و عمق عشق
هیچگاه شناخته نمی شود
مگر در زمان فراق…
جبران خلیل جبران
✦¤✦༻{ترانه سرا}༺✦¤✦
@taranesara_net
آهنگ { خسرو و شیرین }
با صدای: رضا سقایی
ترانه عاشقانه با شعری از
نظامی و موسیقی محلی لری
عجب ماهی میان آسمان است
عجب شهزاده ای مهمانمان است
به شیرین گفت کای چشم و چراغم
همای گلشن و طاووس باغم
شکر تلخ است اگر شیرین نباشد
چمن خار است اگر نسرین نباشد
✦¤✦༻{ترانه سرا}༺✦¤✦
@taranesara_net
آهنگ { نور }
با صدای: سینا سازگاری
مهمانم شده بودی در بزم ویرانه من
خواندی از چشمانم قصه ی سرگردانی من
خندیدی در اوج آسمان درخشیدی
به سردی زمانه تابیدی شدی دلیل خندهایم
در طوفان غریق موج توی آسان
رها شود ز رنج بی پایان
نمانده وحشت برایم
در پیچ و خم گیسویت گم شده ام
هم درد غم کهنه مردم شده ام
از سینه و رون نمیروی ای عشق
من دل به تماشای نگاهت داده ام
تا آتش این غم بدهد بر بادم
با اشک روانه میشوی آه ای عشق
خندیدی در اوج آسمان درخشیدی
به سردی زمانه تابیدی شدی دلیل خندهایم
در طوفان غریق موج توی آسان
رها شود ز رنج بی پایان
نمانده وحشت برایم
✦¤✦༻{ترانه سرا}༺✦¤✦
@taranesara_net
مسافر، مسافر است
وقت استقبال هم می دانی
که یک روز باید بدرقه اش کنی …
✦¤✦༻{ترانه سرا}༺✦¤✦
@taranesara_net
آهنگ { رفتی سفر }
با صدای: سالار عقیلی
بی تو هوای خانه سنگین است در من توان بی تو بودن نیست
رفتی سفر تا زود برگردی اما کدامین روز روشن نیست
رفتی که خیلی زود برگردی وقتی دلت فرمود برگردی
اصلا قرار این بود برگردی این دل که آجر نیست آهن نیست
ای کاش دنیا را دری میبود شوق فرارم را پری میبود
جایی جهان بهتری میبود اینجا که جای آرمیدن نیست
اینجا که جای آرمیدن نیست
گوشی به در چشمی به دیوارم از دیدن آیینه بیزارم
حالا فقط مشتاق دیدارم دیگر زمان صبر کردن نیست
دیگر زمان صبر کردن نیست
ای کاش دنیا را دری میبود شوق فرارم را پری میبود
جایی جهان بهتری میبود اینجا که جای آرمیدن نیست
ای کاش دنیا را دری میبود شوق فرارم را پری میبود
جایی جهان بهتری میبود اینجا که جای آرمیدن نیست
اینجا که جای آرمیدن نیست
✦¤✦༻{ترانه سرا}༺✦¤✦
@taranesara_net
من کلید موفقیت را نمیشناسم،
اما کلید شکست خوردن،
تلاش برای راضی کردن همه است…
✦¤✦༻{ترانه سرا}༺✦¤✦
@taranesara_net
آهنگ { حریر مهتاب }
با صدای:ایرج بسطامی
دیدمت در حریری زمهتاب
سرد و خاموش خفته بودی
یادم آمد که در صبح دیدار
از غروبی چنین گفته بودی
در دو چشمت طلوعی نهان
چون ستاره می دمیدی
در شب بهت ویرانی من
قصه های مرا از سر شوق می شنیدی
بی شکیبم بی قرارم
دل به در یای تو می سپارم
در بهاری که بی تو خزان شد
باورم شد دگر نیستی تو
خود نگفتی که من هم بدانم
کیستی تو چیستی تو
دیدمت در حریری زمهتاب
سرد و خاموش خفته بودی
یادم آمد که در صبح دیدار
از غروبی چنین گفته بودی
✦¤✦༻{ترانه سرا}༺✦¤✦
@taranesara_net