eitaa logo
تربیت معنوی
7هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
92 فایل
﷽ 💌 همراه ما باشید در مسیر رشد معنوی ✅ با یک سبک زندگی قرآنی ❤️با دستورالعمل‌های مجرب علما 🙏 تبلیغات نداریم 👇ارتباط با ادمین جهت مشاوره وسؤالات @naserysaad 👇لینک عضویت در گروه هدایای معنوی https://eitaa.com/joinchat/1690239827C278acfec15
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸روزی حاکمی از وزیرش پرسید چه چیزی است که از همه چیزها بدتر و نجس تر است؟ وزیر در جواب ماند و نتوانست چیزی بگوید. از حاکم مهلت خواست و از شهر بیرون رفت تا در بیابان به چوپانی رسید که گوسفندانش را میچرانید. 🔹سلام کرد و جواب گرفت. 🔸به چوپان گفت من وزیر حاکم هستم و امروز حاکم از من سوالی پرسید و نتوانستم جواب دهم. 🔹این بود که راه خارج از شهر را گرفتم. اکنون این سوال را از تو میپرسم و اگر جواب صحیح دادی تو را از مال دنیا بی نیاز میکنم. 🔹بعد هم سوال حاکم را مطرح کرد چوپان گفت ای وزیر پیش از اینکه جوابت را بدهم مژده ای برایت دارم. بدان که در پشت این تپه گنجی پیدا کرده ام و برداشتن آن در توان من تنها نیست. 🔸بیا با هم آن را تصرف کنیم و در اینجا قصری بسازیم و لشکری جمع کنیم و حاکم را از تخت بزیر کشیم تو حاکم باش و من وزیرت. وزیر تا این حرف را شنید خوشحال شد و به چوپان گفت عجله کن و گنج را نشان بده. چوپان گفت یک شرط دارد. وزیر گفت بگو شرطت چیست؟ چوپان گفت تو عمری وزیر بودی و من چوپان برای اینکه بی حساب شویم باید سه باز زبانت را به مدفوع سگ من بزنی. وزیر پیش خود فکر کرد که کسی اینجا نیست من اینکار را میکنم و بعد که حاکم شدم چوپان را میکشم. پس سه بار زبانش را به مدفوع سگ چوپان زد و گفت راه بیفت برویم سراغ گنج. 🔹چوپان گفت قربان گنجی در کار نیست. من جواب سوالت را دادم تا بدانی هیچ چیزی در دنیا بدتر و نجس تر از طمعکاری نیست... @TarbiateManavi
🌺 رسول خدا صلی اللّه علیه و آله: «اَلرکعَتانِ فی جَوفِ اللَّیلِ اَحَبُّ اِلَیَّ مِنَ الدُّنیا وَ ما فیها» 🌸 خواندن دو رکعت نماز در دل شب محبوبتر است پیش من از دنیا و آنچه در دنیاست. 📚 وسائل الشیعه، جلد 5، صفحه 276 @TarbiateManavi
هدایت شده از صراط مستقیم
📚 مسابقه کتابخوانی "سبک زندگی علوی" همراه با اهدای جوایز نفیس 🔸 موسسه صراط مستقیم (دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله تحریری دام‌ظله) به مناسبت فرا رسیدن عید سعید با هدف تبیین و تبلیغ سبک زندگی علوی و نشر معارف علیه السلام مسابقه "سبک زندگی علوی" را برگزار می‌نماید. 👈 علاقه‌مندان جهت شرکت در این مسابقه تا عید غدیر فرصت دارند مجلد اول از کتاب أربعمائة -سفارشات گوناگون امیرالمومنین علیه السلام به اصحابشان- را با ۳۵٪ تخفیف و ارسال رایگان از طریق سایت تهیه کنند. 🌹 سوالات در روز عید غدیر در سایت صراط مستقیم منتشر می‌شود و مخاطبین تا روز عید مباهله فرصت دارند به سوالات پاسخ دهند. قرعه کشی در روز عید انجام می‌شود. 🔸️روش‌ تهیه کتاب أربعمأئة با ۳۵٪ تخفیف تا عید شریف غدیر از طریق لینک زیر: https://ppng.ir/d/uMeo 🌺 به قید قرعه به ۱۱۰ نفر از برندگان جوایز نفیسی اهدا خواهد شد. 🌷کانال نشر بیانات استاد تحریری👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2737373185Cddac684369
🌺 رسول خدا صلی اللّه علیه و آله: «اِذا قامَ العَبدُ مِن لَذیذِ مَضجَعِه وَ النُعاسُ فی عَینَیهِ لِیرضی رَبَّهُ بِصَلاةِ اللَّیلِ باهَی اللّهُ بِهِ المَلائِکةَ وَ قالَ اشهَدُوا اَنّی قَد غَفَرتُ لَهُ»  آن هنگام که بنده از خواب ناز برخیزد با آن که خواب در چشمان اوست، تا با خواندن نماز شب رضای خداوند را طلب کند. خداوند به او در بین ملائک مباهات می کند و می گوید: شاهد باشید که من او را آمرزیدم.  📚 وسائل الشیعه، جلد 5، صفحه 276 @TarbiateManavi
🔸امام موسی کاظم علیه السلام: 🔹من أرادَ أن یکن أقوَی النّاسِ فَلیتَوکل عَلی الله 🔹هر که می خواهد که قویترین مردم باشد بر خدا توکل نماید. 📚بحار الانوار، ج۷ ، ص۱۴۳ @TarbiateManavi
🌸 فردا سوسمار هم میخوری !!! 🎙 حضرت آیت الله بهاء الدینی رحمه الله علیه: 🔸 اگر چشمت یک نگاه بد بکند، توی سرت می خورد، خیال نکن؛ الان نمی فهمی این کار، این آثار را دارد. 🔹گمان نکن زرنگی کرده ای و به محرمات الهی نگاه می کنی و فردا خبری نیست. 🔸این کار، از تو یک شیطان تربیت می کند که فردا سوسمار هم می خوری [ گناهان بزرگ را مرتکب می شوی]. 📚 سلوک معنوی، صفحه ۵۰ @TarbiateManavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸معصیت، جنگ با خداست. 🔹چشم چرانی، جنگ با خداست. 🎙 به کلام حضرت آیت الله ناصری حفظه الله @TarbiateManavi
⚫️ شهادت امام باقر علیه السلام بر امام زمان عجل الله فرجه و همه محبین ایشان تسلیت باد. ▪️ویژگی ها ظاهری حضرت امام باقر علیه السلام 🔸 چهره ای گندمگون و قامتی میانه و معتدل داشت(2) و افزوده اند که امام چهارشانه و دارای پوستی لطیف و موهای مجعّد با رنگی مایل به قهوه ای بود. خالی نیز بر گونه امام بود و نیز صدایی زیبا و سری برافراشته داشت.(3) در توصیف ایشان آمده است که شبیه رسول خداصلی الله علیه وآله بود(4) و دلنشینی های رسول خداصلی الله علیه وآله در ایشان دیده می شد.(5) بر انگشتری امام واژه «العِزَّةُ لِلّه» نقش بسته بود.(6) 2) بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، ج 46، ص 222 3) اعیان الشیعة، ج 1، ص 651 . 4) مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 227. 5) ائمتنا، ج 1، ص 337. 6) دلائل الامامة طبری صفحه ۹۵ @TarbiateManavi
🔰 امام باقر علیه السلام: برای خود 🌻 روایتی نقل شده است که ـ علیه السلام ـ فرمودند: 🔹يَا أَبَا حَمْزَةَ يَخْرُجُ أَحَدُكُمْ فَرَاسِخَ فَيَطْلُبُ لِنَفْسِهِ دَلِيلًا وَ أَنْتَ بِطُرُقِ‏ السَّمَاءِ أَجْهَلُ مِنْكَ بِطُرُقِ الْأَرْضِ فَاطْلُبْ لِنَفْسِكَ دَلِيلًا. 🔹ای ابا حمزه! يكى از شما براى مسافرت چند فرسخى خود راهنما طلب مى‌كند و حال آن كه تو از راه‌هاى آسمان نسبت به راه‌هاى زمين بى اطلاع‌ترى، پس براى خود . 📚 الکافی، ج۱، ص ۱۸۴ ▪️‌ ‌شهادت امام باقر علیه السلام بر تمامی شیعیان تسلیت باد. @TarbiateManavi
🌸 عن الامام ابی جعفر علیه السلام،قال: نزلت فی امیرالمؤمنین علیه السلام و اتباعه من شیعتنا ینامون فی اول اللیل، فاذا ذهب ثلثا اللیل، او ما شاء الله، فزعوا الی ربهم راغبین راهبین طامعین فی ما عنده. 🌸امام محمد باقر علیه السلام: امیرمؤمنان علیه السلام و پیروان او از شیعیان ما اول شب را می خوابند و هنگامی که دو سوم شب، یا آن چه خدا خواست، گذشت، بلند می شوند و به درگاه پروردگارشان راز و نیاز و تضرع و زاری می کنند در حالی که مشتاق و ترسان اند و به آنچه پیش خداست امیدوارند. 📚 وسائل الشیعة 5:274 ح 26 @TarbiateManavi
🌸 امام محمد باقر (علیه السلام): 🔸پشت سر برادران دینی خود دعا کن، که این کار روزی را به طرف تو سرازیر می کند. 📚(بحار الانوار، ج۷۶، ص ۶۰) @TarbiateManavi
🌸 ▪️‌ ‌شهادت امام باقر علیه السلام بر تمامی شیعیان تسلیت باد. @TarbiateManavi
🎙 آیت الله کشمیری رضوان الله علیه: 🌸 اگر می خواهید طعم و شیرینی عبادت را بچشید ، دروغ را باید ترک کنید ،جدی وشوخی آن را. @TarbiateManavi
🌺 امام صادق علیه السلام: «اِنَّ الثَّمانِیةَ رَکعاتٍ یصَلّیهَا العَبدُ آخِرَ اللَّیلِ زینَةُ الآخِرَةِ» 🌸 هشت رکعت نمازی که بنده خدا در آخر شب می خواند، زینت آخرت است. 📚 وسائل الشیعه، جلد 5، صفحه 271 @TarbiateManavi
🌸 🔸مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها درباره موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند. وقتی به موضوع «خدا» رسیدند. 🔹آرایشگر گفت: من باور نمیکنم خدا وجود داشته باشد. 🔸مشتری پرسید: چرا باور نمیکنی؟ 🔹 آرایشگر جواب داد: کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. به من بگو، اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا میشد؟ اگر خدا وجود میداشت، نباید درد و رنجی وجود داشته باشد. نمیتوانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه میدهد این چیزها وجود داشته باشد. 🔸مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد، چون نمیخواست جر و بحث کند. آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. به محض اینکه از آرایشگاه بیرون آمد، در خیابان مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده. ظاهرش کثیف و ژولیده بود. 🔸مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: میدانی چیست، به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند. 🔹آرایشگر با تعجب گفت: چرا چنین حرفی می زنی؟ من این جا هستم، من آرایشگرم. من همین الان موهای تو را کوتاه کردم. 🔸مشتری با اعتراض گفت: نه! آرایشگرها وجود ندارند، چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمیشد. 🔹آرایشگر جواب داد: نه بابا، آرایشگرها وجود دارند! موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی کنند. 🔸مشتری تائید کرد: دقیقا!! نکته همین است. ✅ خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمیگردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد. @TarbiateManavi
🎙 دعای عرفه از منظر مقام معظم رهبری: ✅ همین دعای امام حسین ع در روز را که شما نگاه کنید، خواهید دید حقیقتاً مثل زبور اهل بیت، پر از نغمه‌های شیوا و عشق و شور معرفتی است. 🔹 حتی بعضی از دعاهای امام سجّاد ع را که انسان میبیند و مقایسه میکند، گویا که دعای این پسر، شرح و توضیح و بیانِ متن دعای پدر است؛ یعنی آن اصل است و این فرع. دعای عجیب و شریف عرفه و کلمات این بزرگوار در حول و حوش عاشورا و خطبه‌هایش در غیر عاشورا، معنا و روح عجیبی دارد و بحر زخّاری از معارف عالی و رقیق و حقایق ملکوتی است که در آثار اهل بیت علیهم السّلام کم نظیر است. 🗓 بیانات ۱۳۷۴/۱۰/۰۵ @TarbiateManavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸مرحوم فشندی صاحب تشرّف به محضر حضرت ولی عصر ارواحنا فداه بمناسبت روز عرفه و ایام حج تشرف ایشان رو خدمتتان تقدیم میکنیم. 👇👇👇
از تشرفات مرحوم فشندي، ديدار با امام زمان(ع) در صحراي عرفات است. اين تشرف از مهمترين و روح افزاترين رويدادهاي زندگاني مرحوم فشندي (ره) است. تشرف حاضر، به سبب بعضي از جنبه هاي منحصر به فرد ـ كه به برخي از آنها اشاره خواهد شد، مورد توجه تعداد زيادي از شيفتگان امام عصر (ع) قرار دارد. آيت‌الله ناصري دولت آبادي كه خود مستقيما از زبان حاجي شنيده و در كتاب «آب حيات» آورده است. همچنين جناب قاضي زاهدي نيز آن را از زبان آن مرحوم شنيده و در كتاب خود نقل كرده است. اينك تلفيق اين دو روايت براي خوانندگان نقل مي‌شود. حاج محمد علي فشندي تهراني مي‌گويد: سال اولي كه به مكه مكرمه مشرف شدم، از خداي مهربان در آنجا خواستم كه توفيق دهد تا در سالهاي بعد نيز، تا بيست سفر به مكه بيايم تا شايد امير الحاج و امام زمان (ع) را هم زيارت كنم. خداوند هم توفيقي بخشيد و منتي نهاد كه من علاوه بر آن بيست سفر، چند بار ديگر نيز به زيارت خانه خدا موفق شدم. سالياني بود كه به همراه كارواني ـ به عنوان خدمه و كمكي كاروان ـ مشرف مي‌شدم تا اينكه در سالي (ظاهرا 1353شمسي) مدير كاروان به من اطلاع داد كه امسال از ديدن من معذور است. شايد تصور و پندار او اين بود كه سن من رو به پيري رفته و نگران بود كه نتوانم در كارهاي خدماتي كاروان به او ياري برسانم. از شنيدن اين خبر خيلي افسرده و پژمرده شدم. لذا به سوي مشهد مقدس حركت كردم تا دست توسلي به دامان سلطان طوس، حضرت رضا (ع) بزنم و از ايشان بخواهم كه سفر معنوي حج را امسال نيز نصيب من كند. در حرم خيلي منقلب و مضطرب بودم و به سختي مي‌گريستم و از آن حضرت روايي حاجت خود ر ا مي‌خواستم. پس از زيارت جانانه، به قصد بازگشت به تهران با آن حضرت وداع كرده، از حرم خارج شدم. در اين حين، سيدي مرا صدا زد و فرمود: «آقا! سفر شما را حضرت حجت(ع) امضا كردند و فرمودند: به حاج محمد علي بگو برو !منتظر تو هستند!» من از سيد پرسيدم :خود حضرت اين سخن را فرمودند؟ سيد گفت: بله! من نيز بدون درنگ به منزل خود در تهران بازگشتم. به محض آنكه به خانه رسيدم، همسرم با عجله گفت :اين چند روز را كجا بودي؟ مرتب از كاروان زنگ مي‌زنند و مي‌خواهند شما را همراه خود ببرند. من هم بلافاصله به مدير كاروان مراجعه كردم و پرسيدم: شما كه نيت بردن مرا نداشتيد، حالا چه شده كه مي‌خواهيد مرا هم در اين سفر همراه كنيد؟! مدير كاروان سربسته اشاره كرد كه از تصميم قبلي خود پشيمان شده و مي‌خواهد من نيز در اين سفر طبق معمول سالهاي گذشته به عنوان خدمه با او همراهي كنم. به هر ترتيب به عنوان كمكي كاروان به مكه مشرف شديم. شب هشتم ماه، كه فرداي آن روز حاجيان مي‌بايد در عرفات باشند، مدير كاروان مرا خواست و گفت: وسايل كاروان را زودتر از ديگر كاروان ها به منا منتقل كن و در عرفات در كنار «جبل الرحمة» خيمه ها را بر پا ساز تا كاروان ما در بهترين جاي ممكن سكنا گزيند. من نيز فوراً لوازم و خيمه ها را با اتومبيلي به آنجا منتقل كردم، چادرها را برافراشتم و فرش ها را گستردم. در اين حال يكي از شرطه هاي سعودي (پليس هاي عربستان) نزد من آمد و به زبان عربي گفت :چرا حالا آمدي؟ اينجا كه كسي نيست! من هم با زبان عربي شكسته بسته ـ كه تقريبا در اين سفرها آموخته بودم ـ بدو گفتم :براي انجام مقدمات كار، زودتر آمدم. گفت: «پس امشب نبايد بخوابي!» پرسيدم: چرا؟ گفت: به خاطر اينكه ممكن است دزداني پيدا شوند و به وسايل حجاج دستبرد بزنند يا اينكه شما را بكشند. بايد خيلي مراقب باشي! با شنيدن اين سخنان ترس عميقي وجود مرا فرا گرفت. در اين حال به ياد حضرت ولي عصر(عج) افتادم. به آن حضرت التجا و پناه بردم و پيوسته و پياپي نام مقدس آن قبله عالم را بر زبان مي‌آوردم. مي‌گفتم: «يا حجة بن الحسن أدركني! يا خليفة الله الأعظم أغثني!» تصميم گرفتم شب را نخوابم. به همين دليل براي نماز و نافله شب وضويي ساختم و به نماز ايستادم. آن شب در آن بيابان تنهايي، به ياد آمام زمان(ع) حال خوشي پيدا كردم. در همين حال صداي پايي شنيدم و به دنبال آن پرده چادر كنار رفت. آقايي در آستانه خيمه بعد از سلام فرمود: «حاج محمد علي تنها هستي؟» عرض كردم: بله آقا، تنهايم! و ناخود آگاه از جا برخاستم و پتويي را چند لا كرده، زير پاي آقا افكندم. آقا نشست و فرمود: «حاج محمد علي! خوب جايي را براي سكونت كاروان انتخاب كرده اي! اينجا همان جايي است كه جدم حسين بن علي (ع) در روز عرفه خيمه زده بودند!» بعد فرمودند: «حاج محمد علي! يك چايي درست كن!»عرض كردم: اتفاقا همه وسايل چاي فراهم است جز چاي خشك كه آن را از مكه نياورده ام. فرمود:«شما آب جوش تهيه كنيد، چاي خشك آن برعهده من!» آب كه جوش آمد مقداري چاي ـ كه در حدود صد گرم بود به من مرحمت كردند. چاي كه دم كشيد و آماده شد، فنجاني به ايشان تعارف كردم. نوشيدند و فرمودند: «شما هم بفرماييد!»من هم با اجازه آقا، فنجاني از آن چاي نوشيدم كه لذت خوبي براي
من داشت. در اين هنگام، دو جوان زيباروي نوراني (در روايت هاي قاضي زاهدي چهار جوان )جلوي چادر آمدند و همان جا با احترام ايستادند و به آقا سلامي عرض كردند. آقا از من خواستند كه به ايشان چاي تعارف كنم. من نيز اطاعت كردم و برايشان چاي بردم. آنان چاي را نوشيدند. آقا از من خواستند كه چاي ديگري نزد ايشان ببرم كه من نيز دوباره چاي براي آن دو جوان بردم. در اين وقت آقا به آنان فرمود: «شما برويد! آنان نيز خداحافظي كرده و رفتند». در اين زمان، آقا نگاهي به من كردند و سه بار فرمودند: «خوشا به حالت حاج محمد علي!»گريه راه گلويم را بست. عرض كردم: از چه جهت؟ فرمود :«چون امشب كسي براي بيتوته در اين بيابان نمي‌آيد. امشب شبي است كه جدم امام حسين(ع) در اين بيابان آمده است» بعد فرمود: «دلت مي‌خواهد نماز و دعاي مخصوصي را كه از جدم رسيده بخواني؟» عرضه داشتم: بله آقا جان! فرمود: «برخيز و غسلي به جا آور و وضو بگير!» عرض كردم: هوا طوري است كه نمي‌توانم با آب سرد غسل كنم. فرمود :«من بيرون مي‌روم تو آب را گرم كن و غسل نما!» من هم بدون اينكه متوجه قضايا باشم و اينكه اين آقا كيست؟ مقداري آب را گرم كردم و غسل و وضويي ساختم. چون از غسل فارغ شدم، آقا به خيمه برگشتند و فرمودند: «حالا دو ركعت نماز با اين كيفيت كه مي‌گويم بخوان: بعد از حمد، در هر ركعت، يازده مرتبه سوره توحيد را بخوان كه اين نماز جدم امام حسين (ع)در اين مكان است». و بعد از نماز فرمودند: «جدم، امام حسين(ع) در اين بيابان دعايي خوانده است كه من آن را مي‌خوانم، تو هم با من بخوان!» اطاعت كردم. دعاي آقا نزديك به بيست دقيقه به درازا كشيد و در حال دعا، اشك از چشمان مباركش مانند ناودان فرو مي‌ريخت. هر جمله اي را كه مي‌خواند در ذهن من مي‌ماند و من فوراً آن را حفظ مي‌كردم. ديدم عجب دعاي خوبي بود و چه مضامين عالي دارد. من با اينكه با كتاب هاي دعا آشنا بودم، اما تا كنون به چنين دعايي برنخورده بودم در همين وقت به ذهنم رسيد كه فردا براي روحاني كاروان مضامين اين دعا را بخوانم تا او آنها را يادداشت كند به محض خطور اين فكر در خاطر من آقا فرمودند: «اين دعا مخصوص امام (ع)است و در هيچ كتابي نوشته نشده و كسي غير از امام نمي‌تواند آن را بخواند و از ياد تو نيز مي‌رود!» با گفتن اين سخن، ناگهان تمامي عبارات دعا از ذهن، زبان، خيال و خاطر من محو شد. و حتي كلمه اي از آن در ذهن من باقي نماند. پس از پايان دعا به آقا عرضه داشتم: آقا اين توحيد من ـ به نظر شما ـ خوب است ؟من مي‌گويم كه همه هستي را از درخت و گياه و زمين و...خداوند آفريده است. فرمودند: «خوب است! و بيش از اين از شما انتظار نمي‌رود!» عرض كردم: آيا من حقيقتا دوستدار اهل بيت هستم؟ فرمودند: «آري! و تا آخر هم خواهي بود. اگر آخر كار شياطين بخواهند فريب دهند، آل محمد(ص) به فرياد مي‌رسند». پرسيدم: آيا امام زمان(ع) در اين بيابان تشريف مي‌آورند؟ فرمودند: «امام الان در چادر نشسته است»! من با همه اين نشانه ها و قرينه ها باز متوجه نشدم. به نظرم رسيد منظور اين است كه امام(ع) اكنون در چادر مخصوص خود نشسته اند. دوباره پرسيدم: آيا فردا امام با حاجيان به عرفات مي‌آيند؟ فرمودند: «آري» عرض كردم: كجا مي‌روند؟ فرمودند: «جبل الرحمة» دوباره عرضه داشتم: اگر رفقاي كاروان بروند، امام (ع) را مي‌بينند؟ فرمود: «مي‌بينند اما نمي‌شناسند!» عرض كردم: فردا شب امام زمان(ع) به چادر حاجيان هم سر مي‌زنند و عنايتي مي‌كنند؟ فرمود: «در چادر شما، آنگاه كه روضه عمويم عباس (ع) خوانده مي‌شود مي‌آيد». بعد از اين سخنان و پاسخ به اين سؤالها، آقا برخاستند تا از خيمه خارج شوند. در اين حال رو به من نموده فرمودند: «حاج محمد علي! شما امسال به نيابت از كسي حج مي‌گزاريد؟» عرض كردم: خير آقاجان! فرمودند: «مي‌شود از طرف پدر من امسال نيابت كنيد». عرضه داشتم: بله آقاجان! در اين حال دو اسكناس صد ريالي سعودي به من مرحمت كردند و فرمودند: «اين پول را بگير و حج امسالت را به نيابت پدر من انجام بده!» پرسيدم: آقا نام پدر شما چيست؟ فرمودند «حسن!»عرض كردم: نام خودتان چيست؟ فرمود «سيد مهدي!» آقا را تا دم چادر بدرقه كردم. در اين وقت آقا براي معانقه و روبوسي جهت خداحافظي برگشتند و با هم معانقه اي كرديم. خوب به ياد دارم كه خال طرف راست صورتش را بوسيدم. آقا دوباره مقداري پول خرد ديگر به من مرحمت كردند و فرمودند: «اين پول ها را نيز به همراه داشته باش و برگرد!» عرض كردم: آقا جان من شما را كي و كجا ملاقات خواهم كرد؟ فرمود: «وقتي كه حاجيان نماز مغرب و عشاي خود را خواندند و مداح كاروان شروع به ذكر مصيبت عمويم قمر بني هاشم (ع) كرد من به چادر شما مي‌آيم». در اين وقت آقا از خيمه خارج شد و من ديگر او را نديدم هر چه به اين طرف و آن طرف نظر كردم، ديگر كسي را نيافتم. داخل چادر شدم و به فكر فرو رفتم. راستي او كه بود؟ سيد مهدي فرزند حسن! از كجا نام مرا
مي‌دانست؟ چند بار فرمود: جدم حسين، عمويم عباس ... قرينه ها و نشانه ها را يكي پس از ديگري كنار هم نهادم. خيلي منقلب و بي تاب شده بودم. فهميدم كه با امام زمان (ع)هم سخن بوده ام. از صداي گريه و ناله من شرطه سعودي (پليس عربستان) سراسيمه آمد و گفت چه شده؟ دزدها آمده‌اند و اثاثيه‌ات را غارت كرده‌اند؟ گفتم: نه! مشغول مناجات با خدايم. او با تعجب به من نگاه مي‌كرد و سرانجام رهايم كرد و رفت. تا صبح به ياد حضرت گريستم. فرداي آن روز قصه را براي روحاني كاروان تعريف كردم و او هم براي حاجيان نقل كرد و گفت: اي حجاج!متوجه باشيد كه اين كاروان مورد توجه و عنايت امام زمان(ع) است. همه مطالب را به روحاني كاروان گفتم جز آنكه فراموش كردم بگويم، آقا وعده كرده كه شب، به هنگام ذكر مصيبت عمويش قمر بني هاشم (ع)به چادر ما بيايد. شب هنگام،حاجيان پس از نماز، روضه اي گرفتند و مداح كاروان هم، گريزي به روضه علمدار كربلا، حضرت قمر بني هاشم(ع) زدند و حالي در چادر بر پا شد. در آن وقت به ياد سخن آقا افتادم. هر چه نگاه كردم آن حضرت را درون چادر نديدم. ناراحت شدم و با خود گفتم: «خدايا! وعده امام (ع) حق است!» در اين وقت امام به خيمه تشريف فرما شدند و در ميان حاجيان نشستند و در مصيبت عموي خود گريستند. من كه آقا را ديدم، خواستم تا عرض ادبي كنم و بوسه اي بر پاي حضرتش بزنم و به مردم بگويم كه: «بياييد و امام زمانتان را ببينيد!» كه امام اشارتي كردند و من بي اراده و بي اختيار بر جاي خود ايستادم. روضه كه تمام شد، آقا نيز برخاستند و خيمه را ترك كردند و من ديگر حضرت را نديدم. @TarbiateManavi
🌺 امام صادق علیه السلام:  «اِنَّ صَلاةَ اللَّیلِ تُدِرُّ الرِّزقَ» 🌸 همانا نماز شب موجب زیادی روزی می شود.  📚 وسائل الشیعه، جلد 5، صفحه 276 @TarbiateManavi