eitaa logo
تنها مسیریهای استان هرمزگان
553 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
5.1هزار ویدیو
54 فایل
جهت ارائه انتقاد، پیشنهاد و ارتباط با ادمین کانال👇 @Tejareh4437 تنها مسیر جاییست که می تواند هرفردی را باهر تفکر وسلیقه ای را به آرامشی عالمانه برساند. ارائه مباحث کاربردی و تربیتی تشکیلات تنهامسیر در کانال زیر⬇️ https://eitaa.com/tanhamasirhormozgan
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺‏🍃گرامی باد روز پاســدار بر آنان کہ از جنس شهـــیدان و هـم پیمــان با حسین علیه السلام و از نسل فصل سرخ استقامتند... 💐 ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ @tanhamasirhormozgan
تنها مسیریهای استان هرمزگان
#رمان شب #بدون_تو_هرگز 14 "عشق تحصیل"😌 🔷 یه بار زینب، شش هفت ماهه بود، علی رفته بود بیرون، داشتم ت
🌠 شب 15 "من شوهرش هستم " 🔸 ساعت نه و ده شب ... وسط ساعت حکومت نظامی ... یهو سر و کله پدرم پیدا شد!!! 🔺 صورت سرخ با چشم های پف کرده ! از نگاهش خون می بارید ... اومد تو ... تا چشمش بهم افتاد چنان نگاهی بهم کرد که گفتم همین امشب، سرم رو می بره و میزاره کف دست علی! 🔸 بدون اینکه جواب سلام علی رو بده، رو کرد بهش: - تو چه حقی داشتی بهش اجازه دادی بره مدرسه؟ 😠 به چه حقی اسم هانیه رو مدرسه نوشتی؟ ... 💢 از نعره های پدرم، زینب به شدت ترسید ... زد زیر گریه و محکم لباسم رو چنگ زد ... بلندترین صدایی که تا اون موقع شنیده بود، صدای افتادن ظرف، توی آشپزخونه از دست من بود ... ✅ علی همیشه بهم سفارش می کرد باهاش آروم و شمرده حرف بزنم ... اما الان نازدونه علی بدجور ترسیده بود... 🔸علی عین همیشه آروم بود ... با همون آرامش، به من و زینب نگاه کرد ... هانیه خانم، لطف می کنی با زینب بری توی اتاق؟ ☺️ 🔺 قلبم توی دهنم می زد ... زینب رو برداشتم و رفتم توی اتاق ولی در رو نبستم ... از لای در مراقب بودم مبادا پدرم به علی حمله کنه ... 💢 آماده بودم هر لحظه با زینب از خونه بدوم بیرون و کمک بخوام ... تمام بدنم یخ کرده بود و می لرزید ... ✅ علی همون طور آروم و سر به زیر، رو کرد به پدرم : - دختر شما متاهله یا مجرد؟ ... و پدرم همون طور خیز برمی داشت و عربده می کشید ... - این سوال مسخره چیه؟ ... به جای این مزخرفات جواب من رو بده!😤 - می دونید قانونا و شرعا ... اجازه زن فقط دست شوهرشه؟☺️ 💢همین که این جمله از دهنش در اومد ... رنگ سرخ پدرم سیاه شد ... - و من با همین اجازه شرعی و قانونی ... مصلحت زندگی مشترک مون رو سنجیدم و بهش اجازه دادم درس بخونه ... کسب علم هم یکی از فریضه های اسلامه ... ✔️ ⭕️ از شدت عصبانیت، رگ پیشونی پدرم می پرید ... چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد ... - لابد بعدش هم می خوای بفرستیش دانشگاه؟😠 ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ @tanhamasirhormozgan
🎆 شب ۱۶ 🌹 ایمان واقعی 🔹علی سکوت عمیقی کرد ... - هنوز در اون مورد تصمیم نگرفتیم ... باید با هم در موردش صحبت کنیم، اگر به نتیجه رسیدیم شما رو هم در جریان قرار میدیم.☺️ 💢 دیگه از شدت خشم، تمام صورت پدرم می پرید ... و جمله ها بریده بریده از دهانش خارج می شد ... - اون وقت ... تو می خوای اون دنیا ... جواب دین و ایمان دختر من رو پس بدی؟ ...😠 🔸 تا اون لحظه، صورت علی آروم بود ... اما حالت صورتش بدجور جدی شد ... - ایمان از سر فکر و انتخابه ... مگه دختر شما قبل از اینکه بیاد توی خونه من حجاب داشت؟ 😒 من همون شب خواستگاری فهمیدم که چون من طلبه ام، چادر سرش کرده... ایمانی که با چوب من و شما بیاد، ایمان نیست. 🌷 آدم با ایمان کسیه که در بدترین شرایط، ایمانش رو مثل ذغال گداخته ... کف دستش نگه می داره و حفظش می کنه ... ایمانی که با چوب بیاد با باد میره ... ⭕️ این رو گفت و از جاش بلند شد ... شما هر وقت تشریف بیارین منزل ما...قدمتون روی چشم ماست. عین پدر خودم براتون احترام قائلم...اما با کمال احترام ... من اجازه نمیدم احدی توی حریم خصوصی خانوادگی من وارد بشه ...☺️ 💢 پدرم از شدت خشم، نفس نفس می زد ... در حالی که می لرزید از جاش بلند شد و رفت سمت در ... - می دونستم نباید دخترم رو بدم به تو ... تو آخوند درباری!!! در رو محکم بهم کوبید و رفت...💢 🔹پ.ن: راوی داستان در این بخش اشاره کردند که در آن زمان، ما چیزی به نام مانتو یا مقنعه نداشتیم ... خانم ها یا چادری بودند که پوشش زیر چادر هم براساس فرهنگ و مذهبی بودن خانواده درجه داشت ... یا گروه بسیار کمی با بلوز و شلوار، یا بلوز و دامن، روسری سر می کردند ... و اکثرا نیز بدون حجاب بودند ... ⭕️ بیشتر مدارس هم، دختران محجبه را پذیرش نمی کردند. علی برای پذیرش من با حجاب در دبیرستان، خیلی اذیت شد و سختی کشید ... ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ @tanhamasirhormozgan
بِـسْـم‌‌ِاللّٰه‌ِالࢪَّحمن‌ِالࢪَّحیمْ عرض سلام و ادب و احترام محضر یکایک شما عزیزان،✋🌺 و عرض تبریک و شادباش فرارسیدن اعیاد شعبانیه ، ولادت ارباب خوبیها و روز پاسدار☺️😍 یا ذی الاحسان بحق الحسین مارو عاشق‌ حسین کن🙏💕 در خدمتتون هستیم با ادامه مبحث
تنها مسیریهای استان هرمزگان
#کنترل_ذهن برای #تقرب 43 💢 قبلا هم گفته شد که خوبه آدم پای هر فیلمی نشینه. پای هر سریالی نشینه. ب
برای تقرب 44 🔷 اگه انسان تمرینات ڪنترل ذهن رو انجام بده بعد از یه مدت به جایی میرسه ڪه وقتایی ڪه با ذهنش ڪاری نداره 👈 ذهنش سراغ فڪرای بی مورد نمیره. این اتفاق مهمیه. ⭕️ خیلی وقتا میشه ڪه آدم به ڪار خاصی فڪر نمیڪنه و یه جا نشسته. بعد ناخودآگاه میبینه فڪرای منفی نسبت به خدا و زندگیش توی ذهنش میاد و این اصلا حواسش نیست بسیاری از گناهان از همین طریق شڪل میگیره. 🔷 روان شناس ها میگن ڪه اون بخش از ذهن قابل ڪنترل هست. 🌺خانواده محترم حضرت امام (ره) در یه خاطره ای اینجوری نوشتن: قرار شد ڪه امام توی خونه هر شب به مدت 15 دقیقه خاطراتشون رو برامون بگن. ☢ یه شب خاطره ای ڪه امام داشتن تعریف میڪردن خیلی گرم شد اما امام سر 15 دقیقه فرمودن: خب تا اینجا ڪافی باشه. برید بخوابید. یڪی از اعضای خانواده گفت: نه دیگه! آقا این خاطره رو ادامه بدین. خیلی شیرینه... ✔️امام فرمود: خیر! قرارمون این بود ڪه 15 دقیقه خاطره بگیم.
🔹 دختر ایشون ڪه خاطره رو نقل میڪنن میگن: من خودم رو با امام مقایسه ڪردم و گفتم: آخه آقا جان! شما الان ذهنت درگیر این موضوع شده و دیگه خوابتون نمیبره! اگه بخواید برید بخوابید هم فایده نداره. این خاطره رو تموم ڪنیم. باشه؟ 🌹 امام فرمودن: نه دخترم. من هر لحظه اراده ڪنم ڪه به چیزی فڪر نڪنم، دیگه بهش فڪر نمیڪنم. من راحت میخوابم... ✴️ دیدید طرف میگه: الان فڪرم درگیره و نمیتونم بخوابم! 💢خب از بس ضعیفی! تو انقدر باید روی فڪر خودت ڪار ڪرده باشی ڪه اجازه ندی یه فڪری بیاد توی ذهنت ڪه ارزش نداشته باشه 😒 یا جاش نباشه. 👌الان وقت خوابه و من باید به خواب فڪر ڪنم نه به هیچ چیز دیگه. الان وقت غذا هست و من باید به لذت بردن از غذا فڪر ڪنم. الان وقت....
✔️ علم روانشناسی میگه: مغز نباید بدون اراده انسان ڪار ڪنه و نجات و سعادت هر انسانی در اینه. یه نگاهی به خودتون بڪنید ✅ به میزانی ڪه فعالیت مغزت دست خودته، آدم موفقی هستی وگرنه خیر! 🌹 علم عرفان هم همین رو میگه. میگه اجازه نده اتفاقات بیرونی ڪنترل ذهن تو رو به دست بگیرن. دانش بشری در هر زمینه ای ڪه جلو بره آخرش میرسه به دین! نتایج برخی مطالعات روانشناسی نشون میده ڪه: 👈 مدیتیشن به اندازه مصرف دارو میتواند در درمان افسردگی موثر باشد با این تفاوت ڪه اثر جانبی منفی ندارد. 🔷 ما چند تا متن از مطالعات غربی ها رو قرار دادیم تا ڪسی فڪر نڪنه ڪه مرغ همسایه غازه و اون طرفا خبرای خاصی هست!☺️ اینا آخرین دریافت های علمی هست ڪه خودتون هم میتونید در موردش تحقیق ڪنید.
🌹 یه جمله هم از عالم بزرگوار، آیت الله حق شناس بگم. یه شخصی میگفت: من بعد از نماز صبح خدمت آیت الله حق شناس رسیدم. 💕 ایشون یه حال خوش عجیبی داشتن. هی نگاه میڪردن به اون جایی ڪه من نشسته بودم! من گفتم: آقاجون چه خبر؟ فرمودن: همین جا یڪ ساعت پیش آقا و مولامون نشسته بودن... 💞💕💞 خب این اتفاق ها برای بزرگان و اولیای الهی طبیعی بوده. اونوقت ایشون در یه جمله ای میفرمایند: ✅ زمانی ڪه خطوراتِ ذهنِ شما در یڪ نقطه متمرڪز شد، آن وقت است ڪه تمام علوم در ذهن شما نقش می‌بندد....
برای این جلسه ڪافی باشه. اما این نڪته رو امشب ڪه شب نیمه شعبان هست توی ذهنتون باشه 🌹 اگه بتونیم به قدرت تمرڪز ذهن برسیم، شاید یه جایی هم امام زمان ارواحنا فداه رو دیدیم و چشممون به جمال زیبای پسر فاطمه روشن شد...😭 آقا خیلی دوست داره ڪه ما چشممون باز بشه و بتونیم عالم بالا رو ببینیم... بتونیم شما رو ببینیم آقا منتظر ماست... 🔷 ڪسی هست خودش رو به آقا برسونه...؟ التماس دعا از همگی🌷 ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ @tanhamasirhormozgan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝 گاهی توی فراز و فرودهای زندگی؛ ممکنه همه‌ چیز رویِ‌ سر تو خراب بشه، اونم وقتی که مقصر نبودی❗️ اونجایی که مظلوم واقع میشی؛ اما به «أحسن‌ِ وجه» برخورد می‌کنی، کوتاه میای و نادیده می‌گیری، تا خدا، وکالتش رو بموقع انجام بده؛ ⚡️سرت رو برای بالا بگیر؛ تو در ابتدای ماجرای بزرگ شدنت قرار گرفتی! 🌛 ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ @tanhamasirhormozgan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا