📌 #لبنان
بیروت، ایستاده در غبار - ۱۹
بیم و امید!
این روزها، حزبالله دارد شهرکهای صهیونیستی و تلآویو و حیفا را میزند. مردم خوشحالاند؟ بله! خیلی؟ نه آنقدر که تصور میشود. دوستِ همنویسم به دوست لبنانیمان خرده گرفت که تو چرا اندازه ماها خوشحال نمیشوی از این که حزبالله دارد اسرائیل را میزند؟
روانِ عزادارانِ سید، عجیب تحت فشار است. اسرائیل را شخم هم بزنیم، این ثلمه، انگار جبران نمیشود. دیروز وسط یکی از گفتگوها، کسی گفت که در جهانِ عرب، مگر دیگر کسی مثل سید پیدا میشود؟
چیزی که میخواهم بگویم البته اینها نیست. ماجرای بیم است و امید. بعضی از دوستدارانِ حزبالله، این روزها فکر میکنند نسل جدیدی از فرماندهان که بعد شهادت بزرگانشان روی کار آمدهاند، دارند جسورانهتر عمل میکنند. حالا یا ذاتا جسورترند یا بعدِ سید، دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند؛ اللهاعلم!
از دوست لبنانیمان میپرسم که درباره نسل جدید فرماندهان، چطوری فکر میکند. میگوید حلقهی نزدیک به حزبالله، خیلی قبلتر از جنگِ امروز، معتقد بود که رده میانی فرماندهان، خانهتکانی میخواهد؛ خیلیها چند دهه فعالیت کرده بودند و کنار نمیرفتند مگر با بیماری یا شهادت. از یکی دو نفر هم اسم میبَرد.
حالا در کنارِ بیمِ از دست دادن بعضی از فرماندهان، این امید در دلِ جوانهای دلدادهی حزب جوانه زده که فرماندهانِ جوانتر، سیلیهای محکمتری بزنند به اسرائیل. خون تازهای انگار به رگهای حزبالله تزریق شده. درست وقتی امریکاییها توی خبرهایشان اعلام کردند که برای فردای بعد از حزبالله آماده شوید، حزبالله انگار جوانتر و زندهتر دارد خودش را از زیر آتش و خون میکشد بیرون.
فقط یک نگرانی هست؛ این که این جوانها دقیقا زیر یک بیرق با هم متحد شوند؛ متفرق نشوند. دیشب یکی از بچههای حزبالله میگفت، این جوانها آدم حسابیاند و بعید است که متفرق شوند اما باز هم سرِ این اتحاد، چشم امیدمان، به سیدالقائد است.
ماجرا، ماجرای بیم است و امید.
محسن حسنزاده |
پنجشنبه | ۲۶ مهر ۱۴۰۳ |
#لبنان #بیروت
ــــــــــــــــــــــــــــــ
@targap
@ravina_ir
📌 #لبنان
بیروت، ایستاده در غبار - ۲۰
جمهوری اسلامی! لطفا هستهای شو!
قدیمها، صداوسیما که سرِ برنامههاش با مردم توی کوچه و خیابان گفتگو میگرفت، یک جواب ثابت میشنید: "خوبه! فقط زمانش رو بیشتر کنن!"
اینجا هم از هرکسی درباره پاسخِ ایران به اسرائیل بپرسی، چیزی شبیه همین جواب را میشنوی: "خوب بود، ولی کافی نیست، باید بیشترش کنن"
جامعهی شیعیِ لبنان، فارغ از هستهی بسیار معتقدی که میگوید ایران هر تصمیمی بگیرد، همان تصمیم درست است، خیلیها دلشان خنک نشده؛ خیلیها توقعشان از ایران بیشتر است؛ خیلیها انتظار دارند که اسرائیل را بزنیم به قصدِ نابودیِ قبل ۲۵ سال.
دو سه روز پیش، رانندهی تاکسیِ لبنانی، یک سخنرانیِ آتشین برایمان کرد که آقا! اگر الان اسرائیل و آمریکا حملهی هستهای کردند، شما چطوری میخواهید جوابِ متناسب بدهید؟ راهی جز این ندارید که هستهای شوید.
راننده میگفت من میفهمم که سیدالقائد، روی مصالح انسانی میگویند که بمب اتمی نداشته باشیم، اما اینها مگر میفهمند انسان چیست؟
میگفت خودش توی شبکههای مجازی خوانده که آمریکا زیردریاییهای هستهایش را آورده توی آبهای منطقه؛ خب بمبت را بساز و استفاده نکن!
امروز هم جوانِ همسفرم تا بعلبک، میگفت شما هستهای نشوید، بیروت و دمشق که هیچ، اسرائیل بدش نمیآید که زمینی بیاید تا مرزهای شما.
راستش، از شنیدن این حرفها، احساسات متناقضی به آدم دست میدهد. من از جهتی، خوشحال میشوم از این انتظار؛ این انتظار یعنی، علم به تواناییِ ایران؛ به این که ایران اگر بخواهد، دانشش را دارد که هستهای شود. جامعهی شیعی این انتظارها را از هیچ کشورِ دیگری ندارد. عراق که بعد اوسیراک، کلا بیخیالِ هستهای شد، بقیه کشورهای عرب هم که تکلیفشان روشن است (هستهای هم بشوند به کار مقاومت نمیآیند!)
آن سوی ماجرا اما این است که فرجامِ این انتظارها چه خواهد شد؟ این انتظارات، نو به نو روی هم انباشته میشود، اما پاسخی هم در راه خواهد بود؟ نمیدانم! اما میدانم که به هر طریق ممکن، این جامعه، نباید از ایران ناامید شود؛ همین!
محسن حسنزاده |
پنجشنبه | ۲۶ مهر ۱۴۰۳ |
#لبنان #بیروت
ــــــــــــــــــــــــــــــ
@targap
@ravina_ir
تارگپ| محسن حسنزاده
📌 #لبنان بیروت، ایستاده در غبار - ۲۱ بخش اول @targap
📌 #لبنان
بیروت، ایستاده در غبار - ۲۱
بخش اول
دوباره آمدیم بعلبک. نرسیده به شهر، آثار خرابیها آشکار میشود؛ برِ خیابانِ اصلی. ظاهرا این بخشی از استراتژیِ رعب است. آثار اصابتها، باید توی ویترینِ شهرها پیدا باشد.
ساعتی را در حرم خوله میگذرانیم تا کسی بیاید دنبالمان. مثنی و فرادی میرویم خانهی یکی از دوستان. ناهار را که میخوریم میگویند باید جایمان را عوض کنیم. میرویم یک خانهی دیگر. امنیت بعلبک ظاهرا ناپایدار است. هنوز چند دقیقه از حضورمان در خانهی دوم نگذشته که صدای پهپادها شدیدتر میشود؛ شدیدتر از هر بار دیگری که در این چند روز شنیدهایم. این هم طبعا بخشی از پروژه ایجاد رعب است. مثل همین دو روز قبل که جنگندهها، توی آسمان بیروت، دو بار دیوار صوتی را شکستند.
چند دقیقه بعد از چرخیدن پهپادها توی آسمان، دو صدای انفجار نسبتا مهیب با فاصله چند ثانیه از هم، فضا را پر میکند و موج انفجار، بیاجازه از در و پنجره میآید تو! استقبال خوبی نیست!
یکی از دوستانِ همراهمان، چند دقیقه بعد انفجارها، عروسکی توی خانه پیدا میکند. عروسک را میگذارد روی پاش طوری که توی تصویر پیدا باشد و با خانوادهاش -دخترِ کوچکش- تماس تصویری میگیرد: "ببین بابا، اینجا همهچی آرومه، خودت از عروسک بپرس!"
صاحبخانه هرچند دقیقه یکبار میآید و با صدای بلند خواهش و تمنا و عتاب و خطاب میکند که گوشیها را خاموش کنیم. میگوید پهپادها سیگنالها را میگیرند، میزنند و جنتمکان میشویم. سعی میکنیم گوش کنیم.
یک بیسیم هم گذاشتهاند توی خانه که پیامهای هشدارآمیز میدهد؛ الان جنگندهها آمدند، الان پهپادها بالای سرمان هستند و الخ!
وسط این پلیسبازیها، یکی از جوانهای حزبالله میآید تو و لم میدهد روی مبل. یک کلاش هم گرفته دستش. با هم گپ میزنیم. یخش که باز میشود، گوشیاش را میگیرد سمتمان و فیلمهایی از خودش نشانمان میدهد؛ اغلب در حال تیراندازی!
از ظاهر فیلمها و آهنگهایی که روش گذاشته میفهمیم که اینها را توی شبکههای اجتماعی هم منتشر میکند.
ادامه دارد...
محسن حسنزاده |
جمعه | ۲۷ مهر ۱۴۰۳ |
#لبنان #بعلبک
ــــــــــــــــــــــــــــــ
@targap
@ravina_ir
تارگپ| محسن حسنزاده
📌 #لبنان بیروت، ایستاده در غبار - ۲۱ بخش اول دوباره آمدیم بعلبک. نرسیده به شهر، آثار خرابیها آشکار
📌 #لبنان
بیروت، ایستاده در غبار - ۲۱
بخش دوم
بگذار از یک زاویهی دیگر بروم سروقتِ رعب.
اسرائیل میخواهد نشان بدهد که تکان بخورید من میفهمم. که تکتکتان را میشناسم. که بینتان جاسوس دارم. که از بهترین تکنولوژیها استفاده میکنم و قسعلیهذا. سلمنا! اما خطاهای خودِ ماها هم گاهی در تکمیل اطلاعاتِ اینها بیتاثیر نیست. جوانِ حزبالله، فیلمهای نظامیش را که منتشر میکند، عملا یک شبکه در اطرافش شناسایی میشود.
از خوبیهاش هم بگویم. جوانِ محکمی است. حرفِ این میشود که یک خطر ممکن است این باشد که اسرائیل نیروهاش را در شمال هلیبورن کند و جبهه را گسترش دهد. جوان میگوید توی جنگ زمینی، ما دستِ برتر را داریم. بیایند پایین، ۱۰۰ هزار نفر فیالمجلس، آمادهی شلیکاند.
از وضعیت بعلبک میپرسیم. میگوید توی یکی دو هفتهی گذشته، بعلبک، ۱۰۰ تا شهید داده. در این عدد کمی تردید دارم اما خب، چیزی نمیگوییم.
وسط عملیاتِ رعبِ پهپادها، خبرِ شهادت السنوار، قطعی میشود. فیلمی که منتشر شده عجیب است. توی یک خانهی عادی او را زدهاند و صحنههای مقاومتش تا آخرین لحظه، به آدم احساس غرور میدهد. دارم فکر میکنم که پادزهرِ عملیاتِ رعب، یکیش دقیقا همین است. اسرائیل میخواهد ترس بیندازد توی دل مردم، بعد درست وسطِ این هراسها، رهبرِ حماس طوری شهید میشود که امریکاییها آرزو دارند قهرمانانشان را توی چنین قالبی در فیلمهای سینماییشان تصویر کنند؛ سلحشور، مقاوم، پاکباخته.
از خیلیها درباره پادزهرِ رعب پرسیدهام. بعدِ آن شب که راننده تاکسی، نزدیک ضاحیه با انگشت به بالا اشاره میکرد و میگفت آرامتر حرف بزنید، اصلا حرف نزنید که میشنوند؛ تا آن روز که یکی از اهالی ضاحیه نصف قیمت سوارمان کرد و تا آمدیم سوالهای بودار بپرسیم گفت که زنم -که جلو نشسته بود- استرس میکشد؛ بگذار برسیم مقصد، آنجا حرف بزنیم؛ ذهنم مشغول بود که با این ترس چه میشود کرد. واقعیت این است که دفع این هراسها، راهحل کوتاهمدت ندارد. این درست است که صدای پهپادها، چند صباح دیگر برای مردم عادی میشود اما باید نسلی تربیت شود که سرِ نترس داشته باشد، که الگوهاش، جای بتمن و مرد عنکبوتی، امثال السنوار باشند. بگذریم.
شب، صدای پهپادها، دستمایه شوخی میشود. بخوابیم و بمیریم یا نخوابیم و بمیریم؟ جوانِ عضو حزبالله خیلی جدی میگوید با مسئولیت من بخوابید! اگر زد و همهمان خلدآشیان شدیم، با کی باید حساب کنیم اللهاعلم!
سرمان را میگذاریم زمین و من فکر میکنم ما یک شبمان اینطوری پلیسی است اما این بچهها هرشبشان با خون و آتش، گره خورده.
ادامه دارد...
محسن حسنزاده |
جمعه | ۲۷ مهر ۱۴۰۳ |
#لبنان #بعلبک
ــــــــــــــــــــــــــــــ
@targap
@ravina_ir
📌 #لبنان
بیروت، ایستاده در غبار - ۲۱
بخش سوم
صبح با یکی از جمعهای جهادی همراه میشویم که برویم چند تا مدرسه. این که سبک گروههای جهادی دارد بینالمللی میشود، چیز خوبی است. یکی از گروههای جهادی میخواهد احتیاجات عمرانی مدرسهها را پایش کند و آستین بالا بزند.
حالِ مدرسهها در مجموع خوب است.
توی مدرسهی دوم، بچهها با نیمکتهایشان یک دایره تشکیل دادهاند و خانمِ معلم دارد با مهربانی چیزی یادشان میدهد. روی دیوارهای مدرسه، پر از نقاشیهایی است که عنصرِ پرتکرارش، پرندهای است که برگِ سبزِ درخت زیتون را چپانده توی دهانش. زنی که میبیند دارم از نقاشیهای روی دیوارها عکس میگیرم میگوید از من هم بگیر! بنویس آقا! بنویس که پیروزی دیر یا زود میرسد. و بعد ژست میگیرد و دستش را به علامت پیروزی میبرد بالا؛ یک، دو، سه...
جوانی از بچههای حزب همراهمان است. پخته و مشتی. یک ماه قبل رفتهاند تا پای سفرهی عقد که جنگ میشود. میگوید حالا فرصت هست برای تشکیل زندگی؛ انشاءالله بعدِ پیروزی.
انگشتِ کوچکِ دست راستش را با آتل بسته. میگوید چند روز پیش توی یکی از انفجارها دست و پاش آسیب دیده. اولینبارش نیست. وقتی رفتیم یکی از مدرسههای تهِ بعلبک، به کوههای قلمون غربی اشاره کرد و گفت که داعش سال ۲۰۱۷، تا پشت این کوهها آمده بود؛ توی جنگ با داعشیها پایم تیر خورد؛ جریحِ معرکهام.
یکی دو ماهی ایران بوده و تلاش میکند با گفتن جملههای فارسی، ابراز ارادت کند.
وقت رفتن از یکی از مدرسهها، صدای بچههای قد و نیمقد را میشنوم که شعار میدهند. از دوستِ همراهمان میپرسم چه میگویند؟ میگوید دارند شعر میخوانند که نترسید، نترسید، هواپیمای وطنی است.
صدای مستمر جنگندهها روانِ بچهها را میآزارد و یک آدمحسابی، برای تابآوری، این شعار را یادشان داده.
توی یکی دیگر از مدرسهها مردی سروصدا میکند که نباید کسی عکس بگیرد. مردمی که از خانههایشان به مدرسهها پناه آوردهاند، عجیب عزت نفس دارند. دوست ندارند تصویری از وضعیتشان منتشر شود که حاکی از ضعفشان باشد.
ادامه دارد...
محسن حسنزاده |
جمعه | ۲۷ مهر ۱۴۰۳ |
#لبنان #بعلبک
ــــــــــــــــــــــــــــــ
@targap
@ravina_ir
📌 #لبنان
بیروت، ایستاده در غبار - ۲۱
بخش چهارم
پیرزنی از ته سالنِ مدرسه میآید جلو و از دوست لبنانیمان میپرسد اینها اهل کجا هستند؟ تا میشنود ایران، یک سخنرانیِ آتشین میکند و بعد هم قبول میکند که دو کلام جلوی دوربینِ گوشی حرف بزند.
پیرزن میگوید ما از این سگهای هار نمیترسیم. ما به رزمندههایمان اعتماد داریم. ما حیدری هستیم.
میپرسم بعد شهادت سید، بعضیها گفتند ایران، حزبالله را رها کرده. کسی آنطرفتر میپرد توی حرف پیرزن:"ایران، برادرِ حزبالله است؛ برادر که برادر را رها نمیکند."
پیرزن انگار که حرف زنِ کناریش را کافی میداند، به سخنرانیش ادامه میدهد:"ما حاضریم تا آخرین نفس بجنگیم و بمیریم. مرگ برای ما عادی است؛ و شهادت، پیروزی." حرفهاش که تمام میشود، میآید سمتم، بازوهام را میگیرد و ماچم میکند! خیلی پیر است(به خدا!)
جوانِ عضو حزبالله میگوید اینجا عادی است، پیرزنها که دیگر قیدهای جوانها را ندارند، از روی محبت مادرانه ماچ میکنند!
ادامه دارد...
محسن حسنزاده |
جمعه | ۲۷ مهر ۱۴۰۳ |
#لبنان #بعلبک
ــــــــــــــــــــــــــــــ
@targap
@ravina_ir
📌 #لبنان
بیروت، ایستاده در غبار - ۲۱
بخش پنجم
سر راهمان میرویم روستای العین. دوست لبنانیمان یک خانهی ویران را نشان میدهد و میگوید که چند روز قبل، یک زن و شوهرِ جوان، از سرِ کار برمیگشتند که درست دم درِ خانه، پهپادها جانشان را میگیرند. یک بنای ویرانشدهی دیگر کمی آنسوتر است که روی دیوارش نوشته خیاطی! هدفهای غیرنظامی با اهداف نظامی.
برمیگردیم بیروت. دوستِ جدیدِ اهل بعلبک، پیام میدهد:"من میخواهم فارسی یاد بگیرم؛ یادم میدهی؟"
ما تازه داریم همدیگر را پیدا میکنیم.
محسن حسنزاده |
جمعه | ۲۷ مهر ۱۴۰۳ |
#لبنان #بعلبک
ــــــــــــــــــــــــــــــ
@targap
@ravina_ir
📌 #لبنان
بیروت، ایستاده در غبار - ۲۲
شنبه در کنیسه!
بخش اول
هورتانس بولس تامر، چهلپنجاه سال قبل که خشت روی خشت میگذاشت برای ساختن کنیسهی غفرائیل، فکرش را هم نمیکرد که مسیح به دلِ شیعههای جنوب بیندازد که دستهجمعی بیایند اینجا و روزی پنجبار توی کنیسه نماز بخوانند؛ نمادی از وحدت، به وقتِ ضرورت.
کنیسه(اینجا بر خلاف تصور، همان کلیساست، نه عبادتگاهِ یهودیان) بیستسالی متروک بوده و حالا آوارههایی که شهر و دیارشان ناآباد است آمدهاند اینجا را آباد کردهاند.
آغازِ متروک شدن کلیسا، تقریبا همزمان است با مرگِ هورتانس بولس تامر -کشیشِ لبنانی- اما کسی توی کنیسه، نسبتی با این فضا ندارد که بتواند این گزاره را تایید یا رد کند؛ حالا خیلی مهم هم نیست.
مهم این است که این روزها و شبها، زندگی توی کنیسهی رئیسالملائکه غفرائیل(همان جناب جبرائیلِ خودمان) جریان دارد.
تا وارد میشویم، چند تا پسربچه میآیند سمتمان و میپرسند که ایرانی هستیم؟ جواب مثبت را که میشنوند، خوشحال میدوند توی حیاط.
توی حیاطِ مدرسه، دو تا درخت پیرِ خیلی خیلی بزرگ، سایهشان را انداختهاند روی سرِ نازحین.
روی پیشانی یکی از دیوارها هم نوشتهاند:"الوعده الصادق ۲"
تعداد بچهها توی کنیسه آنقدر زیاد است که دارد از تعداد آدمبزرگها پیشی میگیرد. توی عکسها نمیتوانم حضور پرشمارشان را نشان بدهم؛ مجبورم از زاویههایی عکس بگیرم که احتمال ناراحت شدن آدمهای کمتری باشد.
ادامه دارد...
محسن حسنزاده |
شنبه | ۲۸ مهر ۱۴۰۳ |
#لبنان #بیروت
ــــــــــــــــــــــــــــــ
@targap
@ravina_ir