از حاج احمد متوسلیان سوال شد
چرا اسم تیپی ڪہ تشڪیل دادہ را
محمدرسول اللہ ﷺ گذاشته؟
در جواب گفت: بہ این دلیل ڪہ
هـروقت اسم لشڪر۲۷ بردہ میشود
ذکر صلوات را به همراہ داشتہ باشد
فرماندهان لشڪر ﷴ رسول ﷲ(ص)
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🌺🌸🌻🍀🌹🍀🌻🌸🌺
سلام و تبریک مجدد عید مبعث ؛
روز عید ویژه یادی کنیم از شهداء و عشق شهدایی...؛
🌹شهدا_عاشقترند!!🌹
🌷يه روز داشتیم با ماشین تـو خیابون میرفتيم،
سر یه چراغ قرمز ؛ پیرمـرد گل فروشى با یه کالسکه ایستاده بود.
منوچهر داشت از برنامهها و کاراهایی که داشتیم میگفت ؛ ولى مـن حواسـم به پیرمرده بود.
منوچهر وقتی دید حواسم به حرفاش نیست ؛ نگاهمو دنبال کرد و فکر کرده بود دارم به گلها نگاه میكنم....؛
🌷توى افکار خـودم بودم کـه احسـاس کـردم عطر گل ماشین را لبریز کرده...!!!
نـگاه کردم دیـدم منوچهر داره گلها رو دسته دسته میريزه داخل بقلم.
همه گلهاى پیرمرد را یک جا خریده بود!!
بغل ماشین ما، يه خانوم و آقا تو ماشین بودن. خانومه خیلى بد حجاب بود. به شوهرش گفت: "خاااااک بر سرت…!!! اين حزب اللهیا رو ببین همه چیزشون درسته...."
🌷يه شاخه برداشت و پرسيد: "خانمم اجازه هسـت؟" گفتـم: "آره."
گل رو داد به اون آقاهه و گفت: "اینو بدید به اون خواهرمون."
اولين کاری که اون خانومه کرد، اين بود که رژ لبشو پـاك کرد و روسریشو کشـید جلو!!!
به اندازه دو، سه چراغ همه داشتـن ما رو نگاه میکردن...!!!
🌹خاطره اى به ياد فرمانده #شهید سید منوچهر مدق
یاد و خاطره شهداء جاودانه و روحشان شاد باد.
🌹🌺🌸🌻❤🌻🌸🌺🌹
شب، شبِ مبعث، ولی یاد نجف افتادهام
بس که از روی لبت ذکر علی جان ریخته...❤️
#عید_مبعث
#یادت_باشه
{پارت هفتم}
افتاب که زد رفتم دانشگاه ، تا ظهر کلاس داشتم که بابام زنگ زد ، گفت :« حمید رفته سردشت شما بیا پیش ما».
متعجب پشت گوشی گفتم : « سردشت؟ حمید که گفت بندر عباس!» بابا فهمید که حمید نخواسته واقعیت را به من بگوید تا من نگران نشوم، گفت : « سردشت رفتن، ولی چیزی نیست، زود برمیگرده» نگرانی من بیشتر شد, وقتی خانه رسیدم دیدم چشم های مادرم خیسه پدرم که حال مرا دید گفت: « دخترم نگران نباش انشاالله که خیره یک ماموریت چند روزه است به امید خدا صحیح و سالم بر میگردن!
مامان برای اینکه روحیه من عوض شود پیشنهاد داد برویم بازار در طول خرید تمام هوش و حواسم به حمید بود،اصلا نفهمیدم چی خریدم و کجا رفتیم با مادرم در حال گشت زنی بودیم که بابا زنگ زد گفت: دخترم مژدگونی بده حمید برگشته! زود بیاین خونه وسایل را خریده و نخریده سوار ماشین شدیم و به سمت خونه آمدیم.
وقتی حمید را دیدم نفس راحتی کشیدم ، با ناراحتی روی مبل نشسته بود، من هم انداختم به دنده شوخی : میگی بندرعباس از سردشت سر در میاری! بعد هم یک روزه بر میگردی! هیچ معلوم هست چه میکنی اقا!؟
بابا خندش گرفت و گفت : هیچکدوم نبوده ، نه بندر عباس نه سردشت ، داشتند میرفتند سامرا که فعلا پروازشون عقب افتاده، طبیعی هم هست، برای اینکه پرواز ها لو نره و دشمن هواپیما را نزنه....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیرزن را هم اگر شوهر دهی خوب بهتر است
خب دلي دارد چه دل شوریده و شیدا و مست
چون که دادی شوهرش در مجلس عقدش بگو...
برمحمد(ص) صدسلام و بعداز آن هم جیغ و دست
"عاصی"
😄😄😄
👈 حاج آقا قرائتی؛
سفارش پیامبر(ص) به ازدواج پیر زن 😎
هر کاری میخــواهی بکن!
امـا این را بدان که این عمل تو را, خدا پیغـمبر و مومنین می بینند!
👌حیا کن که یک وقت نکند عمـل زشــتت را ببرند نشـان آقا رســول الله صل الله علیه و آله وسلم بـدهند.
#حاج_آقا_مجتبی_تهــرانی
.
🌿🔶
و چه کسی مهربانتر از توست که تو هر چه خواستم و حتی بسیار فراتر از آن را به من دادهای!
آن زمان که نمیدانستم چه میخواهم، تو از خیر و صلاح من باخبر بودی و آنچه بدان نیاز داشتم را بی منت به من عطا نمودی!
و چه بندهی نادان و ستمگری است بندهای که گمان کند تو، مهربانترین مهربانان، حاجتش را از او دریغ میکنی.
🌿🔶
✨وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ ( ابراهیم/۳۴)
#در_محضر_قرآن
آقایون محترم تو ایام خونه تکونی هستیم خانمها التماس دعای ویژه دارن ازتون
هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستند...😉😁