فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت مهدی عجل الله فرجه الشریف منتظر ماست
❇️
نقش ها وشغل ها
✳️اگر پيرزنى براى ساختمان بنايى يك روز از غذاى خود كم كند و چند آجر هديه كند و ثروتمندى ميليونها تومان كمك بدهد، اين آجرها از آن مقدار ثروت پرارزشتر است؛ چون پيرزن يك روز از غذاى خودش محروم گرديده و انفاقِ رزق كرده و آن ديگرى انفاق پس انداز. اگر آن ثروتمند آن قدر كمك كند كه يك روز از غذايش محروم شود، تازه در سطح همان پيرزن است. و فوز و بهره و فضل آنها يكى است؛ كه فوزها و فلاحها مربوط به اطاعت و تقواست، نه مربوط به مقدار سرمايهها و استعدادها؛ چون اين تفاوتهاى در استعداد را ما به خوبى شاهد هستيم. و اين قرآن است كه دارايى بيشتر مرد را باعث باركشى بيشتر او و قوام بودن او حساب مىكند و شغلهاى سنگينتر را به او محول مىسازد و مسئوليتهاى بزرگتر را براى او مىگذارد، در حالى كه ارزشها نه در اين شغلهاست و نه در اين مسئوليتها؛ كه ارزش در نقشهاست كه تعيين كنندهى شغلها هستند و در نقشها زن و مرد با هم مساويند. همه با هم برابريم، ولى در شغل حتى مردها با هم برابر نيستند؛ چون ⬅️نقش ما بر اساس تركيب استعدادهاى ما و رابطهى نيروهاى ما شكل مىگيرد، ولى شغل ما بر اساس اندازه و مقدار استعدادها و تقدير آنها.
✳️كارها به عهده ى كسانى است كه در وقت كمتر به شكل بهتر از عهده ى آن بر مىآيند. تقسيم بندى مشاغل با اين اصل همراه است، در حالى كه خود شغل ها ملاك افتخار نيست و عمل ملاك ارزش نيست. ⬅️مهم عاملهايى است كه عمل را مىسازد و مهم نقشى است كه در پس هر شغلى پنهان است.
❇️عرفان دينى با هدايت و شكر و تمحيص و بلاء و با معرفت و محبت و عمل و بلاء و عجز و اعتصام همراه است، در حالى كه عرفانهاى ديگر با رياضت و تمركز و استناد به پير و توجه مرشد. و همين است كه خاستگاه و جايگاه و اهداف و روش اين دو متفاوت است.
✳️ خيال نكنيم اين روحى كه در يك مرحله تسويه و خلقت كامل به انسان دميده مىشود، همان جنبشى است كه در چهار ماهگى در رحم مادر به كودك دست مىدهد. اين نفخ روح پس از بلوغ و تسويه و براى كسانى است كه خدا را انتخاب كردهاند واز غير او بريدهاند، كه درآيه آخر سوره مجادله آمده است: «لاتَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَومِ الْآخِر يُوادُّونَ مَنْ حادَّ اللَّه وَ رَسُولَهُ وَ لَو كانُوا آبائَهُم او اخْوانَهُم اوْ عَشيرَتَهُمْ اوُلئِكَ كَتَبَ فى قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِنْهُ». اينهايى كه از غير حق بريدهاند با اين روح، مؤيَّد مىشوند.
💠ارزش عمل مربوط به هدف و انگيزه و بينش تو از آثار و روابط آن است كه اين همه بر شكل عمل هم اثر مىگذارند.
⏺مشكل ما در اينجاست كه نمىخواهيم از نعمتهاى دنيا و امكانات آن، چيزى به دست بياوريم و نمىخواهيم با اين مركبها به جايى برويم، وگرنه به نعمتها دلبسته نمىشديم و حساب مىكرديم كه با داشتن و يا از دست دادن با كدامين زودتر مىرسيم؛ كه براى حركت ما دو پاى شكر در هنگام دارايى و صبر در هنگام گرفتارى هست. پس ديگر چه رنجى داريم و چه مرگى داريم. آنجا كه با شكر و صبر مىتوان رفت، آنجا كه اگر از پاى افتادى و ناتوان شدى، تازه با عجز مىتوان رفت، ديگر چه حرفى داريم و چه منطقى داريم. آخر راه آنجا آغاز مىشود كه ما تمام مىشويم.
🌺صراط مستقيم، راه نزديك، راه ميان بر، همين عبوديت و اطاعت است، نه عبادت، نه رياضت، نه خدمت به خلق و نه شهادت. شهادتى كه از امر او الهام نگيرد و خدمتى كه از او مايه نگيرد و رياضتى كه از او نباشد و عبادتى كه نشان او را نداشته باشد، بر باد است. كُلُّ امْرٍ ذى بالٍ لَمْ يُبْدأ بِبِسْم اللَّهِ فَهُوَ ابْتَر. آنچه نشان او را بر خود ندارد، دم بريده است، ناقص است، بىارزش است. آنچه از او نشان گرفت، معنى دارد، حتى اگر جمع كردن پشكلها و پاك كردن بينى يتيمى باشد.
🌿هنگامى كه او از اين ولنگارى و رهايى و هرز شدن، نجات پيدا كند و شكل بگيرد، تازه آن وقت به مذهب رسيده و به دين، به اسلام دست يافته است. وقتى او از آزادى، آزاد شود، عبد بشود، تازه اول راه اوست.
مذهب اصيل راه انسانى است كه يافته باشد بايد حركت كند و بايد از آزادى و وسعت تبخير، به شكل گرفتن و به عبوديت برسد و رسالتها را به گردن بگيرد؛ چون نيازهايى در پيش است كه بخارهاى هرز را، به شكل گرفتن دعوت می کند.
💠آيا شما در موضوع خلافت و امامت تحقيقى داشتهايد؟ و آيا دليل بر خلافت بلافصل حضرت على فقط همين «من كنت مولاه» و يا «تارك فيكم الثقلين» است. اگر دليل همينهاست چرا حضرت رسول با صراحت از خلافت نگفت و چرا حضرت على را نصب نكرد و كار را يك سره ننمود تا اين همه مشكل و درگيرى پيش نيايد؟
براى نجات از اين همه تشكيك تاريخى و مزاحم، راه همان است كه ملاك انتخاب خليفه و رسول مشخص شود و روش انتخاب مشخص شود. آن وقت تمامى حرفها و برخوردهاى رسول، وضع خليفه و تكليف امت را مشخص مىنمايد كه رسول (ص) آن جا كه مىخواست با صراحت كار را يكسره كند و قلم و دوات را طلب نمود، متهم به هجر و هذيان شد. باز هم با اعراض خود، كار را مشخص كرد و براى آنها كه بخواهند، مشكلى باقى نگذاشت، همان طور كه فاطمه (س) و ابوذر و عمار در تمامى مراحل زندگانى على، كار و راه و امر او را مشخص مىنمودند و ابهامى باقى نمىگذاشتند.
مشكل اينجاست كه ما از اين همه آيات و توبيخ و سرزنش و نفاق و عصيان و طغيان، چشم مىپوشيم و به قداست و پاكى خلفا و تمامى صحابه روى مىآوريم و باكى نداريم كه رسول خدا را عامل طغيان و عصيان قلمداد نماييم كه با وفات او همه به ستارههاى هدايت بدل مىشوند و راهنما مىشوند.
🔸هركس به اندازهى ظرفيت خود بايد آب بردارد و به تشنه كامان برساند. گرچه آن كه سقاست و مشك و تشكيلات دارد، مسؤوليت زيادترى دارد.
🌿در بينش اسلامى عمل و شغل ملاك ارزش نيست؛ كه عملها را با عاملها و انگيزههايش مىسنجند؛ كه: «كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِه»؛ هر كس عملش بر طبق نيّتى است كه به عمل شكل مىدهد.
💠«يا ايها الذين آمنوا اصبرا و صابروا و رابطوا». آنجا كه يك دسته هستند، اصبروا و آنجا كه دستهها شكل مىگيرند، صابروا و در نهايت پيوند و مرابطه و از داخل هماهنگ ساختن و رابطه برقرار كردن دستور كسانى است كه تقوا و فلاح و رويش مىخواهند.
💠هر مكتبى سه مرحله تبيين و دو دستگى و درگيرى را ناچار دارد. ابراهيم موسى و عيسى و محمد در مرحله تبيين، آزادى مىدهند و امان مىدهند و كلام خود را مىرسانند. و سپس با تماميت حجت و ظهور كفر صفها مشخص مىشود و قتال شكل مىگيرد. و اين قتال و درگيرى عين رحمت و محبت است و همچون عذاب حق است كه نشان رحمت و عنايت اوست و همين كه پاك شدى به درجات بهشت راهت مىدهند و كدورتت را مىشويند و حتى تورات و انجيل از اين پيمان قتال نشانهها دارد.
🌿در اين قرن وحشى، شديدترين نيازها، نياز جهت دادن و شكل دادن و كشف كردن استعدادهاست. نياز رهبرى كردن و تربيت نمودن و بارور ساختن است.
✳️تشويق و توجه و پاداش، چوب كارى و طعنه و توبيخ، همه و همه از عواملى بود كه مىشد از آن استفاده برد و به تربيت كودك دست يافت ، كودك انسان از مغز و قلب برخوردار است و مربى بايد در اين روح پايگاه و تشكيلاتى راه بيندازد؛ در مغز كودك شناختها و آگاهىها و در دل او علاقه و عشق به هدفى و شخصى و راهى را جا دهد و كودك را بسازد.
✳️نه جهان از خوب و بد تشكيل شده، و نه انسان از خوب و بد و روح و لجن. خوبى و بدى، شر و خير، صفت ارتباطهاى انسان با خودش، با جامعه و يا جهان است. هنگامى كه من با اسيد بد رابطه برقرار كردم، صدمه مىخورم و بدى مىبينم. شر و خير، خوب و بدى، نتيجهى جهتگيرى و موضعگيرى انسان در هستى و در جامعه و در خويش است.
🌿اين نكته هم بايد در نظر گرفته شود كه خداوند در قرآن هنگامى كه ما را به طبيعت نزديك مىكند و حادثه را در چشم ما مىگستراند، ما را در طبيعت نگاه نمىدارد و در بند حادثهها نمىاندازد. مثلا هنگامى كه مىخواهد قدرت و شعور خود را در يك صحنهى زيباى طبيعت؛ مثل ريزش باران بر سرزمين خشك مرده نشان دهد، ديگر در بند كيفيت حركت باد و چگونگى تشكيل ابرها و اقسام مختلف ابرها و خصايص آنها نمىايستد؛ چون اينها به علوم طبيعى مربوط هستند كه در اين قسمتها كنجكاوى كنند و معلوماتى تلنبار نمايند. اين كنجكاوى گر چه در علوم طبيعى نافع است و لازم است، اما در اينجا كه اين صحنهها به صورت پل و يا نردبانى به كار گرفته شده است كنجكاوى زياد و تعمق در اين پل و چگونگى آن ما را از راه باز مىدارد. و چه بسيار فرق است بين كسى كه پل براى او وسيلهى عبور است و ديگرى كه اين كار رشتهى تخصصى و هدف فكرى او حساب مىشود.
☘️آنچه كه اين هماهنگى نيروهاى درونى را به وجود مىآورد و تمركز و قدرت تو را تأمين مىكند، رياضتها و ورزشهاى يوگا نيست؛ كه اين تلقينها خودشان در روحهاى عاصى رنگى ندارند و تضادها را حل نمىكنند. آنچه كه به اين رياضتها و ورزشها اثر داده، همان قدرت بزرگى است كه در دل تو وسوسه كرده و تو را جلب نموده است و اين قدرت است كه قدرتهاى ضعيفتر را جذب مىكند. ولى تويى كه بالاتر از اين قدرتها و بازىها مىخواهى و ارزش خودت را بيش از اينها احساس كردهاى، ديگر نمىتوانى به اين پناهگاه روى بياورى و اين بازى قدرت را در اين شكل و شمائل براى هميشه ادامه بدهى.
✳️«اللهُمَّ اجْعَلْ غِناىَ فى نَفْسى»؛ بىنيازى و غناى مرا در خودم بگذار. مادام كه انسان در خودش جريانى شكل نگيرد و غنايى منزل نكند، هيچ چيز ديگر به جاى او غنايى نمىآورد
✳️عشق و ترس، نيروهاى نهفتهى انسان را شكل مىدهند و راه مىاندازند. و هر قدر اين عشق عميقتر باشد، اين حركت و گرايش شديدتر خواهد بود.
🔵ما خيال مىكنيم كه براى حركت، به يقين، به باور احتياج هست، در حالى كه به تعبير قرآن در سورهى بقره آيهى 45 و 46 خشوع و خشيت حتى با گمان و ظن در انسان شكل مىگيرد، كه: «انها لكبيرةٌ الا على الخاشِعينَ الَّذينَ يَظُنُّونَ انَّهُمْ مُلاقوا رَبِّهِمْ ...»