eitaa logo
تارگپ| محسن حسن‌زاده
306 دنبال‌کننده
121 عکس
7 ویدیو
1 فایل
•| ما راویانِِ قصه‌هایِ رفته از یادیم/ ما فاتحانِ شهرهای رفته بر بادیم...|• •| روزنوشت‌هایِ محسن حسن‌زاده؛ خبرنگار و روایت‌نویس...|• 📲ارتباط با ادمین: @mim_noori
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 بیروت، ایستاده در غبار - ۴۷ - من پیش از هرچیز مادرم؛ مادرِ پنج تا بچه. این را ضحی می‌گوید؛ زنِ جوانی که علوم تربیتی خوانده. این روزها خانه‌ای نزدیک بیروت اجاره کرده‌اند؛ در واقع جزو مهاجرانِ جنگ اخیرند. ضحی علاوه بر تحصیل در دانش‌گاه، ته و توی هرچه ورکشاپ در حوزه علوم تربیتی بوده را درآورده. اهل مطالعه است و حساب فیش‌برداری‌هاش از کتاب‌های تربیتی از دستش در رفته. زهرا و فاطمه -دخترهاش- که بزرگ‌تر شدند، مادرانِ هم‌کلاسی‌های بچه‌ها از ضحی درباره تربیت بچه‌هاش می‌پرسیدند‌‌. این، ضحی را به این فکر انداخت که باید برای پدرها و مادرها کاری بکند. تعداد سوال‌ها که زیاد شد، ضحی تصمیم گرفت توی یک گروه واتس‌آپی دور هم جمع کند و برایشان محتوا تولید کند؛ آن گروه واتس‌آپی اولیه، حالا هزار و چهارصدپانصد مخاطب فعال دارد. این گروه، حالا و توی شرایط جنگی، دارد به پدرها و مادرها یاد می‌دهد که چطور شرایط زندگی در بحران را مدیریت کنند و چطور با بچه‌هایشان تا کنند که به‌ترین نتیجه را بگیرند. گروه تعاملی است؛ یعنی اعضای گروه باید در قبال محتواها فعالیتی انجام بدهند و بعد محتوای بعدی را دریافت می‌کنند. ضحی برای تولید و نشر محتواها طراحی دارد و به محتواها سیر داستانی می‌دهد تا خواندنی‌تر بشوند. نو به نو از اساتید دانشگاه برای طراحی محتوا کمک می‌گیرد و البته به شدت به مباحث تربیتی حاج‌آقا پناهیان، علاقه دارد. نزدیک چهل تا سخنرانی آقای پناهیان درباره روابط زن و شوهر را گوش داده و از محتواش برای رفع مشکلات پدرها و مادرها استفاده کرده. سرِ این سخنرانی‌ها هم مدتی با مادرها جلسه مجازی داشته و با هم بحث می‌کردند. ضحی می‌گوید بچه‌ها خوب تربیت می‌شوند، اگر پدر و مادر با هم خوب باشند. اسمی که ضحی روی کارش می‌گذارد، بذر کاشتن است. این روزها اگرچه تیره است، تاریک است؛ اما دوستی می‌گفت بذر در دلِ تاریکی خاک است که رشد می‌کند و خودش را به نور می‌رساند. به امید روشنایی... محسن حسن‌زاده پنج‌شنبه | ۲۵ آبان ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ @targap @ravina_ir
📌 بیروت، ایستاده در غبار - ۴۸ بخش اول "نور مصطفی مغنیه" مادرِ پنج تا بچه‌ی قد و نیم‌قد است. خانواده، اصالتا اهل یکی از روستاهای جنوب‌اند اما خود نور متولد قم است. پدرش، یازده سال، یعنی حول و حوش ۱۹۸۶ تا ۱۹۹۷ توی حوزه‌ی قم، درس طلبگی خوانده. نور، نُه ساله بوده که خانواده‌اش برمی‌گردند لبنان. توی مدرسه‌ای در جنوب، تا قبل دانش‌گاه را خوانده و دانشگاه را با رتبه عالی قبول شده. توی دو تا رشته درس خوانده، کامپیوتر و بیولوژی اما در نهایت روی کار با بچه‌ها متمرکز شده. نور و هم‌سرش معتقدند که بچه، هرچی بیش‌تر به‌تر. از یک زنِ ایرانی که ده‌تا بچه دارد و توی تلویزیونِ ما نشانش داده‌اند یاد می‌کند و می‌گوید ما باید زیاد شویم. خانه‌شان توی یکی از روستاهای جنوب بوده و حالا آمده‌اند جایی نزدیک بیروت. می‌گفت فکر می‌کردیم یکی‌دو روز از خانه‌هایمان می‌رویم و برمی‌گردیم اما حالا دوری از خانه‌هایمان دارد دو سه ماهه می‌شود. سر این که فکر می‌کردند زود برمی‌گردند هیچ‌چیز هم از خانه‌شان برنداشته‌اند. القصه؛ از ماه‌ها قبل مادر شدن، این سوال ذهن نور را درگیر کرده بود که با بچه‌ها باید چطوری رفتار کرد و چطوری تربیتشان کرد که مقاومت را و دین‌داری را بفهمند، به شریعت ملتزم باشند و نمازخوان بار بیایند. مطالعه کرد، سخن‌رانی گوش داد، از استادها سوال پرسید و آرام‌آرام، تربیتِ درست را یاد گرفت. این درست که مدارس، روی تربیت بچه‌ها کار می‌کنند اما نور معتقد است که همه‌ی شئون تربیت را نباید برون‌سپاری کرد! پدرها و مادرها هم باید کنارِ مدرسه و بل‌که بیش‌تر از مدرسه، پیگیر تربیت بچه‌هایشان باشند. وقتی راجع به تربیت با دیگران حرف می‌زد، علاقه‌مند می‌شدند و خیلی‌ها ازش سوال می‌پرسیدند که فلان چیز را چطوری به بچه‌ات یاد دادی؟ نور با خودش فکر کرد که چرا تجربه‌های مادرانه‌اش را به دیگران منتقل نکند؟ او به مدل‌هایی برای طراحی بازیِ بچه‌ها رسید؛ بازی‌های فیزیکی. کنارِ بازی‌های فیزیکی، نور و هم‌سرش -که برنامه‌نویس است و موشن‌گرافیک هم کار می‌کند- یک‌سری بازی ساده‌ی موبایلی هم برای بچه‌ها طراحی کردند. اولی‌ش سال ۲۰۲۰ منتشر شد و توی بعضی از مسابقه‌ها هم جایزه گرفت. توی این بازی‌ها ماجرای جنگ ۳۳ روزه و معرفی شهدای برجسته ایران و حزب‌الله را هم گنجانده‌اند. خود نور هم گرافیک یاد گرفته تا بتواند چیزهایی برای بچه‌ها طراحی کند. جستجوهای قبلِ جنگ و چرخ زدن توی انتشاراتی‌ها، به کار امروز نور می‌آید. حالا محصولات مختلفی را چاپ و تولید کرده و می‌رساند به دست مشتاقانش. همه محصولاتش را هم توی یک فروش‌گاهِ اینستاگرامی، عرضه می‌کند؛ zaytoona.kids ادامه دارد... محسن حسن‌زاده | شنبه | ۲۶ آبان ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ @targap @ravina_ir
📌 بیروت، ایستاده در غبار - ۴۸ بخش دوم نور عاشق ایران است؛ می‌گوید اهل مادیات نیست، هدفش از فروش این محصولات هم درآمدِ آن‌چنانی نیست اما نور این روزها دارد پول جمع می‌کند به عشق این که بیاید ایران و چند هفته کنار حرم امام رضا(ع) نفس بکشد. می‌گوید من عاشق ایرانم و ایران را بیش‌تر از لبنان دوست دارم. دوران کودکیِ نور در ایران، معمولی بوده اما یک حس خوب بی‌انتها براش از آن روزها یادگاری مانده. آن روزها اسم امام را هم توی خانه‌شان زیاد می‌شنیده و همین به امام علاقه‌مندش کرده. سر همین علاقه به ایران و امام، توی آموزش هم چشمش به ایران است. مدارسِ لبنان، بچه‌ها را از سه سالگی پذیرش می‌کنند! اما نور می‌گوید درستش این است که بچه از شش‌هفت‌سالگی برود مدرسه؛ مثل ایران. سر همین، یک سری آموزش را برای بچه‌های دو تا شش‌هفت‌ساله طراحی کرد. توی طراحی محتواها از کتاب‌های ناشران ایرانی هم زیاد کمک می‌گیرد. مطالعاتش هم بیش‌تر متمرکز است روی کتاب‌های ایرانی. مثلا می‌گوید کنجکاوی می‌کنم که ببینم کتاب‌های کودک در ایران، خدا را چطوری به بچه‌ها معرفی کرده‌اند. از نکات این کتاب‌ها خلاصه‌برداری می‌کند و توی محتواسازی‌ها ازش کمک می‌گیرد. توی خانواده پرجمعیت نور، چند تا دختر استثنایی هست؛ نزدیک‌ترینش، دخترخاله‌ی نور است. همین، نور را به این فکر می‌اندازد که باید برای اقشار خاص مثل این بچه‌های استثنایی هم تولید محتوا کرد. بعد جنگ جدید، وقتی خانواده‌اش مجبور شدند با دو جین بچه‌ی قد و نیم‌قد، خانه و زندگی‌شان در جنوب را رها کنند، فکرش مشغول این شد که باید برای بچه‌های آواره هم برنامه‌ای داشته باشیم. برنامه‌ها و محصولات و محتواهایی که نور برای آوارگان طراحی می‌کند، بعضا به آثار سیدعباس نورالدین تکیه دارد؛ کسی که زندگی‌ش را گذاشته پای بازگشت به نهج‌البلاغه و تفسیر حرف‌های امام و رهبری. کنار همه کارهای آموزشی، نور و خانواده‌اش یک‌سری از دعاها را چاپ می‌کنند و می‌رسانند به آوارگان. می‌گویند ماها این‌طوری هستیم که دعا باید جلوی چشممان باشد. می‌گوید کنار همه تلاش‌ها نباید فراموش کنیم که دعا نجات‌مان می‌دهد. نور می‌گوید همه این کارها برای این که است زندگی‌هامان روی ریل "حیاتِ طیبه" باشد؛ همان چیزی که امام خمینی می‌خواست. محسن حسن‌زاده | شنبه | ۲۶ آبان ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ @targap @ravina_ir
باران بهار، رنگی از خون دارد این خاک چقدر مرد مجنون دارد یک روز مترسک به زمین خواهد خورد در مزرعه‌ای که بوی زیتون دارد... 📍 نقاشی‌های روی دیوار یکی از مدارس محل سکونت آوارگان_بیروت @targap
19.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 بیروت، ایستاده در غبار - ۴۹ خبر فوری: سیدمرتضی آوینی، زنده است @targap @ravina_i
تارگپ| محسن حسن‌زاده
📌 #لبنان بیروت، ایستاده در غبار - ۴۹ خبر فوری: سیدمرتضی آوینی، زنده است @targap @ravina_i
📌 بیروت، ایستاده در غبار - ۴۹ خبر فوری: سیدمرتضی آوینی، زنده است این، بار سوم بود که با علاء، قرار می‌گذاشتم. این‌بار می‌خواستیم درباره هنر در لبنان گپ بزنیم. علاء، حرفش را صریح می‌زند و اگرچه آدمِ دیدنِ خوبی‌هاست، وجه انتقادیِ نگاهش، به چشم می‌آید. علاء می‌گوید هنرِ اورجینال، توی لبنان، متاع کم‌یاب، بل‌که نایابی است. مثال می‌زند: ما معماری نداریم؛ معماریِ لبنان، معماریِ شامی است. مثال دیگر علاء، موسیقی است. می‌گوید لبنان در موسیقی، سبک ندارد. سبک و مکتب، به سادگی شکل نمی‌گیرد. علاء می‌گوید در لبنان، سه نفرند که می‌توانند روی استیج، زنده بخوانند. در سینما هم اوضاع همین‌طوری است. به خاطر همین، هنرِ لبنانی، توی پنجاه‌شصت‌روزِ سخت گذشته، خیلی به کار مردم نیامده. علاء می‌گوید ما به هنرمندی مثل سیدمرتضی آوینی نیاز داریم؛ اصلا به خودِ خود سیدمرتضی نیاز داریم. قصه‌ی سیدمرتضی، قصه‌ی عجیبی است. قصه‌ی متفکرِ عارفی که به قول علاء، به تصویر جنگ نگاه می‌کند و می‌گوید نه! این همه‌ی چیزی نیست که در این تصویر می‌شود دید. چه می‌کند؟ با تعبد و تامل و هم‌نشینی با اهل دانش و الخ، می‌گردد دنبال آن تصویر حقیقی، می‌کاود و پوسته را می‌تراشد و مغز را می‌یابد؛ و نتیجه؟ روایتی که به قول علا، به زبان آسمان نوشته شده، نه به زبان زمین. علا می‌گوید ما چند سال قبل به خودمان آمدیم که چرا آوینی را به عربی ترجمه نکردیم؟ خب، کسی باید باشد که روایت کند، نفخه‌ی الهیِ امام چطور جوان‌های شیفته‌ی روح‌الله را آواره‌ی بیابان‌های جنوب کرد؛ و حالا هم شیفتگانِ لبنانیِ روح‌الله، باید روایتِ فتحِ جدید را از زبان سیدمرتضی بشنوند. علا می‌گوید چند سال قبل، زندگی‌نامه سیدمرتضی را چاپ کردیم و فتح خون را و بخش‌هایی از گنجینه آسمان را. فقط کار سیدمرتضاست این جور سیر و سفرهای روحانی؛ و بسیار سفر باید تا پخته شود خامی‌، تا از آدمی‌زاد، "مرد" بسازد؛ رجال لاتلهیم تجاره و لا بیع عن ذکر الله... علاء کتابی را معرفی می‌کند که خلاصه‌ای از نوشته‌های سیدمرتضی‌ست: ان تحیا رجلا، مرد زندگی کن! علا می‌گوید عکس‌هایی از جنوب دیده که نشان می‌دهد مجاهدان، "ان تحیا رجلا" توی دستشان است؛ توی خط مقدم درگیری. علاء دارد یک سلسله کلیپِ روایت‌گری می‌سازد. می‌گوید توی استودیو، هدفون را می‌گذارم روی گوشم، که صدای سیدمرتضی بپیچد توی گوشم، که سعی کنم شبیه او حرف بزنم، که ادای سیدمرتضی را دربیاورم، که روحِ آوینی بیاید توی صدام. ما باید به ریسمان الهیِ روایت فتح چنگ بزنیم. علاء می‌گوید این، کار ساده‌ای نیست. آوردنِ بیش از پیشِ حکمت سیدمرتضی به لبنان کار ساده‌ای نیست. علاء پس‌زمینه کلیپ‌های روایت‌گری‌ش، موسیقیِ روایت فتح می‌گذارد. می‌گوید گوشِ هوشِ مخاطب باید با این موسیقی انس بگیرد برای روزی که بخواهیم، نسخه‌ی اورجینالِ مستندهای سیدمرتضی را در لبنان پخش کنیم. القصه؛ خبر این است: سیدمرتضی آوینی در لبنان زنده است. محسن حسن‌زاده | سه‌شنبه | ۲۹ آبان ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ @targap @ravina_ir
این قافله قصدِ دودمانت دارند نیرنگ برای آسمانت دارند امشب شبِ جشن است و خدایانِ جهان صد نقشه برای کودکانت دارند... 📍 مدرسه الکبوشیه محل اسکان آوارگان @targap
📌 بیروت، ایستاده در غبار - ۵۰ چهار نکته پراکنده درباره این روزهای لبنان بخش اول یک؛ میانگین روزهای آوارگیِ گسترده، دارد دو ماهه می‌شود. دو ماه زیستن، در شرایطی نابسامان، ممکن است تبعات قابل توجهی داشته باشد و طبعا طولانی‌تر شدن ایام و لیالیِ آوارگی، روی ذهن و ضمیر این آدم‌ها تاثیرات عمیقی می‌گذارد. خانواده‌های جنوب، با فرهنگِ ویژه‌ی خودشان، حالا توی مدرسه‌ها ساکن‌اند و خانه‌های مردم؛ اجاره‌ای یا میهمان. این، جابجاییِ محیطِ زیست، الزاماتی دارد. زنِ شیعه‌ی جنوبی، ممکن است در محله‌ی مسیحی‌نشینِ بیروت، دیگر نتواند -نخواهد- پوشش مرسومش را رعایت کند. خانواده‌های ساکن در شمالِ لبنان و مناطق سنی‌نشین، ممکن است نتوانند مجلس عزا برپا کنند -به ملاحظه‌ی میهمان بودن- اگر یک ماه رمضان و یک عاشورای بی‌مناسک و مراسم بگذرد، خطر تشدید می‌شود. اگر پیروزی قاطعی از راه برسد، این فاصله گرفتن از نمادهای مذهب، جبران می‌شود؛ و بل‌که اعتقاد مردم قوی‌تر می‌شود. البته این‌ها مثال است؛ مثالی از فاصله‌ گرفتنِ نسبتا قهری، از سبکِ زندگیِ معمول یک خانواده‌ی شیعی. تکرار می‌کنم؛ این، خطر است؟ بله! می‌تواند باشد و هرچه زمانِ آوارگی طولانی‌تر شود، این خطر هم بیش‌تر می‌شود. دو؛ تهدید را نوشتم، فرصت را هم باید دید. خیلی از تحلیل‌ها می‌گوید این جنگ، طولانی است؛ اگر معادلات به همین منوال پیش برود، شاید جنگ تا چند سال طول بکشد؛ شاید. شاید چند صد هزار شهید به شهدایمان بپیوندند. شاید جنگی که امروز گریبان لبنان را گرفته، مستقیم‌تر حتی گریبان بغداد را هم بگیرد. اما اتفاق مهمی که دارد می‌افتد، تغییر نگاهِ ما مردمان جهان اسلام به هم‌دیگر است. این تغییر مدت‌هاست که شروع شده. از همان وقتی که عکاس، تصویرِ صالح‌العاروریِ سنی را با حاج‌قاسمِ شیعه کنار هم ثبت کرد، تغییر پرشتاب‌تر داشت خودش را نشان می‌داد. "مرگ بر شاه"، عصیانِ شیعه علیه ستم بود و "مرگ بر اسرائیل" شوریدنِ توده‌های مسلمان و بل‌که آزادگانِ غیرمسلمان علیه ستم است. این روزها، سوالاتِ ما طایفه‌های گوناگونِ درون جهان اسلام، دارد از هم‌دیگر بیش‌تر می‌شود. ما داریم بیشتر هم‌دیگر را می‌شناسیم. دعوا می‌کنیم؟ بله! سنواری‌ها ممکن است به حزب‌الله نقد داشته باشند و حزب‌الله به سنواری‌ها اما این بحث‌ها و بل‌که دعواها، دعوای رفیقان نیست. رفاقت‌ها با دعواها، ته می‌کشد اما برادرها بعد از دعوا هم برادر می‌مانند. به قول دوستی، ما از مرحله نامزدی گذر کرده‌ایم و حالا رفته‌ایم زیر یک سقف؛ و خب، زیر یک سقف با هم بحث هم می‌کنیم. این، نوعی تجدیدنظر است. این، به ما قدرت می‌دهد. پی‌نوشت این که حزب‌الله این روزها، شاید آن استقلال پیشین را نداشته باشد. حزب‌الله هنوز هم در قله است اما حالا، شاهد سلسله‌جبال و سلسله‌قلل هستیم؛ جبالِ عراق و فلسطین و یمن. این، حزب‌الله را به بلوغ می‌رساند و بلوغ، هم‌سایه‌ی دیوار به دیوارِ تواضع است. این فرایند، "ولی امر مسلمین" را بیش‌تر محقق می‌کند. در پرانتز یادآوری کنم که رهبر انقلاب، اخیرا از ائتلاف، حرف زدند. و بدیهی است که این ائتلاف، بدون کمک ایران، ممکن نیست؛ قلبِ این ائتلاف، ایران است. ما پس از "مرگ بر شاه" و "مرگ بر اسرائیل" باید در کنار هم به "مرگ بر امریکا" برسیم. ادامه دارد... محسن حسن‌زاده | چهارشنبه | ۳۰ آبان ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ @targap @ravina_ir
📌 بیروت، ایستاده در غبار - ۵۰ چهار نکته پراکنده درباره این روزهای لبنان بخش دوم سه؛ بعد رای آوردن ترامپ، خیلی کنکاش کردم که ببینم برای مردم لبنان فرقی می‌کند که در امریکا، کی رئیس‌جمهور باشد؟ واقعیت این است که جستجوهای محدود من، می‌گوید این‌جا شخص رئیس‌جمهور امریکا، چندان مهم نیست؛ به رغم این که انتخابات امریکا، در ایران، از خود امریکا بحث‌برانگیزتر است! دوستی می‌گفت مردم لبنان می‌دانستند که بین کاندیداهای انتخابات ریاست‌جمهوری امریکا، این‌یکی، ابولهب است و آن یکی، حماله‌الحطب! چهار؛ راست و حسینی باید گفت که بعد از ترور گسترده فرماندهان حزب‌الله و به طور خاص، از نقطه‌ی ترور سیدفواد شکر، مردم لبنان، منتظر اقدامات گسترده‌تری از جانب ایران بودند. وعده‌های صادق، برق شوقی بود در دل مردم اما گذرا. قبلا نوشتم که با مردم لبنان اگر حرف بزنید، می‌بینید که آن حملات را ناکافی می‌دانند. مردم می‌گویند فلسطینی‌ها همه آن‌چه می‌توانستند را انجام دادند، و البته یمنی‌ها هم گل کاشتند. این‌ها در کنارِ ادبیاتی که بعضا در ایران شنیده می‌شود که "ما دنبال جنگ و دعوا نیستیم" و تصورِ برخی ملاحظه‌کاری‌ها و مصلحت‌سنجی‌ها و فریاد زدن رازها درباره استراتژی‌های کلانِ ملاصق با آتش‌بس، سوالاتی جدی را در ذهن مردم ایجاد کرده؛ باید فکری به حال این سوال‌ها کرد. حرف این است: صبری که مردم جنوب دارند از خودشان نشان می‌دهند، خودش حاکی از این است که این مردم می‌توانستند مشکلات بزرگ‌تری را تحمل کنند؛ وانگهی خیلی‌ها معتقدند تصورِ جلوگیری از گسترش دامنه‌ی جنگ به واسطه عدم اقدام به کنش‌های جدی‌تر، خود به گسترش دامنه‌ی جنگ منجر می‌شود. اسرائیل به اهدافش روی زمین نرسیده؟ قبول! اما آیا اقدامات در این سوی میدان، در برابر تجاوزات رژیم، بازدارنده بوده؟ این سوالی است که باید به آن فکر کنیم. مردم می‌گویند کسی باید پیدا شود که دیوانه‌وار، کافه را بریزد به هم. محسن حسن‌زاده چهارشنبه | ۳۰ آبان ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ @targap @ravina_ir
در شهر صدای آتش و آوار است برخیز، کدام خفته‌ای بیدار است ای خواب‌دلانِ ساحلِ آرامش! یک شهرِ شکسته آن‌ورِ دیوار است... 📍ضاحیه_بیروت @targap
📌 بیروت، ایستاده در غبار - ۵۱ 📍 مدرسه الکبوشیه_ محل اسکان نازحین (آوارگان) @targap @ravina_ir