⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫
🥀 نماز استغاثه به حضرت زهرا سلام الله علیها
در فضيلت اين نماز آمده است :
✨هر گاه حاجتي داشتي که سينه ات از آن تنگ شده، اين نماز را بخوان که خداوند آن را ان شاء اللّه برآورده خواهد ساخت، و کيفيّت آن چنين است که بايد دو رکعت نماز گزارده و بعد از سلام، سه مرتبه تکبير گفته و تسبيح حضرت فاطمه عليهاالسلام را بخواند، آنگاه به سجده رفته و صد مرتبه بگويد :
«يا مَوْلاتى يا فاطِمَةُ اَغيثينى» .
سپس جانب راست صورت را بر مهر نهاده و همين ذکر را صد مرتبه، بعد از آن به سجده رفته و در حال سجده صد مرتبه، آنگاه جانب چپ را بر مهر نهاده و صد مرتبه و در نهايت مجدّدا پيشاني را بر مهر نهاده و صد و ده مرتبه آنرا بگويد، (که مجموعا 510 مرتبه مي شود) و حاجت خود را درخواست نمايد.
______________________
📚 (البلد الامين / 159 ـ الباقيات الصالحات، باب دوم / 251)
🆔 @tareagheerfan
نهم ماه صفر سالروز ارتحال بزرگمرد عرفان، سید الطائفتین(آقای طریقت و شریعت) آیت الله علامه حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی رحمت الله علیه می باشد.
هدیه به روح ایشان صلواتی میفرستیم
#ماه_صفر #علامه_طهرانی
@tareagheerfan
13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای آشنایی با زندگانی و سیره عرفانی علامه طهرانی رحمت الله علیه میتوانید فایل بالا را دانلود یا روی لینک زیر ضربه بزنید👇
https://eitaa.com/tareagheerfan/2449
@tareagheerfan
بسم الله الرحمن الرحیم
بنده شبی در خواب دیدم که یکی از اولیاء خدا به قم تشریف آورده اند. در خواب به من گفتند ندائی از امام زمان به گوش تو خواهد خورد.
این مطلب در ایامی بود که همیشه دعا می کردم که خداوند دستم را به استاد کاملی برساند. در آن موقع من خدمت برخی از اولیاء الله میرفتم، مثل مرحوم آقای دولابی و آقاسید حسین یعقوبی و آقای نصیری شاگرد مرحوم بهاء الدینی امثال ایشان، ولی به یکی از عرفای بزرگ، یکی از اولیاء خدا خیلی بدبین بودم و همیشه بد میگفتم که ایشان مرحوم علامه طباطبائی بودند صاحب المیزان.
در همان زمان که با ایشان بد بودم و صادقانه هم در طلب استاد کامل بودم آن خواب را دیدم. از منزل بیرون رفتم و در خیابان به آقای سید عبدالله موسویان برخورد کردم که از شاگردان مرحوم آقای الهی قمشهای بود و هنوز هم زنده اند.
با ایشان برخورد کردم و احوالپرسی کردم و گفتم از اولیاء الله کسی تازه نیامده قم؟ گفتند چرا آمده است. شما آقا سید محمدحسین طهرانی را میشناسید؟ گفتم نه! نمیشناسم و هنوز اسم ایشان را نشنیده بودم. این جریان مربوط به خیلی سال پیش است. مربوط به سی و چند سال پیش است.
گفتند من الآن نشانی ایشان را به شما میدهم. ایشان مردی است معروف در نزد اولیاء خدا و ناشناس در نزد عوام. شما الآن برو از ایشان وقتی بگیر. ایشان شاید بخواهند در قم چند روزی بمانند. از الآن از ایشان وقت بگیر.
من از همانجا مستقیم آمدم به آدرس مرحوم علامه و درب خانه را زدم و خودشان تشریف آوردند دم در. یک شال سبز کشمیری هم بر دوش انداخته بودند و خیلی چهره زیبای ملکوتی داشتند که تا آخر هم این چهره معنوی محفوظ بود.
آمدند دم در. بنده سلام دادم و با اینکه نمیخواستم دستشان را ببوسم خم شدم دستشان را بوسیدم و گفتم من از دوستان آقا سید عبدالله موسویان هستم و ایشان شما را معرفی کردهاند. آمدهام وقت بگیرم که چند روزی که شما تشریف دارید هر ساعتی که وقت دارید خدمت شما برسم. اگر میشود روزی یک ساعت وقت بدهید چون سؤالات زیادی دارم.
ایشان فرمود دیگر با چه کسانی قبلاً آشنا بودهای؟
گفتم با آقای شیخ ذبیح الله قوچانی. من تازه از خراسان آمدهام به قم و تازه شما را شناختهام.
گفتند چه شده آمدی اینجا؟ آقاسید عبدالله موسویان کی هستند؟ گفتم من یک شب قبل خواب دیدم که ندائی از امام زمان امروز به گوش تو خواهد خورد. و این ندای از امام زمان را به شما تطبیق دادم.
بعد ایشان فرمود من یک هفته بیشتر اینجا نیستم. هر روز یک ساعت وقت برای شما تعیین میکنم. ساعت سه تا چهار بعد از ظهر. هوا هم گرم بود و عادتاً در آن ساعت افراد کم از خانه بیرون میآمدند. گفتند اول وقت بیا و سر وقت هم برو و سر ساعت مقرر بیا، نه دیرتر و نه زودتر.
بنده فردا ساعت مقرر رفتم خدمت ایشان و قبل از آنکه خدمت ایشان برسم این بیست و چهار ساعت برای من به قدر یک سال طول کشید و خیلی برایم سخت بود که تا فردا صبر کنم ولی چارهای نداشتم.
فردا طبق فرمایش ایشان بنده ساعت سه رفتم ولی با همه سفارش ایشان پنج دقیقه زودتر رفتم و به ایشان عرض کردم بنده که زودتر آمدم بیقرار شدم و از سر تمرد نبود. ایشان بنده را راهنمائی کردند به اطاقی.که میهمانها را پذیرائی میکردند – در آن منزل تنها بودند و همه کارهایشان را خودشان میکردند – ولی تا پنج دقیقه تکمیل نشد نیامدند. و بعد از پنج دقیقه سر ساعت سه آمدند.
بنده در آن مجالس خیلی سؤال پرسیدم ولی خیلی متأسفم که آن سؤالات را ننوشتم و ضبط هم نکردم و جوابها از دست رفت ولی یادم هست که روز اول پرسیدم درباره این آیه شریفه که: إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَهَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً و ایشان یک ساعت در این باره صحبت کردند و فردا درباره اسم اعظم پرسیدم و ایشان یک ساعت صحبت فرمودند و یک روز پرسیدم آیا دیدار امام زمان علیه السلام ممکن است و همینطور.
تا اینکه عرض کردم آخر که آقا بنده آنچه میخواستم برایم روشن شود روشن شد و گمشده من شما هستید بنده را بپذیرید.
فرمودند فعلاً شما چون در دلت از یکی از اولیای خدا ناراحتی من نمیتوانم شما را بپذیرم. باید بروی و ایشان را راضی کنی.
گفتم کی؟ من از کسی از اولیاء خدا ناراحت نیستم. فرمودند چرا مگر تو از علامه طباطبائی ناراحت نیستی؟ گفتم: چرا. فرمودند: چرا از ایشان ناراحتی؟ گفتم: آقا ایشان فلسفه میخواند، فلسفه درس میدهد. عرفان میخواند عرفان درس میدهد. کسی که اهل عرفان باشد اهل فلسفه باشد به چه درد میخورد؟ ایشان خیلی از صداقت من خوششان آمد و گفتند شما اشتباه میکنی. شما همین الآن از منزل ما برو خدمت ایشان و جای دیگر هم نرو و در بزن و با ایشان صحبت کن و من پا شدم و مستقیم رفتم درب خانه علامه طباطبائی.
زنگ زدم و ایشان خودشان تشریف آوردند دم در و فرمودند با آن لحن زیبای ترکی فارسی خودشان: چکار داری آقاجان؟
عرض کردم من از طلبه های مشهدم و شاگرد مرحوم شیخ مجتبی قزوینی بودم. رهبر مدرسه تفکیک در خراسان. و من چون در سایه ایشان بودم افکارم همهاش افکار آنهاست. من با فلسفه مخالف بودم و علتش همان حدیث بود که فلسفه و تصوف را مذمت میکند و حالا فهمیدهام که من اشتباه میکنم و آمدم از شما حلالیت بطلبم. من هر چه توانستم از شما غیبت کردم. بیش از این دیگر نمیتوانستم. اگر میتوانستم باز هم غیبت میکردم. چون من فکر میکردم شما گمراه هستید. ایشان خندهای کردند و فرمودند پسر جان. أنت بحلٍّ، أنت بحلٍّ.
من بعد از فوتشان رفتم سر قبر ایشان و گفتم خدایا تو شاهدی که ایشان به من گفت: أنت بحلٍّ و حالا تو هم به او بگو أنت بحلٍّ.
دنيا چو حباب است و ليكن چه حباب
ني بر سر آب ، بلكه بر روي سراب
آن هم چه سراب ؟ آن كه بينند به خواب
آن هم به چه خواب؟ خواب آشفته بد مست خراب
🔺و ما الحیوة الدنیا الا لعب و لهو
@tareagheerfan
🔺علامه حسنزاده آملی میفرمایند روزی مرحوم علامه طباطبایی را در خیابان زیارت کردم و در معیت ایشان تا درب منزلشان رفتم به درب منزل که رسیدیم ایشان تعارف کردند عرض کردم مرخص میشوم ایشان در پله بالا ایستاده بودند و پایین بودم رو به من کردند و گفتند حکمای الهی این همه فحشها را شنیدند سنگ حوادث را خوردند.
قلمها به دشنام و بدگویی آنها پرداختند این همه فقر و فلاکت و بیچارگی را از تبلیغات سوء کشیدند گاهی به کهف به سر میبردند و گاهی...
با این همه حقایق را در کتابهایشان نوشتند و گفتند آقایانی که به ما بد گفتید و فحش دادید و زندگی را در کام ما تلخ کردید و مردم را علیه ما شوراندید حرف این است و حق این است که نوشتهایم و برای شما گذاشتهایم حال هرچه میخواهید بگویید آنها حرف حقشان را نوشتند و برای نفوس مستعد به یادگار گذاشتند
تمام تلاش این است که منطق وحی را بفهمیم خداوند ملاصدرا را رحمت کند مفسر است محدث است فقیه است مرد سیر و سلوکی است که هفت مرتبه پیاده به زیارت بیت الله الحرام مشرف میشودو بار هفتم در بصره ندای حق را لبیک گفته است ایشان در شرح اصول کافی حدیث امام سجاد علیه السلام را نقل میکند که چون خداوند سبحان میدانست در آخرالزمان مردم عمیقی پیدا میشوند در توحید و در اصول عقاید، اوایل سوره حدید و سوره اخلاص را فرستاد
مرحوم آخوند میگوید به این حدیث که رسیدم گریهام گرفت
این گریه شوق است و گریه عشق، چون او خودش می بیند که این حدیث برای امثال اوست
منبع:گفت و گو ص۱۱۵
@tareagheerfan