*دیدم پیرزنی داره آش درست میکنه*
*سوال کردم :*
*مادر...آش چی می پزی؟*
*گفت:*
*آش پشت پا ...*
*گفتم :*
*کسی قصد سفر داره؟*
*گفت:حسین (ع) امشب از مدینه* *به سمت مکه راه می افته😔*
*گفتم:*
*چرا تو؟*
*گفت: آخه حسین (ع) مادر نداره...*
*امروز ميخوایم تا آخر شب حداقل 2 میلیون نفر به امام حسين سلام بدن ...*
*خودم شروع ميکنم:*
*السلامُ عَلَیکَ یا اباعَبْدِاللّه*
*وَ عًلی الاَرواح الّتی حَلَت بِفنائک عَلَیکَ مّنی سلامُ اللّه ابداً"*
*ما بَقیتُ وَ بَقیَ اَلیلِ وَ النهاروَ لا جَعَلَ اللّهَ آخِرَ اَلعَهدِ منی لزیارَتکُم*
*اَلسلامُ عَلی الحُسین*
*و َعَلی علی بن الحُسین*
*و َعَلی اُولاد الـحسین*
*و عَلی اَصحاب الحُسین.*
*به اندازه ارادتت ارسال کن*
*اصلا هم خبر خوش و اینا قرار نیس بهت برسه*
*👈هر کس بیشتر ارادت ب امام حسین (ع) داره بیشتر به دوستانش بفرسته*
*من به تمام دوستانم میفرستم*
*اجرتون با سیدالشهدا(ع)*
22.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◀️خطابه:غدیر تمام دین
زمان 2:35
🌹🌹ریحانه جبل عاملی.
دانش آموز خمینی شهر
✍از امام رضـا(ع)نقل شده که فرمودند :
هر گاه ماه مــحرم فرا می رسيد، پدرم (موسی بن جعفر) ديگر خندان ديده نمی شد و غم و افسردگی بر او غلبه می يافت. تا آن كه ده روز از محرم میگذشت ؛ روز دهم محرم كه می شد ؛آن روز ، روز مصيبت و اندوه و گريه پدرم بود ...
📚روایت از امالے صدوق . ص۱۱۱
حیات آب بقا جز غم تو نیست حـــسین
نمیرد آنکه دلش با غم تو زیست حسین
🕊✨نماز برای پدر و مادر عزیزتان را از دست ندید🕊✨
نماز_امشب_برای_آمرزش_و_رحمت_پدر_و_مادر
❣✨بهترین فرصت احسان به والدین✨❣
💠هر کس این نماز را بخواند چنانچه پدر و مادر او زنده باشند مورد رحمت خداوند رحمان و رحیم قرار می گیرند
✅ این نماز رو همه وقت و هر روز میشه خوند
🕯اما چنانچه پدر و مادر فوت کرده باشند
این نماز💐 در شب های جمعه 💐یعنی امشب خوانده شود آنان مورد آمرزش خداوند قرار می گیرند
📿این نماز آن چنان موجب شادی پدر و مادر میشود که آرزو می کنند زنده شوند و زانوی فرزند خویش را ببوسند
💎این نماز انسان را از افسردگیهای بسیار شدیدی که بر اثر مصیبت های سنگین بوجود می آید آرامش می بخشد.
💐کیفیت نماز برای والدین💐
♻️مانند نماز صبح دو رکعت است
♻️نيت :نماز هدیه به پدر مادر
♻️"و همین نماز رو در نظر بگیرید "
👈رکعت اول:
✨بعد از حمد، به جای خواندن سوره، 10 مرتبه آیه 41 سوره ابراهیم خوانده می شود:
" ربَّنَا اغفِرلی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلمُؤمِنینَ یَومَ یَقُومُ الحِسابُ
👈رکعت دوم:
✨بعد از خواندن سوره حمد، 10 مرتبه آیه 28 سوره نوح خوانده می شود:
" رَبَّ اغفِرلِی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِمَن دَخَلَ بَیتی مُؤمِناً وَ لِلمُؤمِنینَ وَ المُؤمِناتِ "
💎بارالها! مرا، پدر و مادرم را و هر که با ایمان به خانه ی من داخل شود و همه مردان و زنان با ایمان عالم را ببخش و بیامرز
👈پس از سلام نماز:
✨بدون تغییر حالت نماز، 10 مرتبه آیه 24 سوره اسرا خوانده می شود:
" رَبَّ ارحَمهُما کَما رَبَّیانِی صَغیراً "
پروردگارا! هم چنان که پدرم و مادرم مرا به مهربانی از کودکی پرورش دادند، تو نیز در حق آن ها مهربانی نموده و رحمت خود را شامل حالشان بفرما.
📔 منبع: مفاتیح الجنان
🍃 دعای بسیار برای پدر و مادرم و همه مومنان
فاتحة مع الصلوات:
🍃اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم
🏴سوره ی غم می رسد ، آیات مریم می رسد
عطر سیب و بوی اسپند محرم می رسد
🏴دست خود را روی سینه می گذارم با ادب
آه دارد مادری با قامت خم می رسد
🏴میزبان زهرا که باشد من خیالم راحت است
چون که الطافش به مهمان ها دمادم می رسد
🏴انبیا پشت سر هم یک به یک صف بسته اند
حضرت خاتم برای خیر مقدم می رسد
🏴زیر و رو کردن فقط کار حسین بن علی ست
در محرم ارمنی هم زیر پرچم می رسد
🏴چایی روضه دوای درد بی درمان ماست
بین این دارالشفا پیوسته مرهم می رسد
🏴با لباس مشکی اَم از قبر می آیم بُرون
یک نخ این پیرهن فردا به دادم می رسد
🏴جبرئیل عرش خدا را آب و جارو می کند
کاروان کربلا از راه کم کم می رسد
#من_حسینی_ام 🥀🥀
°•اَرْبٰابـْـ صِداٰۍِ قَـدَمـَتـْـ مٖۍْ آیـَدْ🥀
مسئول مشاوره به زندانیان محکوم به اعدام در زندان رجایی شهر خاطره جالبی دارد:
🔸حدود ۲۳ سال پیش جوانی که تازه به تهران آمده بوده در یک کبابی مشغول کار میشود، شبی پس از تمام شدن کار، صاحب کبابی دخل آن روز را جمع میکند و میرود در بالکن مغازه تا استراحت کند. درآمد آن روز کبابی، شاگرد جوان را وسوسه میکند و در جریان سرقت پولها، صاحب مغازه به قتل میرسد. او متواری میشود؛ اما مدتی بعد، دستگیرش میکنند و به اینجا منتقل میشود.
🔸حکم قصاص جوان صادر می شود، اما اجرای آن حدود ۱۸-۱۷ سال به طول میانجامد؛ میگویند شاگرد جوان در طول این مدت حسابی تغییر کرده بود و به قول معروف پوست انداخته و اصلاح شده بود. آنقدر تغییر کرده بود که همه زندانیها قلبا دوستش داشتند.
🔸پس از این ۱۸-۱۷ سال، خانواده مقتول که آذری بودند، برای اجرای حکم میآیند؛ همسر مقتول و سه دختر و ۷ پسرش آمدند و در دفتر نشستند، فضا سنگین بود و من با مقدمهچینی و شرح احوالات فعلی قاتل، از اولیای دم خواستم که از قصاص صرفنظر کنند. همسر مقتول گفت: " من قصاص را به پسر بزرگم واگذار کردهام" و پسر بزرگ هم گفت که قصاص به کوچکترین برادرمان واگذار شده است. بههرحال برادر کوچکتر هم زیر بار نرفت و گفت :"اگر همه برادر و خواهرهایم هم از قصاص بگذرند، من از قصاص نمیگذرم؛ زمانی که پدرم به قتل رسید من خیلی بچه بودم و این سالها، یتیم بودم و واقعاً سختی کشیدم."
🔸بههرحال روی اجرای حکم مسر بود. با خودم گفتم شاید اگر خود زندانی بیاید و با آنها روبهرو شود، چیزی بگوید که دلشان به رحم بیاید، بنابراین گفتم زندانی را بیاورند. یادم هست هوا بهشدت سرد بود و قاتل هم تنها یک پیراهن نازک تنش بود؛ وقتی آمد رفت کنار شوفاژ کوچکی که در گوشه اتاق بود ایستاد به او گفتم اگر درخواستی داری بگو؛. او هم آرام رو به من کرد و گفت:"درخواستی ندارم."
🔸وقت کم بود و چاره دیگری نبود. مادر و یکی از دختران در دفتر ماندند و ۹ برادر و خواهر دیگر برای اجرای حکم وارد محوطه اجرای احکام شدند. جالب بود که مادرشان موقع خروج فرزندانش از دفتر به آنها گفت که اگر از قصاص صرفنظر کنند شیرش را حلالشان نمیکند. بههرحال شاگرد قاتل، پای چوبه ایستاد همهچیز آماده اجرای حکم بود که در لحظه آخر او با همان آرامشش رو به اولیای دم کرد و گفت: "من یک خواسته دارم" من که منتظر چنین فرصتی بودم گفتم دست نگه دارید تا آخرین خواستهاش را هم بگوید.
🔸 شاگرد قاتل، گفت: "۱۸ سال است که حکم قصاص من اجرا نشده و شما این مدت را تحمل کردهاید، حالا تنها ۹ روز تا محرم باقیمانده و تا تاسوعا، ۱۸ روز. میخواهم از شما خواهش کنم اگر امکان دارد علاوه بر این ۱۸ سال، ۱۸ روز دیگر هم به من فرصت بدهید. من سالهاست که سهمیه قند هر سالم را جمع میکنم و روز تاسوعا به نیت حضرت عباس (ع)، شربت نذری به زندانیهای عزادار میدهم. امسال هم سهمیه قندم را جمع کردهام، اگر بگذارید من شربت امسالم را هم به نیت حضرت ابوالفضل (ع) بدهم، هیچ خواسته دیگری ندارم.
"
🔸 حرف او که تمام شد فضا عوض شد. یکدفعه دیدم پسر کوچک مقتول منقلب شد، رویش را برگرداند و با بغض گفت من با ابوالفضل (ع) درنمیافتم؛ من قصاص نمیکنم. برادرها و خواهرهای دیگرش هم با چشمان اشکبار به یکدیگر نگاه کردند و هیچکس حاضر به اجرای حکم قصاص نشد.
🔸 وقتی از محل اجرای حکم به دفتر برگشتند، مادرشان گفت چه شد قصاص کردید؟ پسر بزرگ مقتول ماجرا را برای مادرش تعریف کرد. مادرشان هم به گریه افتاد و گفت به خدا اگر قصاص میکردید شیرم را حلالتان نمیکردم. خلاصه ماجرا با اسم حضرت عباس(ع) ختم به خیر شد و دل ۱۱ نفر با نام مبارک ایشان نرم شد و از خون قاتل پدرشان گذشتند.
*السلام علیک یا باب الحوائج ، یا قمر بنی هاشم*
*التماس دعا*
اگردلتان شکست ماراهم دعاکنید