شد؟ ⭕️ خیر. اوضاع اقتصادی خیلی بدتر شد. عالم هستی متنفر هست از چنین آدم هایی، چنین مردمی ڪه به ڪم قانع شدند... تو در سال 57 قرار بود ڪه تمام دنیا رو از شر صهیونیست ها پاڪ ڪنی. 🌷 امام تو گفته بود: باید از صفحه روزگار حذف بشه... تو با خودت چیڪار ڪردی؟😒 ڪی تو رو فریبت داد ڪه به ڪم قانع بشی؟ ⭕️ میدونی ڪه تو هر ضربه ای به اسرائیل بزنی، هزاران ڪیلومتر حتی به همون لذت های دنیایی هم بیشتر نزدیڪ میشی؟ به آبادانی و انواع لذت های دنیایی بیشتر میرسی؟
⭕️ اگه ڪسی به ڪم قانع بشه حتی همون ڪم رو هم از دست خواهد داد ✅ ولی اگه ڪسی به ڪم قانع نشه، هم لذت های مادی و هم لذت های معنوی رو در نهایت خودش خواهد برد. حتی از همین شهوت هم بیشترین لذت رو میبره. 🔥 و چه ڪسانی در ڪشور ما تلاش ڪردن ڪه مردم ما رو به لذت های حداقلی و سطحی قانع ڪنن؟ مروجین فرهنگ هایی مثل قانون جذب.... 🔷 و تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل....
امیدوارم مبحث امروز هم مورد توجه تون قرار گرفته باشه حالا ڪه از این مباحث شیرین استفاده میڪنید با پخش این بنر در گروه ها و مخاطبین تون این لطف رو به ما و دوستانتون بڪنید ڪه اونا هم از این مباحث استفاده ڪنند👇👇👇
- چرا هر کاری میکنم نمی‌تونم حواسمو جمع کنم و تمرکز داشته باشم؟ ....😓 - نماز میخونم تمرکز ندارم!!! - قرآن میخونم لذت نمیبرم... 😔 - میخوام درس بخونم هزار جور فکر میاد تو سرم🤯 - چکار کنم افکار منفی نیاد سراغم؟ 😒 بفرمایید از راهکار های عاااالی تنهامسیری استفاده کنید👇 💥 آموزش بهترین تکنیک های طبق مبانی برای استفاده از آموزش های فوق العاده وارد کانال زیر بشید:👇 آدرس کانال در ایتا؛ Eitaa.com/@tanhamasirhormozgan این بنر رو برای همه بفرستید تا همه بیان 😊👆
💕 ✍دلـــــتو بتکـــــون ، از حرفا ... از بُغضا ... از آدما ... دلـتو بتکـون ؛ از هر چے که تو این یک سال یادش دلتو به درد آورد ... از خاطره هایے که گریه هاش بیشتر از خنده هاش بود ... از نفهمیدنِ اونایے که همیشه فهمیدیشون.. از کوتاهے هاے خودت ... اگه با یه "ببخشید!‌ من هم مقصر بودم یکے رو آروم می کنے؛ آرومش کن ... دلـــــتو بتـــــکون … 💥یه نـــــفسِ عـمیق بڪش سلام بده به بـــــهار به اتفاقاے خـــــوب … 💛 پیشاپیش سال نو مبارک💐 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ @tanhamasirhormozgan