🌿هنگامى كه او از اين ولنگارى و رهايى و هرز شدن، نجات پيدا كند و شكل بگيرد، تازه آن وقت به مذهب رسيده و به دين، به اسلام دست يافته است. وقتى او از آزادى، آزاد شود، عبد بشود، تازه اول راه اوست.
مذهب اصيل راه انسانى است كه يافته باشد بايد حركت كند و بايد از آزادى و وسعت تبخير، به شكل گرفتن و به عبوديت برسد و رسالتها را به گردن بگيرد؛ چون نيازهايى در پيش است كه بخارهاى هرز را، به شكل گرفتن دعوت می کند.
💠آيا شما در موضوع خلافت و امامت تحقيقى داشتهايد؟ و آيا دليل بر خلافت بلافصل حضرت على فقط همين «من كنت مولاه» و يا «تارك فيكم الثقلين» است. اگر دليل همينهاست چرا حضرت رسول با صراحت از خلافت نگفت و چرا حضرت على را نصب نكرد و كار را يك سره ننمود تا اين همه مشكل و درگيرى پيش نيايد؟
براى نجات از اين همه تشكيك تاريخى و مزاحم، راه همان است كه ملاك انتخاب خليفه و رسول مشخص شود و روش انتخاب مشخص شود. آن وقت تمامى حرفها و برخوردهاى رسول، وضع خليفه و تكليف امت را مشخص مىنمايد كه رسول (ص) آن جا كه مىخواست با صراحت كار را يكسره كند و قلم و دوات را طلب نمود، متهم به هجر و هذيان شد. باز هم با اعراض خود، كار را مشخص كرد و براى آنها كه بخواهند، مشكلى باقى نگذاشت، همان طور كه فاطمه (س) و ابوذر و عمار در تمامى مراحل زندگانى على، كار و راه و امر او را مشخص مىنمودند و ابهامى باقى نمىگذاشتند.
مشكل اينجاست كه ما از اين همه آيات و توبيخ و سرزنش و نفاق و عصيان و طغيان، چشم مىپوشيم و به قداست و پاكى خلفا و تمامى صحابه روى مىآوريم و باكى نداريم كه رسول خدا را عامل طغيان و عصيان قلمداد نماييم كه با وفات او همه به ستارههاى هدايت بدل مىشوند و راهنما مىشوند.
🔸هركس به اندازهى ظرفيت خود بايد آب بردارد و به تشنه كامان برساند. گرچه آن كه سقاست و مشك و تشكيلات دارد، مسؤوليت زيادترى دارد.
🌿در بينش اسلامى عمل و شغل ملاك ارزش نيست؛ كه عملها را با عاملها و انگيزههايش مىسنجند؛ كه: «كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِه»؛ هر كس عملش بر طبق نيّتى است كه به عمل شكل مىدهد.
💠«يا ايها الذين آمنوا اصبرا و صابروا و رابطوا». آنجا كه يك دسته هستند، اصبروا و آنجا كه دستهها شكل مىگيرند، صابروا و در نهايت پيوند و مرابطه و از داخل هماهنگ ساختن و رابطه برقرار كردن دستور كسانى است كه تقوا و فلاح و رويش مىخواهند.
💠هر مكتبى سه مرحله تبيين و دو دستگى و درگيرى را ناچار دارد. ابراهيم موسى و عيسى و محمد در مرحله تبيين، آزادى مىدهند و امان مىدهند و كلام خود را مىرسانند. و سپس با تماميت حجت و ظهور كفر صفها مشخص مىشود و قتال شكل مىگيرد. و اين قتال و درگيرى عين رحمت و محبت است و همچون عذاب حق است كه نشان رحمت و عنايت اوست و همين كه پاك شدى به درجات بهشت راهت مىدهند و كدورتت را مىشويند و حتى تورات و انجيل از اين پيمان قتال نشانهها دارد.
🌿در اين قرن وحشى، شديدترين نيازها، نياز جهت دادن و شكل دادن و كشف كردن استعدادهاست. نياز رهبرى كردن و تربيت نمودن و بارور ساختن است.
✳️تشويق و توجه و پاداش، چوب كارى و طعنه و توبيخ، همه و همه از عواملى بود كه مىشد از آن استفاده برد و به تربيت كودك دست يافت ، كودك انسان از مغز و قلب برخوردار است و مربى بايد در اين روح پايگاه و تشكيلاتى راه بيندازد؛ در مغز كودك شناختها و آگاهىها و در دل او علاقه و عشق به هدفى و شخصى و راهى را جا دهد و كودك را بسازد.
✳️نه جهان از خوب و بد تشكيل شده، و نه انسان از خوب و بد و روح و لجن. خوبى و بدى، شر و خير، صفت ارتباطهاى انسان با خودش، با جامعه و يا جهان است. هنگامى كه من با اسيد بد رابطه برقرار كردم، صدمه مىخورم و بدى مىبينم. شر و خير، خوب و بدى، نتيجهى جهتگيرى و موضعگيرى انسان در هستى و در جامعه و در خويش است.
🌿اين نكته هم بايد در نظر گرفته شود كه خداوند در قرآن هنگامى كه ما را به طبيعت نزديك مىكند و حادثه را در چشم ما مىگستراند، ما را در طبيعت نگاه نمىدارد و در بند حادثهها نمىاندازد. مثلا هنگامى كه مىخواهد قدرت و شعور خود را در يك صحنهى زيباى طبيعت؛ مثل ريزش باران بر سرزمين خشك مرده نشان دهد، ديگر در بند كيفيت حركت باد و چگونگى تشكيل ابرها و اقسام مختلف ابرها و خصايص آنها نمىايستد؛ چون اينها به علوم طبيعى مربوط هستند كه در اين قسمتها كنجكاوى كنند و معلوماتى تلنبار نمايند. اين كنجكاوى گر چه در علوم طبيعى نافع است و لازم است، اما در اينجا كه اين صحنهها به صورت پل و يا نردبانى به كار گرفته شده است كنجكاوى زياد و تعمق در اين پل و چگونگى آن ما را از راه باز مىدارد. و چه بسيار فرق است بين كسى كه پل براى او وسيلهى عبور است و ديگرى كه اين كار رشتهى تخصصى و هدف فكرى او حساب مىشود.
☘️آنچه كه اين هماهنگى نيروهاى درونى را به وجود مىآورد و تمركز و قدرت تو را تأمين مىكند، رياضتها و ورزشهاى يوگا نيست؛ كه اين تلقينها خودشان در روحهاى عاصى رنگى ندارند و تضادها را حل نمىكنند. آنچه كه به اين رياضتها و ورزشها اثر داده، همان قدرت بزرگى است كه در دل تو وسوسه كرده و تو را جلب نموده است و اين قدرت است كه قدرتهاى ضعيفتر را جذب مىكند. ولى تويى كه بالاتر از اين قدرتها و بازىها مىخواهى و ارزش خودت را بيش از اينها احساس كردهاى، ديگر نمىتوانى به اين پناهگاه روى بياورى و اين بازى قدرت را در اين شكل و شمائل براى هميشه ادامه بدهى.
✳️«اللهُمَّ اجْعَلْ غِناىَ فى نَفْسى»؛ بىنيازى و غناى مرا در خودم بگذار. مادام كه انسان در خودش جريانى شكل نگيرد و غنايى منزل نكند، هيچ چيز ديگر به جاى او غنايى نمىآورد
✳️عشق و ترس، نيروهاى نهفتهى انسان را شكل مىدهند و راه مىاندازند. و هر قدر اين عشق عميقتر باشد، اين حركت و گرايش شديدتر خواهد بود.
🔵ما خيال مىكنيم كه براى حركت، به يقين، به باور احتياج هست، در حالى كه به تعبير قرآن در سورهى بقره آيهى 45 و 46 خشوع و خشيت حتى با گمان و ظن در انسان شكل مىگيرد، كه: «انها لكبيرةٌ الا على الخاشِعينَ الَّذينَ يَظُنُّونَ انَّهُمْ مُلاقوا رَبِّهِمْ ...»
✳️توحيد، جهت گرفتن انسان است از شرك، از نفاق؛ يعنى از پراكندگىها و از بىشكلىها.
اين توحيد در هستى و در جامعه و در درون انسان شكل مىگيرد. در هستى از ربالنوعها و بتها و در جامعه از طاغوتها و در درون از هوسهاى نفس، تو را آزاد مىسازد؛ همچون ابراهيم، آزاد از بتها و ستارهها و آزاد از غرورها و از اسماعيل خويش.
✳️رسول افرادش را همراه بينات و كتاب و ميزان تربيت مىكند و آنها را شكل مىدهد تا بار سنگين رسالت او را به دوش بگيرند.
💠رسول همراه ذكر، نه تلقين، همان آدمهاى ساده را به ادراكات حضورى و بلاواسطهشان راهنمايى مىكرد و با اين بينات يك جريان فكرى در آنها شكل مىگرفت. آنها از وضعيت و تقدير و تركيب خودشان كه بلاواسطه احساس مىكردند، به حاكمى و به ادامهاى و به نقشى مىرسيدند
☘️روش كار رسول اين نيست كه فقط كارها پيش برود، بلكه مقصود او اين است كه آدمها با كار خودشان پيش بيايند و ارتقاء وجودى بگيرند و همين نوع مديريت و رهبرى كار را مشكلتر هم مىكند؛ چون ديگران مىتوانند از هر وسيله براى رسيدن به مقصود خود استفاده كنند، در حالى كه رسول فقط زمينهى اين استفاده را فراهم مىكند و ديگر اين مردم هستند كه با شكر يا كفرشان به قرب و بعد، به رشد و خسر مىرسند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برخورد مهربانانه خدا با گناهکاران
💠درسهايى از انقلاب (قيام) ؛ ص87
انسان بايد همراه بيّنات و كتاب و ميزان، به شناسايى و استخراج و ساخت و رهبرى خويش روى بياورد و خود را نه بر اساس هوس كه براساس قدر و اندازهها و هماهنگ باهدفها و مطابق با نظام، بسازد و شكل بدهد و اين گونه تشكل، همان تدين است كه مىتواند، به استعدادهاى عظيم انسان و راه دراز او و نقش مهم او كه لذت و رفاه نيست، بل حركت اوست و آن هم حركتى هماهنگ با استعداد و مطابق با نظام هستى، توجه داشته باشد و او را از تمامى فتنهها و درگيرىهاى مزاحم برهاند و از ابتذال و انحراف نجات بدهد.
انسان پس از آزادى از تمامى بتها و اسارتها، بايد از خود آزادى هم آزاد شود و اين نيروى عظيم به تشكل و حركت و نور منتهى شود. وگرنه همچون آبى كه پس از تبخير، هرز برود و توربينها را نگرداند و حركت و نور نيافريند، همچون تبخير هرز، از دست مىرود و به كار نمىآيد.
✅دين، شكل انسان آزاد است. و انسان پس از آزادى به دين مىرسد و اين شكل و اين تدين، شكلى است كه با قدر و استعداد و با نظام هستى و جهانى كه در آن زندگى مىكنيم و با مقصدى كه استعداد عظيم ما از آن حكايت دارد.
✳️من اصلًا برايم مهم نيست كه چه پيش مىآيد، بلكه اين خيلى مهم است كه بدانم در هر پيش آمد چه بايد بكنم؛ ما أدرى ما يفعل بى و لا بكم؛ پيشامدها را من نمىخواهم حدس بزنم. اين دوستِ من تا آخر بد نيست، تا آخر هم مهربان نيست. لحظههاى بغض و محبت را با هم دارد؛ دشمنى و نفرت را و دوستى و انس را با هم دارد. من بايد براى همهى اين لحظهها حسابى باز كنم. ان أَتّبع الّا ما يوحى الىَ؛ من مىدانم كه چه بايد بكنم. در هر پيشامد اگر من احتمالات برخوردها را در نظر گرفته باشم و براى هر سرى كلاهى آماده كرده باشم، آنموقع احتمالات گوناگون من را غافلگير نمىكند، حتى نامحتملها من را غافلگير نمىكند. آماده هستم. مىدانم اگر كافر شد، اگر مرتد شد، اگر مسلمان شد، اگر مجتهد شد چه بايد بكنم.
💠آزادى، انتخاب ماست. آزادى موضع گيرى ماست. اين مهم نيست كه در چه موقعيت، در چه شرايطى هستيم؛ مهم اين است كه در موقعيتها، چه وضعيتى داريم و چگونه ايستادهايم و موضع گرفتهايم.
❇️مهم قدرتها و آگاهىها نيستند، كه مهم جهت به كار انداختن قدرت و صنعت و به كار بردن نيروها و نشان دادن آگاهىها است.
❇️آخر مهم رسيدن نيست، مهم در راه بودن است و كسى كه در راه است و در روى مرز است، ديگر بن بستى ندارد. بودن و نبودن، ماندن و رفتن برايش يكسان است، نه ترسى دارد از آينده و نه حزنى از گذشته و نه تزلزلى در حال.
🔵قدرتها مهم نيستند، مهم اين است كه با اين قدرت چه چيزى را دنبال كنيم و چه چيزى را بخواهيم و چه كسى را نشان بدهيم؛ خويش را و يا او را، خود را و يا خدا را.