•°🥀
کاش افتد به دلش
خواهر خود رانبرد
یا اگر برد،
دگر دختر خود رانبرد
..
28رجب سالروز خروج کاروان امام حسین از مدینه به مکه و سپس کربلا💔
#اللهم_ارزقنا_کربلا♥️
اگہاحساسکردیدِلت تبدیلبہ خرابہشده،
برایحسینگریهکن💔:)
آقـایِاباعبـداللہ ما دوسِـتداریـم
انا احبك😭😭
وإنخنقتكالحياة،أنسحبفيزاوية
وتوجهبقلبخاشعناحيةڪربلاءالمقدسة
وإقرأزيارةعاشوراءفهيدواءلقلبك . .
+واگردلتگرفت؛
گوشھایکنار بکشوبادلی خاشع بهسوۍ کربلاسر بزنو زیارت عاشورا را بخوان؛
درماندردتخواهدبود . .♥️
#عزیزمحسین♥️
دعایم مُشتی دانه بود که آویزانش کردم در ایوان تا پرنده ای بیاید و بخورد و به خدا بگوید این دانه که خوردم از ایوان خانه ای بود که صاحبش دعایی داشت...!!
و خدا بگوید: با آن دانه که خوردی، تنت اندکی گرم شد؟!
بالت کمی جان گرفت؟!
و پرنده بگوید: بله اندکی
و خدا بگوید: بیا این استجابت را ببر و بگذار در ایوانش به پاس همان اندکی...
#شهیدیکهبهجایآلمان
سرازسوریہدرآورد😳
قرار بود بابڪ براے تحصیل در مقطع دڪترے به آلمان فرستاده بشه😎
حتے در سفارت هم صحبت ڪرده بودیم
و شرایط براے اقامت آلمان ڪاملا برایش فراهم بود😍
روز آخر خداحافظے همه بهش میگفتند : نرے اونجا غرب زده بشے😂
بابڪ فقط میخندید و جوابش این بود :
(حلالم ڪنید)...
بعد بیست و هفت روز متوجه شدیم به جاے مهاجرت
به خارج از ڪشور ، به صف مدافعان حرم
پیوسته است...🥀
#خاطرهاززباناقوامشهید
#شهیدبابڪنوری🦋
♨️ما از انحراف میترسیم!
جنازه من را روی مین ها بیندازید تا منافقین فکر نکنند که ما در راه خدا از جنازه مان دریغ می کنیم؛مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است؛...
بگذار بگویند حکومت دیگری بعد ار حکومت علی علیه السلام به نام حکومت خمینی با هیچ ناحقی نساخت تا ... سرنگون شد.ما از سرنگونی نمیترسیم؛از انحراف میترسیم...
#شهیدغلامعلیپیچک
#شهیدانہ
#دم_اذانی🕌
خدایــا از لذت هم صحبتی با خودت اونقدر به جانم بچشون که بی نیازم کنه از صحبت غیر خودت ...
دوسم داشته باش جوری که تمام هوش و حواسم
⇦بشی تو 🌱:)
گشتن با آدمهای زندهدل . . .
دلِ تو را هم به مرور زنده میکند
هیچوقت به بهانهیِ کثرتِ گناهان...
راهت را از آدمهایِ درست جدا نکن !
15.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 موضوع: #مهار_شهوت
داره درو میکنه مومنین رو ......😞
#سبک_زندگی
"الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ •🇮🇷
#یادت_باشه
{پارت هشتم}
شنیدن این خبر برایم سنگین بود،خیلی ناراحت شدم.
گفتم:«حمید من باهرماموریتی ک رفتی مخالفت نکردم. نباید بدونم تو داری میری کشور غریبه؟؟؟،من منتظرم رزمایش دو روزه تموم بشه تو برگردی,اون وقت نباید بدونم تو داری میری سامرا ممکنه یکی دوماه نباشی؟»
از کنسل شدن پرواز به حدی ناراحت بود که حرفش نمی امد ولی من ته دلم خوشحال بودم.
روی موتور که بودیم لام تا کام حرف نزد،تا چند روز حال خوبی نداشت.ماموریت های داخل کشور زیاد میرفت، از ماموریت های یک روزه تا ده پونزده روزه، اکثرشان را هم به پدرمادر حمید اطلاع نمیدادیم که نگران نشوند،ولی این اولین باری بود که حرف ماموریت طولانی خارج از کشور این همه جدی مطرح شده بود.
عراق انتخاب خودش بود گفته بودند برای رفتن مختار هستید،هیچ اجباری نیست اما او دوست داشت مدافع حرم پدر امام زمان در سامرا باشد.
.............................................................
یک مقدار پول داشتیم که برای ساخت خانه میخواستیم پس انداز کنیم،حمید اصرار داشت که حساب بانکی باز کنم و این پول به اسم من باشد.
موقع خوردن صبحانه گفت :«امروز من دیرتر میرم تا با هم بریم بانک حساب باز کن پولمون
رو بزاریم اونجا، فردا روزی اتفاقی میفته برای من،حس خوبی ندارم ،این پول به اسم تو باشه بهتره گفتم:«یعنی چی اتفاقی برای من بیفته؟ اتفاقا چون میخوام اتفاق بدی نیفته باید به اسم خودت حساب باز کنی» اصرار که کرد قهرکردم و گفتم باید به اسم تو باشه و راضیش کردم....
اواخر اریبهشت بود که از سوریه خبر تلخی به دست من و حمید رسید😔
#ادامه_دارد
Hamed Zamani - Mohammad.mp3
10.55M
مدیون خوبی و لطف پیغمبرم
خودش خاتم خدا ختم کل